۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

چاله ها و چالش ها (120)

نگارستان

• ‫سلام
• در مورد صفحه آرایی وبلاگ زیبای تان یک تذکر داشتم:
• عکس ها ی تان بسیار زیبا ست.
• اما به عقیده من متن باید فقط با رنگ سیاه باشد.
• چون حواس از محتوای مطلب به رنگ معطوف می گردد و رشته کلام در ذهن رها می شود.
• بالا و پایین و حاشیه متن هر آرایشی را می پذیرد.
• جز خود متن که بهتر است که از هر زینتی پرهیز کند تا مضمون بالا بیاید و فرم در متن عمده نشود.
• البته این نظر من است.
• دخالت نبوده باشد.
• باز تکرار اینکه شعر بسیار زیبایی بود.

میم

• با سلام بر نگارستان گرامی و سپاس از اینکه نه تنها بر وبلاگ ما نظر انداخته اند، بلکه علاوه بر آن، در جهت رفع عیوب آن اندیشیده و کوشش کرده اند.

• ما سعی می کنیم، طبق معمول، تک تک نکات مورد نظر را مورد تأمل قرار دهیم:


1
عکس ها ی تان بسیار زیبا ست.

• عکس ها مثل تعاریف مقوله ها و بخش اعظم اندیشه ها نه به ما، بلکه به زحمتکشان دیگر تعلق دارند.
• ما فقط جسته ایم، برگزیده ایم، کپی و یا ترجمه کرده ایم.
• ولی حق با شما ست.
• خیلی زیبا و پرمحتوا هستند.
2
متن باید فقط با رنگ سیاه باشد.

• متن سیاه به تجربه ما کسالت آور است.
• رشد فنی برای بهسازی فرم مطلب، امکانات معینی را پدید آورده که برای انتقال بهتر محتوا و برای تفهیم بهتر آن باید به خدمت گرفته شوند.
• ما تبحر خاصی در این زمینه نداریم، ولی حتی الامکان تلاش می ورزیم.

3
چون حواس از محتوای مطلب به رنگ معطوف می گردد و رشته کلام در ذهن رها می شود!

• بیشک حق با شما ست!

• هدف ما نیز همین است:

• متوجه کردن خواننده به رنگ!

• بنظر ما فرم با محتوا رابطه دیالک تیکی دارد:
• فرم در این دیالک تیک همانطور که شما بدرستی اشاره می کنید، نقش ثانوی دارد، ولی همین نقش ثانوی در مقایسه با نقش تعیین کننده محتوا (مضمون)، نقشی غول آسا ست و چنان غول آسا ست که کمترین خدشه بر ان می تواند محتوا را بر باد دهد.

• مثال:

• از آثار شکسپیر، تئاترهای مختلفی تهیه شده، یعنی محتوای واحدی در فرم های مختلف عرضه شده است.
• خیلی از این کارها را نمی توان رغبت کرد و تماشا کرد، فهم محتوای نمایشنامه پیشکش!

• مثال دیگر از همین شعر:

• شعله‌ های ارغوانی دریا،
• بط های سرگردان
• با شاخه‌ های شکسته‌ ی باران
• در منقارهاشان می گریزند!

• این ارائه این بند شعر با رنگ سیاه یکدست است.

• منظور شاعر چیست؟


• ما در زبان فارسی بیشک یکصدم تبحر شما را نداریم.
• فارسی زبان مادری ما نیست.

• برداشت ما از این بند شعر ـ درست و یا نادرست ـ به شرح زیر است:
• شاعر بط های سرگردان را به شعله های ارغوانی دریا تشبیه می کند، که شاخه های درخت باران را کنده اند و در منقار گرفته و می گریزند:

• درست بسان پرندگانی که برای لانه سازی، شاخه های درختان و یا بوته های گیاهان و نوارهای رنگی را در منقار می گیرند و با خود می برند.


• ما بکمک رنگ ـ البته ناشیانه و با دست و پا چلفتی یک مبتدی ـ همین برداشت خود را به خواننده نشان می دهیم، به عبارت بهتر، قصد داریم من بعد، نشان دهیم، چون در آغاز کاریم و در حال آموزش!

• نتیجه کار این است:

• شعله‌ های ارغوانی دریا،
• بط های سرگردان
• با شاخه‌ های شکسته‌ ی باران
• در منقارهاشان می گریزند!

4
خود متن بهتر است که از هر زینتی پرهیز کند تا مضمون بالا بیاید و فرم در متن عمده نشود!

• ما شما را متأسفانه هیچ نمی شناسیم، ولی حدس می زنیم که از مضمون شعر، برداشتی بکلی متفاوت با ما دارید.

• ما محتوا (مضمون) را فلسفی معنی می کنیم:


• مثال:

• استکان چای می تواند فرم های کمرباریک، استوانه ای و غیره داشته باشد.

• محتوا (مضمون) آن اما چیست؟


• بنظر ما محتوای استکان را اتم های سیلیسیوم عمدتا و اتم های سرب و آهن و کبالت و نیکل و غیره به اندازه های بسیار ناچیز تشکیل می دهند.

• ماهیت استکان را اتم های سیلیسیوم تشکیل می دهند که بخش ثابت و تکرار شونده استکان است و استکان نمی تواند از آنها صرفنظر کند.

5
البته این نظر من است، دخالت نبوده باشد!

• چه بهتر از این که کسی دوست صاحب نظر داشته باشد.

• نظر داشتن عمدتا نشانه خودمختاری و خوداندیشی انسان ها ست.

• و دخالتگری نشانه باور به فلسفه روشنگری است، نشانه متکلم بودن و بر وضع موجود ـ در هر مقیاس و عرصه ـ شوریدن است.

• آلترناتیوی برای روشنگری وجود ندارد.

• باید از دخالت روشنگرانه استقبال کرد.

• به عنوان مثال:

• اگر شما در این مورد ابراز نظر نکرده بودید، چگونه می توانستیم به تفکر بپردازیم و نظرات شما را مورد تأمل قرار دهیم و ضمنا نظرات خود رابه بحث بگذاریم؟

• ما چاره ای جر دخالتگری روشنگرانه نداریم.

• بهترین معلم انسان ها، انسان ها هستند.
• پرمحتواترین کتاب ها نیز محصول کار مادی و معنوی (فکری) انسان ها ست.

6
باز تکرار اینکه شعر بسیار زیبایی بود!

• این تمامت نظر شما در باره فرم و مضمون این شعر است و تقریبا نظر نیست.

• شما برداشت احساسی ـ عاطفی خود را در قالب این حکم می ریزید و ابلاغ می کنید:

• چیزی در باره فرم و محتوای شعر به شنونده نمی دهید.

• ما خوشحال می شویم، اگر کسی به هماندیشی همت کند و برداشت های ما را تعمیق بخشد، تصحیح کند، رد و یا اثبات کند.

• تا حالا هر صاحب نظر جسوری در حد همین فرم نگارش ما نظر داده است و لاغیر.
• گیرم که خود بهتر از هیچ است.
• خیلی خیلی ممنون!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر