۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

هیاهوی تبرها

لته‌ های گریزان نور را می بینم ـ بی اعتنا به ‌همهمه‌ طوفان ـ ‌به ریشه‌ ی سپیدارها می تابند!

دکتر اسعد رشیدی
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com


• پشت به ‌باد
• رو به ‌دریا ایستاده‌ام

• تسمه‌ های باریک و بلند نور

• از شانه‌ های افق می گذرند.

• پژواک نهان واژه‌ ها
• پس نرده‌ های لرزان باران
• آرام گرفته‌ اند،

• و باد شوخ

• پستان نارس نارنجستان را می لرزاند.

• زنج آوای غوکان را می شنوم

• از پهنای دشت سُر می خورند

• فرومی شوند
• درظلمات تالابی در مه‌.

• تو باید آوازی خوانده ‌باشی
• بر لب های خیسی که ‌در آفتاب می درخشند.
• پشت به ‌باد
• رو به ‌دریا ایستاده‌ام

• لته‌ های گریزان نور را می بینم

• بی اعتنا به ‌همهمه‌ طوفان،
• به ‌ریشه‌ ی سپیدارها می تابند.

• می بینم،
• شعله‌ های ارغوانی دریا،
• بط های سرگردان
• با شاخه‌ های شکسته‌ ی باران
• در منقارهاشان می گریزند،

• موج ها گُر گرفته ‌اند
• تن به ‌ساحل نیلی می کوبند،
• آفتاب پنهان می شود
• در ملافه‌ ی چرکین و مرطوب ابر.

• آه‌، نگویید، نگویید،
• این بسترخون آلوده‌

• سرنوشت شکفتن دانه ‌ی اناری است
• که ‌از تب شبانه ‌ای می سوزد،
• لهیب فروزان انارستان را نمی بینید!

• نمی بینید،
• انبوه ‌پرشمار تبرها
• که ‌به‌ هیاهو
• ازسویه‌ ی دلگیرجنگلزار بازمی گردند!

• نمی بینید،
• ترس کودکانه ‌ی ماه‌
• که ‌از ‌دامان هزارپاره‌ی رسوای شب گریخته‌‌ است!

• پشت به ‌باد
• روبه ‌دریا ایستاده‌ام

• همه‌ی فانوس های جهان

• برسینه ‌ام می سوزند.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر