۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

با دریا

هنگام که‌ انگشتان خیسش بر تارهای شکسته‌ی باران می لغزید!

دکتر اسعد رشیدی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


• بامدادان
• با نسیم
• به‌ سخن درآمدم

• هنگام که‌
• انگشتان خیسش
• بر تارهای شکسته‌ی باران می لغزید و
• نُت های سر به راه‌ و شاد
• از ذهن خواب آلوده ی جنگل می گذشت.

• در ماهتاب
• با دریا
• به‌ سخن درآمدم

• برابر دریچه‌ ی بسته ای نشسته‌ بود

• لب دوخته‌،
• زانوان لرزان به‌ سینه‌ می فشرد

• به‌ ساحل می نگریست


• که‌ لم داده بود

• بر دامنه ی ارغوانی کوه‌

• موج های آشفته‌ را

• سوی جانبی ناپیدا می راند.

• به‌ نیمه‌ شبان
• به‌ نجوا
• با دریا سخن گفتم

• هنگام که‌‌

• در شکیب طوفانی آشنا
• بی تاب می نمود.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر