۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

سیری در شعری از مسعود دلیجانی (1)

در کوه، در ستاره، در پروازِ یک پرنده، در بهتِ یک نگاه!

دمی سکوت

• دمی سکوت!

• می خواهم
• آب شوم
• گم شوم
• حل شوم

• در زمین
• در آسمان
• در خاک

• در تحولِ بی هیاهویِ صخره ها
• در آینهء مصور ِ پندار ِ برکه ها
• در پیام ِ پر از رمز ِ ژاد ها

• در کوه، در ستاره
• در پروازِ یک پرنده
• در بهتِ یک نگاه!

*****

• دمی سکوت!

• می خواهم رها شوی
• در بی وزنیِ خیالِ من

• به خواب شوی
• در زیرِ سایه سارِ وجودِ من
• در همین دم، نه فردا!

• بال بگشایی
• در گسترهء بازِ ذهنِ من

• تا دوست بدارم، بی هیچ واسطه ای
• عشق بورزم، بی هیچ سیطره ای

• و حسِ با تو بودن را بیازمایم
• چون درخشش و الماس
• سختی و سنگ
• بی وزنی و نور

• تا بتوانم سفر کنم

• با نور تا عمقِ بی کرانه شبنم
• با خواب تا اوجِ وسعتِ رؤیا
• با باد در تهاجم ِ امواج

• و مرگ چون در رسد
• فنا شوم

• و آنگاه از فراسویِ ابدیت سر برآورم

• نه آن سان که پس از مرگ پندارند
• نه آن سان که در آسمان ها انگارند

• که در زمین و قلب شما
• و در آغوش گرم تان خواهم خفت
• چه بمیرم
• چه از نو زاده شوم!

"ژاد" که از کلمهء "نژاد" گرفته شده، واژه پیشنهادی فرهنگستان زبان فارسی بجای واژهء "ژن" است که به تصویب نرسیده، ولی بعلت زیبایی حماسی که در آن حس کرده ام، آن را بکار برده ام.

یدالله

• شاید این شعر، بهترین شعری است که من در تمامت عمرم خوانده ام.

• برای توصیف چند و چون آن ـ حتی ـ آدمی واژه نمی یابد، چه برسد برای توضیح و تفسیر آن.


• دلم می خواست بی مهابا بگویم که این شعر از جنس شبنم و ابریشم و رؤیا ست:

• دیالک تیکی از ظرافت وزیبائی و ژرفا ست.

1
• «در تحولِ بی هیاهویِ صخره ها
• در آئینه مصور ِ پندار ِ برکه ها
• در پیام ِ پر راز و رمز ِ ژاد ها»

• تخیل خفته در همه این مفاهیم، بکر و بدیع و بی نظیر است و چه بسا از معنا سرشار.
• معنائی که چه بسا خود شاعر حتی به چند و چونش وقوف ندارد.
• چرا که شعر در دیالک تیک آگاهی و خودپوئی سروده می شود.
• چرا که شعر در حقیقت، تقطیر روح دستخوش آشوب است.

2
• « تا دوست بدارم بی هیچ واسطه ای
• تا عشق بورزم بی هیچ سیطره ای»

• برای فرمولبندی این دو حکم، بیشک دنیائی از تفکر و کلنجار فکری لازم بوده است، برای درک و هضم آنها هم لازم خواهد بود.
• هر دو شاهکارند و بی مانند و ژرف و زیبا.
3

• « تا بتوانم سفر کنم
• با نور، تا عمقِ بی کرانه شبنم
• با خواب، تا اوجِ وسعتِ رؤیا
• با باد، در تهاجم ِ امواج»

• این هم نمونه بکر دیگری است:
• برای ترکیب این مفاهیم، کار روحی عظیمی باید انجام یافته باشد:

• نا مأنوس ترین مرکب ها:
• نور و خواب و باد!

• با نامأنوس ترین و در عین حال دست نایافتنی ترین و شکوهمندترین مقصدها:
• عمق بی کرانه شبنم!
• اوج وسعت رؤیا!
• تهاجم امواج!

• کرانه، برای عمق؟
• اوج، برای وسعت رؤیا؟

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر