۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

تمرین تفکر مفهومی (9)

مینا محسنی
شین میم شین

مینا محسنی
آگاه هستیم که بیان آزادانه ی افکار و ایده های مان نبایستی موجب از هم گسیختگی مناسبات انسانی و اجتماعی ما شود.
دیالوگ سازنده و تعامل افکار در فضایی دموکراتیک و با رعایت شأن و کرامت انسانی همدیگر حیاتی ترین و فوری ترین نیاز دنیای ماست.
به یاد داشته باشیم تحت هر شرایط و موقعیتی وجود انسانی ما بر وجود فکری و سیاسی و عقیدتی ما مقدم است.
پس می تونیم علیرغم همه تفاوت ها و تضادهای فکری و ذهنی به رابطه های دوستانه و سرشار از محبت و صمیمت فکر کنیم.
بی تردید ، این امر مشهود نیاز زمانه ی ما ست.


• ما برای تأمل روی اندیشه های مینا محسنی گرامی، نخست به تجزیه نظر ایشان می پردازیم تا بلکه با یک تیر دو نشان بزنیم:
• از سوئی به تمرین تفکر مفهومی بپردازیم
• و از سوی دیگر صحت و سقم نقطه نظرهای ایشان را به چالش کشیم.

حکم اول
آگاه هستیم که بیان آزادانه ی افکار و ایده های مان نبایستی موجب از هم گسیختگی مناسبات انسانی و اجتماعی ما شود.

• در این حکم دوست مان، ایده غول آسائی نهان شده است:

• ایدهء ایده ها!

• ایده بنیادی هومانیسم:
• اصل بودن انسان به مثابه یک مفهوم نوعی!
• اصل بودن انسان به مثابه یک اصل تقسیم ناپذیر!
• قرار داشتن و قرار دادن انسان در کانون هستی!

• به زبان ساده از قول مینا:
• بیان آزادانه ی افکار و ایده های خویش، بدون از هم گسیختگی مناسبات انسانی و اجتماعی فی مابین.

• جوهر هومانیستی ژرف این فرمولبندی ایشان ستایش انگیز است.

• اما این تمامت غنای تئوریکی نهفته در حکم ایشان نیست:
• ایشان بدرستی بر آنند که تبادل نظر (و با فرمولبندی دقیقتر)، چالش نظری (تئوریک) نباید موجب فراموش کردن انسانیت انسان های متفکر و متکلم گردد:

• اختلاف نظر نباید روابط انسانی را تحت الشعاع قرار دهد و موجب «گسیختگی مناسبات انسانی فی مابین گردد.»


• چرا و به چه دلیل حق با ایشان است؟

• دلیل صحت نظر ایشان در دیالک تیک ثابت و متغیر تبیین می یابد:
• ایشان ـ به احتمال قوی بی آنکه خود متوجه باشند ـ دیالک تیک ثابت و متغیر را به شکل دیالک تیک انسان (نوعی) و موضع نظری بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین کننده را از آن ثابت (انسان نوعی) می دانند.

• نظر انسان ها که بر ضمیرشان منبت کاری نشده، تا ثابت و لایتغیر باشد.
• نظر، پدیده ای معرفتی است و با گذشت زمان در کوره پراتیک زنده زندگی به محک می خورد، صحت و سقمش تعیین می شود و نتیجتا تصحیح می گردد و یا توسعه می یابد و تحکیم می شود.

• چیزهای متغیر و بی ثبات که نمی توانند به مثابه معیار دوستی تعیین شوند.


• اگر چنین باشد، پیدا کردن دوست آسان، ولی حفظ دوستی و توسعه و تحکیم آن محال خواهد بود.


• این نقطه نظر ایشان اما مسئله قابل تأملی است و بحث و کنکاش ژرفتر و همه جانبه تر آن باید تعمیق شود.
• ما در فرصتی دیگر بدان برمی گردیم.

حکم دوم
دیالوگ سازنده و تعامل افکار در فضایی دموکراتیک و با رعایت شأن و کرامت انسانی همدیگر حیاتی ترین و فوری ترین نیاز دنیای ماست.

• برداشت ما از نقطه نظر مینا ظاهرا درست بود!
• دلیل درستی آن در همین حکم از صراحت گذارنده می شود و تدقیق می گردد:
• «رعایت شأن و کرامت انسانی همدیگر ،حیاتی ترین و فوری ترین نیاز دنیای ما ست.»

• هومانیسم را بهتر از این نمی توان نمایندگی کرد!
• شأن و عزت و کرامت انسانی در فلسفه هومانیسم، خدشه ناپذیر است!
• انسان یگانه تقسیم ناپذیر است!
• انسان را به هیچ دلیل و بهانه تصادفی و من درآوردی نمی توان به سرور و نوکر، عالی و پست، شریف و آشغال طبقه بندی کرد.
• این حکم بی چون و چرای خرد، روشنگری و فلسفه کلاسیک آلمان است:
• تقسیم کنندگان انسان به پست و برتر، ابربشر و نوکربشر، خردستیزان تاریک اندیش خونریز بوده اند و خواهند بود!

• از اگزیستانسیالیسم تا نیهلیسم، از فاشیسم تا فوندامنتالیسم همین ایده ایده ها را ـ چه بسا عوامفریبانه و حتی در لفافه دفاع از انسان ـ نخست به انکار برخاسته اند و بعد آنتی هومانیسم عریان را در کوره های آدمسوزی و میدان های رسمی و غیررسمی کشتار دسته جمعی جامه عمل و واقعیت پوشانده اند.


• زیر پا نهادن «شأن و کرامت انسانی» و تحقیر بی شرمانه هومانیسم، نخست در کله های خردستیزان از قبیل نیچه و هایدگر و امثالهم آغاز می شود و بعد ایده انتزاعی از کله بیرون می آید و مادیت می یابد و گورستان های بی مرز ـ بی شرمانه ـ شیار می شود.

حکم سوم
به یاد داشته باشیم تحت هر شرایط و موقعیتی وجود انسانی ما بر وجود فکری و سیاسی و عقیدتی ما مقدم است.

• مینا در این حکم، به استدلال ادعای پیشین خویش دست می زنند:
• ایشان دیالک تیک وجود و شعور را به شکل دیالک تیک وجود انسانی انسانها و افکار و عقاید آنها بسط و تعمیم می دهند و بر نقش تعیین کننده وجود انسانی انسان ها تأکید می ورزند.

• موضع هومانیستی مینا را فقط می توان تأیید کرد، ولی مسئله به این سادگی ها نیست.

• چرا؟

• برای اینکه انسان ـ بسان هر چیز دیگر هستی ـ در داربست گریزناپذیر دیالک تیک وجود دارد.

• برای ماندن در همین بحث می توان گفت که انسان نه انسان انتزاعی (مجرد)، بلکه دیالک تیکی از مجرد و مشخص است:

• انسان انتزاعی ـ به مثابه مفهوم نوعی ـ در جامعه بشری وجود مشخص دارد:
• واحد کثرت مند است!
• یگانهء متنوع است!
• انسان است، ولی در عین حال در جامعه و همبود معینی زندگی می کند!
• انسان است، ولی در جامعه بشری منافع متفاوت و متضاد با همنوعان خویش دارد.
• انسان وحدتمند متضاد المنافع است!
• انسان است و همزمان برده و برده دار، رعیت و فئودال، پرولتر و سرمایه دار و خلاصه حاکم و محکوم، زبردست و زیردست است!

• انسان نوعی از دوهزار سال به این ور، شقه شقه شده و فاجعه اغاز گشته است!


• تضاد منافع، انسان را بر ضد خویشتن نوعی خویش به مصاف آورده است.

• مصاف انسان با انسان با مفهوم «مبارزه طبقاتی» تبیین می یابد که علمای اقتصاد کلاسیک بورژوائی انگلیس (آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و دیگران) کشف می کنند و به عنوان لکوموتیو تاریخ ارزیابی می کنند.

• تاریخ بشر در طول جامعه طبقاتی، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است:

• مبارزه طبقاتی ـ بر خلاف پندار رایج ـ نه از پایین، بلکه همچنین و عمدتا از بالا شعله ور می شود:
• مبارزه برده داران بر ضد برده ها، اشراف فئودال بر ضد رعایا و سرمایه داران بر ضد کارگران!

• اکنون باید ضمن حفظ نقطه نظرهای بنیادی ـ هومانیستی مینا به دیالک تیک مبارزه طبقاتی اندیشید!

• درست اندیشی یعنی دیالک تیکی اندیشی!

• درست اندیشی یعنی تن در ندادن به یکسونگری جاهلانه، عوامفریبانه و خودفریبانه!
• درست اندیشی یعنی کلیت قضایا را بی کم و کاست در مد نظر داشتن و قرار دادن!

• ولی نقطه نظر مینا در هر صورت همیشه باید در مد نظر قرار داشته باشد:
• رو در روئی انسان ها در میدان کارزار طبقاتی (رویاروئی برده ها با برده داران بطور کلی) باید به مثابه یک استثناء در دیالک تیک استثناء و قاعده تلقی شود:
• قاعده اصل بودن انسان است!
• قاعده به قول مینا، شأن و عزت و کرامت انسانی تک تک انسان ها ست، صرفنظر از نژاد و مذهب و عقیده و طبقه و قشر و جنسیت و میزان شعور و حرفه و غیره و غیره!

حکم چهارم
پس می تونیم علیرغم همه تفاوت ها و تضادهای فکری و ذهنی به رابطه های دوستانه و سرشار از محبت و صمیمت فکر کنیم.

• حق با مینا ست!
• نه تنها می توانیم، بلکه باید بدان جامه عمل بپوشانیم!
• برای اینکه آلترناتیوی بر همزیستی، همکاری، هماندیشی و همآموزی وجود ندارد:
• انسان بهترین آموزگار انسان است!
• انسان بهترین یار انسان می تواند باشد!

حکم پنجم
بی تردید، این امر مشهود، نیاز زمانه ی ما ست.

• مینا در این حکم واپسین، به ضرورت عینی هومانیسم اشاره می کنند و بطرزی مسکوت و مؤدبانه اخطار می دهند:

هومانیسم، همزیستی، هماندیشی و هماموزی نیاز مبرم زمانه دشوار ما ست!
عمر مینا دراز باد!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر