۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

چشم گرگ

جلال ملکشاه (شاعر کرد) (1330)

برگردان از کردی
دکتر اسعد رشیدی

اخبار روز
www.akhbar-rooz.com


• به ‌هنگامی که ‌خود را باز یافتم
• جهان شب بود،
• شبی تنیده ‌در خود، تاریک، تاریک!

• پرتوی از دور
• از نهایت افق دوردست زندگی ام
• چونان مشعلی فروزان بود

• راه‌، اما
• از سنگلاخ و تالاب گسترده ‌بود
• گشوده ‌در تنگنایی دور و باریک!

• پرتو امید می درخشید

• سوی خود مرا آواز می داد

• می کشاند مرا

• گام هایم را توان می بخشید

• خاطره ‌و اندیشه‌ام را می ربود!

• روزگارانی بسیار
• به ‌درازی سال های عمرم
• راه‌ پیموده ‌ام

• دستواره‌ ی آهنین شکسته‌ ام
• صد پاپوش پولادین ریش ریش ‌کرده‌ام

• هر گامی ژرفای زخمی
• راه سرشار از دردو اندوه‌ بود

• توان امید سوی نشانه‌ می برُد مرا
• رسیدم و دل از عشق، آرزو و اشتیاق
• در سینه‌ می گداخت

• خسته ‌و ناتوان
• زانو شکسته‌
• آغوش به روی جرقه ‌ی امید گشودم

• اما، دریغا، دریغا

• مشعلی که ‌می سوخت، چشم گرگی بیش نبود!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر