۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

تمرین تفکر مفهومی (8)

مرگ سقراط
شین میم شین

سعدی
( گلستان با ب دوم، ص 157 ـ 158)
گفتم:
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!


• سعدی در این حکایت گلستان، به نقل تجربه ای شخصی در دمشق مبادرت می ورزد.

• پیر مسنی (150 ساله؟) در حال نزع از پایان مهلت زیست خود خبر می دهد:


• دمی چند گفتم، «بر آرم به کام»

• دریغا که بگرفت، راه نفس

• دریغا که بر خوان الوان عمر
• دمی خورده بودیم و گفتند: «بس!»

گفتم:
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!

• این پاسخ سرتاپا سرشته به خرد حکیم خردمند شیراز به پیر در حال نزع است:
• وهم را بر طبیعت مستولی مگردان و تصور مرگ از خیال خود بدر کن!

• اگر مارکس هم به جای سعدی بود، بیشک جز این نگفته بود!

• اما منظور سعدی از این رهنمود چیست؟

• سعدی در این حکم به احتمال قوی از سوئی، دیالک تیک وجود و شعور را به شکل دیالک تیک طبیعت و توهم (شعور کاذب) بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را به شکل دیالک تیک طبیعت و توهم.

• او ضمنا نقش تعیین کننده را در دیالک تیک وجود و شعور از آن وجود (طبیعت) و در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف از ان اوبژکتیف (طبیعت) می داند:
• تصور مرگ را از خیال خود بیرون کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان!

• سعدی با این رهنمود از تقدم وجود بر شعور و از نقش تعیین کننده وجود (طبیعت) نسبت به شعور (توهم) پرده برمی دارد، وارد سنگر ماتریالیسم دیالک تیکی می شود و شباهت غریبی به مارکس پیدا می کند.

• بنظر سعدی در این حکم، طبیعت را نباید با توهم (شعور کاذب)، شرایط اوبژکتیف را نباید با عناصر سوبژکتیف (وهم) تخریب کرد.

• سعدی در این حکم از سوئی به دفاع تا آخرین نفس از خرد و اجتناب از توهم و خیال و از سوی دیگر به دفاع بی چون و چرا از زندگی و مقاومت سرسختانه در مقابل مرگ می پردازد:
• داوطلبانه نباید به دره مرگ سقوط کرد!
• زندگی موهبتی بی همانند است و باید از آن حتی المقدور پاسداری نمود، حتی اگر 150 سال زیسته باشی!

• تسلیم مرگ گشتن شایسته انسان خردمند خردگرا نیست!

• ستایندگان مرگ، خردستیزان اند و بس، گاه در لباس سیاه رنگ فاشیسم، گه در لباس قهوه ای رنگ ناسیونال ـ سوسیالیسم و گه در کسوت فوندامنتالیسم از هر نوع و در هر رنگ!

• اکنون می توان به ژرفای شگفت انگیز تفکر این هیولای قرون وسطی پی برد.
• اکنون می توان سعدی واقعی را، سعدی بالقوه را، سعدی ئی را که می توانست باشد، شناخت:

سعدی ئی را که تبلوری از خرد خارائین است.
سعدی ئی را که اندیشنده ای پیگیر و خستگی ناپذیراست!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر