۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

سایه دراز اوبژکتیویسم (5) (بخش آخر)

طرح از طراح محترم مجله هفته

در زمینه پارادوکس های«خوانش نوین مارکس»

دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

5
نظری بر مکاتبات مارکس و انگلس


• از آنجا که «مفسرین جدید مارکس» نمی خواهند از مارکس به مثابه مرجع لازم برای کسب مشروعیت صرفنظر کنند و برای «ترقی طلب» جا زدن خود نمی توانند هم صرفنظر کنند، می کوشند به همان شیوه مخالفین محبوب و مغضوب خود، یعنی طرفداران به اصطلاح «مارکسیسم جنبش کارگری» (که زیر بمباردمان انتقادی حضرات قرار دارند، چون تئوری را به مثابه اهرم تحول عملی تلقی می کنند) عمل کنند:
• بدین طریق، متون مرجع با اوپورتونیسم سیاسی آلت دست قرار داده می شوند.

• حضرات متون به میراث مانده از مارکس را چنان ماهرانه می برند، که برای پیش تصمیمگیری ها و ردوکسیونیسم (تقلیلگرائی) خود لازم دارند.


• آنچه که در این میان نادیده گرفته می شود دو نکته زیرند:


1

• اولا بر درک دیالک تیکی ـ ماتریالیستی مارکس سرپوش نهاده می شود که از اهمیت و نقش پایه ای برخوردار است.

2

• ثانیا بر نظرات اجتماعی ـ نظری اساسی ماتریالیسم تاریخی سرپوش نهاده می شود که در تحلیل های مارکس از کاپیتالیسم از اهمیت چشمگیری برخوردارند.

• در حالیکه در آثار مارکس، بویژه «کاپیتال» به نکته اول، یعنی متد دیالک تیکی خلاق با صراحت و آشکارا اشاره می شود، از نکته دوم، یعنی نظرات تاریخی ـ نظری ماتریالیسم تاریخی، اغلب بطور ضمنی سخن به پیش کشیده می شود.
• تعجب ندارد.
• زیرا برای مارکس و انگلس این مسائل حل شده و واضح و مبرهن اند و لزومی به طرح مجدد آنها وجود ندارد.
• مارکس و انگلس از سال های 50 قرن نوزدهم بندرت به آنها اشاره می کنند.

• اما وقتی که سخن بر سر درک تاریخ باشد (بانی مفهوم «درک ماتریالیستی تاریخ» انگلس در اواخر عمر خویش است)، آندو نظر مشترک خود را با صراحت تمام اعلام می کنند.

1
مثال اول

• مثال بارز در این زمینه، واکنش مارکس و انگلس نسبت به تئوری «پیدایش انواع داروین» بوده است:
• مارکس و انگلس ـ هر دو ـ بطرزی یکسان و با همرأئی تمام اعلام می کنند که این تئوری داروین مکمل علمی ـ طبیعی ـ تکاملی و تضمینی برای «درک ماتریالیستی تاریخ» آندو ست.

2
مثال دوم

• فصل سند بندی شده مکاتبات مارکس و انگلس مثال بارز دیگری است.
• بدون گشت و گذاری دقتمند در کارخانه تئوری مارکس و انگلس، گشت و گذاری که مکاتبات میان مارکس و انگلس امکان پذیر می سازند، بدشواری می توان به درک تضمین شده از مارکسیسم و بویژه به تفسیر «کاپیتال» نایل آمد.

• نادیده گرفتن آنها فقط می تواند از سوی کسانی صورت گیرد که سودای از عرصه بدر کردن آنها را در سر دارند و چشم دیدن سندی بر ضد دعاوی و تفاسیر کذائی خود را ندارند.


• لنین روزی گفته بود که بدون شناخت منطق هگل، درک «کاپیتال» مارکس بدشواری امکان پذیر است.

• این حکم لنین در مورد مکاتبات میان مارکس و انگلس، با پاساژهای متنوع شان راجع به درک تئوری و همچنین مسائل استدلالی و تبیینی هر انتقاد از اقتصاد سیاسی نیز اعتبار دارد.


6
تئوری عام کاپیتالیسم


• علیرغم هر آنچه که تاکنون گفته ایم، مفسرین اوبژکتیویست مارکس از یک نظر حق دارند:
• عیبی بدتر از بدفهمی توصیف جامعه کاپیتالیستی مشخص بر اساس تحلیل قوانین آن از سوی مارکس در «کاپیتال» وجود ندارد.

• اشارات متدیکی مارکس از وضوح و صراحت بلحاظ فکری ارزشمندی برخوردارند:

• «در تئوری، پیش شرط قرار داده می شود که قوانین شیوه تولید کاپیتالیستی بطرزی خالص و ناب توسعه می یابند.
• اما در واقعیت عینی این امر تقریبا چنین صورت می گیرد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، کاپیتال، جلد سوم، ص 175)

• شیوه برخورد مارکس را می توان با شیوه علمی علوم طبیعی در انجام آزمایشات شان مورد مقایسه قرار داد:
• آنها هم کلیه گشتاورهای حاشیه ای دخیل در فعل و انفعالات را موقتا مورد صرفنظر قرار می دهند.

• اما با همه این احوال، فرضیه های قانونی در بافت اجتماعی ـ نظری هرگز سیستم بسته ای را با گرایش تک علتی نمودار نمی سازند.
• اگر وضع حقیقی آنها در نظر گرفته شود، حاکی از آن نخواهد بود که سرمایه به مثابه «سوبژکت» خودکوشی است که خود را بطرز بی پایانی بازتولید می کند و فرم کالائی به مثابه مرجع وساطت غیرقابل عبور روابط اجتماعی است.

• هدف مارکس فقط شیئیت بخشیدن نیست، بلکه علاوه بر ان، از آن خود کردن نیز است.
• هدف مارکس فقط کردوکار ابزاری نیست، بلکه علاوه بر آن، وساطت اجتماعی نیز است.

• برعکس هر دو درک از متدها که آدمی را به یاد مختصر سازی های منطقیون کاپیتال می اندازند، مارکس در ژوئن 1870 در نامه ای به لودویگ کوگلمن تأکید می ورزد که مسئله از این قرار است که به جای اینکه «تمامت تاریخ را تابع قانون طبیعی بزرگ واحدی قلمداد کنیم »، بهتر است که به تحلیل تأثیر اصول توسعه اجتماعی مشخص بپردازیم.
• این مسئله را در نظر بگیریم که «آن بلحاظ تاریخی چگونه خود را در فرم های اجتماعی مختلف معین» نمودار می سازد.

• معتبر این است که تعاریف (صرفنظرناپذیر) مقوله ای را همواره با توسعه پایه ای مشخص در رابطه قرار دهیم.

• هر کاری غیر از این ـ به قول مارکس ـ «متد سودآوری برای نادانی و تنبلی فکری تصنعی، متظاهر به علمیت و بزرگنمایانه خواهد بود.»

• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 32، ص 685)

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر