۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (11)

تا این ودیعه را روزی به صبحدم بسپاریم!

امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) (6 اسفند 1306)
کیوان ستاره بود
تحلیل واره ای از
شین میم شین


• ما از نژاد آتش بودیم
• همزاد آفتاب بلند، اما
• با سرنوشت تیرهء خاکستر

• عمری میان کوره بیداد سوختیم
• او چون شراره رفت
• من با شکیب خاکستر ماندم

• کیوان ستاره شد
• تا برفراز این شب غمناک
• امید روشنی را
• با ما نگاه دارد

• کیوان ستاره شد
• تا شب گرفتگان
• راه سپیده را بشناسند

• کیوان ستاره شد
• که بگوید:
• «آتش
• آنگاه آتش است
• کز اندرون خویش بسوزد
• و این شام تیره را بفروزد!»

• من در تمام این شب یلدا
• دست امید خسته خود را
• در دست های روشن او می گذاشتم

• من در تمام این شب یلدا
• ایمان آفتابی خود را
• از پرتو ستاره او گرم داشتم

• کیوان ستاره بود
• با نور زندگانی می کرد
• با نور درگذشت

• او در میان مردمک چشم ما نشست
• تا این ودیعه را
• روزی به صبحدم بسپاریم!

بند هفتم
• من در تمام این شب یلدا
• دست امید خسته خود را
• دردست های روشن او می گذاشتم

• در این بند شعر، شط خروشانی از عاطفه، احساس و عشق تبلور یافته است:
• دوستی ئی ژرف و پر محتوا از طرازی دیگر!

• مفاهیمی که سایه در این بند شعر به خدمت می گیرد، عبارتند از «شب یلدا»، «دست امید خسته خود»، «دست های روشن»

1
مفهوم «شب یلدا»

• سایه با مفهوم «شب یلدا» به افشای غلظت ظلمت و تداوم زمانگیر آن می پردازد و منظورش سیطره ارتجاع سیاه و استبداد سلطنتی است که پس از کودتای خونین بر سر کار امده و هر روزنه امیدی را درهم می کوبد.

2
مفهوم «دست امید خسته خود»

• درک منظور سایه از مفهوم «دست امید خود» دشوار است.

• اگر او از دست امید غیر سخن می گفت، آسانتر قابل تفسیر و تفهیم می بود، تا دست امید خود.


• صفت خسته برای دست قابل قبول و قابل درک است، ولی درک و تفسیر دست امید خسته، کار آسانی نیست.


• سایه در هر صورت از فشار و اختناق حاکم به تنگ آمده و دست امیدش خسته گشته است.


• در همین مفهوم «دست امید خسته»، دنیائی درد و شکوه و شکایت تبلور یافته است.


• گاهی مفهوم بظاهر حقیری، غنای معنوی غول آسائی را بر شانه نحیف خویش حمل می کند.


• مفهوم «دست امید خسته» باید از قبیله
این گونه مفاهیم باشد!

3
مفهوم «دست های روشن او»

• سایه در مقابل دست امید خسته خود، دستان روشن کیوان را به مثابه ملجأ امید تصور و تصویر می کند.

• اینجا دوستی عاطفی از خطه عاطفه و احساس پا فراتر می نهد و وارد خطه آگاهی می شود:

• به زبان فلسفی، دیالک تیک خودپوئی و آگاهی قد برمی کشد، تا گذار از دوستی مبتنی بر عاطفه و احساس و عشق به دوستی ایدئولوژیکی ـ سیاسی ـ اجتماعی امکان پذیر گردد.

• شعور همیشه دیالک تیکی از احساس و اندیشه است!


• شعور مبتنی بر اندیشه صرف هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت.


• سایه در این بند شعر، ضمنا ـ احتمالا بطور خودپو و نه آگاهانه ـ دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی را بسط و تعمیم می دهد.

• کیوان و سایه علیرغم دوستی و برابری، نابرابرند!

• میان کیوان و سایه ظاهرا دیالک تیک فراز و فرود تشکیلاتی بر قرار است:
• کیوان به احتمال قوی مسئول تشکیلاتی سایه است، بلحاظ تئوریکی و پراتیکی برتر از سایه است.

• به همین دلیل باید باشد که سایه «همیشه دست امید خسته خود را در دست های روشن او می گذارد»، تا پلی برای انتقال انرژی روحی و معنوی از کیوان به او تشکیل شود.


بند هشتم
• من در تمام این شب یلدا
• ایمان آفتابی خود را
• از پرتو ستاره او گرم داشتم

• در این بند شعر، صحت تخمین ما تأیید می شود:
• کیوان برای سایه ستاره ای است که منبع انرژی و نور است!

• هرگز کسی رابطه دوستی ئی را به این زیبائی و غنا تصور و تصویر نکرده است.

• وقتی ما از دوستی طراز نوین سخن می گوییم، منظورمان همین است.


• دوستی ها در جامعه سایه، عمدتا کشکی، مصلحتی، حسابگرانه و بی محتوای واقعی اند.

• معیار دوستی ها در جهنم جامعه طبقاتی عمدتا پراگماتیستی (به قصد سود حاصل از آن رابطه) تعیین می شود.

• دوستی ها حتی در سازمان های به اصطلاح سیاسی، دیالک تیکی از ارباب و نوکر، مراد و مرید، سردسته و نوچه اند.


• دوستی طراز نو اما به همین سان باید باشد که سایه تصور و تصویر می کند.


• جستن و یافتن و داشتن چنین دوستی کار بسیار دشواری است و دشوارتر از آن از دست دادن چنین دوستی است و بمراتب دشوارتر از آن، نشستن در غم مرگ نابهنگام چنین دوستی است.


• کوه دردی که بر روان خروشان سایه سنگینی می کند، از همین رو ست!


• عظمت و غنا و ندرت این شعر سایه نیز به همین دلیل است!


• این شعر سایه بهترین شعر او ست.

• این شعر تقطیر دردناک روح دستخوش آشوب و اندوه است!
• چنین شعری بندرت سروده می شود و بندرت می تواند سروده شود.

بند نهم
• کیوان ستاره بود
• با نور زندگانی می کرد
• با نور درگذشت

• سایه در این بند شعر به تصویر و توصیف و توضیح شیوه زیست کیوان می پردازد:
• کیوان با نور زیست و با نور درگذشت.

• درگذشت با نور قابل فهم و تفهیم است:
• کیوان تیرباران شده و گلوله با فشار حاصل از گاز باروت آتشگرفته شلیک می شود.
• به هنگام خروج گلوله از تفنگ، جرقه ای به چشم می خورد.
• منظور سایه ازنور همین است.

• مشکل اما توضیح «با نور زیستن» است.

• ما قصد توسل به تخیل و فانتزی نداریم.
• در باره کیوان تقریبا هیچ نمی دانیم.

• نور اما مظهر زیبائی، پاکی و پارسائی است.
• منظور سایه نیز به احتمال قوی همین است.

• بی شک و تردید همه پهلوانان تاریخ کشور ما چنین بوده اند:

• با نور زیسته اند و با نور رفته اند!

یادشان در حافظه تاریخ جاودان باد!

بند دهم
• او در میان مردمک چشم ما نشست
• تا این ودیعه را
• روزی به صبحدم بسپاریم!

• مفاهیمی که سایه در این بند واپسین شعر به خدمت می گیرد، عبارتند از «نشستن در میان مردمک چشم»، «ودیعه» و «صبحدم»

1
مفهوم «نشستن در میان مردمک چشم»

• کیوان ستاره گشته و در میان مردمک چشم سایه و همسانان سایه نشسته است.

• انسان ها با این اصطلاح معروف، درجه عزت کسی را و شدت عشق خویش به او را به تبیین می نشینند.

• کیوان برای سایه و همسانان سایه عزیزترین موهبت هستی بوده است و خواهد بود!

2
مفهوم «ودیعه»

• سایه در این بند شعر برای شورش کیوان بر ضد وضع موجود (به قول سایه، سرنوشت)، شراره گشتن و ستاره گشتن او، فونکسیونی تعیین می کند:
• به صبحدم رساندن این ودیعه در شب یلدا!

• منظور از ودیعه چیست؟

• ودیعه یعنی چیزی که به امانت سپرده شده است.

• ما قصد گمانورزی نداریم.
• اما برای درک منظور سایه از ودیعه فانتزی خاصی لازم نیست.

• ودیعه ای که کیوان و امثال او به سایه و سایه سانان سپرده اند، تا به صبحدم برسانند، بی تردید امر رهائی اجتماعی است، ایدئال ایدئال ها ست، ایدئالی که تمامت تاریخ جامعه طبقاتی را در می نوردد و نسل به نسل (احسان طبری)، سینه به سینه و دهن به دهن منتقل می شود:


• گذار از ماقبل تاریخ به تاریخ حقیقی بشری است!

• گذار از سرمایه داری به کمونیسم است!
• گذار از ظلمت به نور است!
• گذار از جامعه مبتنی بر استثمار و ستم به همبود مبتنی بر برابری، آزادی و برادری است!

• به قول حریفی:

«دو هزار سال است که فریادی در فضای زمین طنین افکنده:

به وضع موجود باید پایان داده شود!»


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر