۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

سیری در شعری از احمد حیدر بیگی (2)

احمد حیدربیگی (1318 ـ 1386)
شاعرو نویسنده معاصرایرانی
تحلیلی از علی رضا و میم حجری

• دیواری بلند
• خدائی در آن سوی
• انسانی در این سوی

• و مردی بر فراز:
• دیلماج هر دو سوی
• و دستمزدی
• دقیقه شمار
علی رضا

• ‫اجمالا عرض می کنم که کنایه ی شاعر، به قدیسانی است که دکان دونبش دین فروشی گشوده اند و اینگونه وانمود می کنند که نمایندگان خدا در روی زمین اند.
• و حجابی بین مردم و خدای شان کشیده اند و حاجب آن شده اند.
• و حتما درخواست های مردم از خدا را اینان باید به خدا برسانند، ایضا فرامین خدا را به مردم!

• البته نه به قصد قربت، بلکه در قبال اخذ دستمزد و صد البته دستمزدی کلان و به قول شاعر، «دقیقه شمار»!

میم

• ما طبق معمول روی برخی از مفاهیم و احکام شاعر خم می شویم، تا ببینیم چه دستگیرمان می شود:

حکم اول
دیواری بلند، خدائی در آن سوی، انسانی در این سوی

• شاعر در این حکم، دیالک تیک فراز و فرود دیرآشنا را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد و ضمنا میان دو قطب ناگسستنی این دیالک تیک، دیوار متافیزیکی می کشد و پیوند ناگسستنی آندو را در هم می شکند.
• آن سان که دسترسی بلاواسطه (بیواسطه) آندو به یکدیگر امکان ناپذیر می گردد.

• طنز تلخ شاعر نیز در همین دیوار کذائی ادعائی است!

• تناقضی مضحک، ولی در عین حال، دیرپا و از دیرباز مقبول.

• اما راز مقبولیت بی چون و چرای این دیوار از چه رو ست؟

• اصولا چگونه می توان از دیورای میان خدای خالق عالم الغیب همه جا حاضر و ناظر و بشریت تصور کرد و بدتر از آن، لزوم و وجود چنین دیواری را قبول کرد؟

• ما باید به این پرسش پاسخی بیابیم.
حکم دوم
و مردی بر فراز

• بدین طریق، دیالک تیک دو عضوی فراز و فرود (خدا و انسان) شکاف برمی دارد، عضو جدیدی می پذیرد و سه عضوی می شود:
• دیالک تیک فراز ـ واسطه ـ فرود!
• دیالک تیک خدا ـ دلال ـ انسان!

• درهء پرناشدنی ژرف میان فراز و فرود بوسیله واسطه ای (دلالی) پر می شود:
• واسطه نشسته بر فراز دیوار متافیزیکی، پیوند گسیخته میان فراز و فرود را، خدا و انسان را مجددا برقرار می کند.

حکم سوم
و مردی بر فراز: دیلماج هر دو سوی

• واسطه نشسته بر فراز دیوار، نه فراز است و نه فرود، نه خدا ست و نه انسان!

• اما زبان هر دو را می فهمد و به دلیل و یا ببرکت همین استعداد خارق العاده (زبانشناسی) به ترجمه سخنان فراز و فرود زبان یکدیگر نفهم می پردازد.


• اکنون، طنز جدیدی بسان جن جدیدی از اعماق شعر موجز شاعر بیرون می زند:

• آیت الله بروجردی از کنار دهی در دیار آتش ها می گذشت.


• هوس دیدن آخوند ده بر سرش می زند و مأموری را به دنبالش می فرستد.


• آخوند ده اما فایده ای در آمدن به نزد آیت الله نمی بیند و نمی آید!


• آیت الله دلیل می طلبد و مأمور به اطلاع مجتهد اعظم می رساند که آخوند ده زبانشناسی نخوانده و فارسی نمی داند!


• آیت الله که مغزش حسابی کار می کند، مأمور بیچاره را با سؤالی به نزد آخوند زبان نفهم سرکش می فرستد:

• «تو چه آخوندی هستی که فارسی بلد نیستی؟»

• مأمور با پاسخی به پرسش مجتهد اعظم برمی گردد، پاسخی که نه پاسخ، بلکه پرسشی دلیلمند و ویرانگر است:
• «تو چه مجتهدی هستی که ترکی نمی دانی؟»

• اکنون سؤال بی جواب معروف را می توان بر زبان راند:
• این چه فرازی (خدائی) است که زبان فرود (انسان) را، زبان مخلوق خود را نمی داند و به واسطه و دلال نیاز دارد؟

حکم چهارم
و مردی بر فراز و دستمزدی دقیقه شمار

• شاعر در پایان شعر از دستمزد کلان واسطه و دلال زبانشناس خبر می دهد.

• برای درک منظور شاعر از مفهوم «دقیقه شمار» باید سوار تاکسی شد و یا به پمپ بنزین سری زد!


• اما سؤال سؤال ها این است که چرا وجود چنین واسطه و دلالی از سوی بنی بشر ـ بی سؤال و جوابی حتی ـ پذیرفته شده و به مثابه امری طبیعی تلقی شده است؟

خواننده های انگشت شمار این نوشته بهتر است که در این زمینه باندیشند و در گشودن این گره، مددکار ما باشند، گیرم که بی اجر و مزد و بی چشمداشت مادی و معنوی!

ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر