دکتر محمد قراگوزلو
ح. مهدی پور
• او با مدعیان دیگر فرق اساسی دارد.
• اکنون می خواهم مطلب یاد شده را دو باره بخوانم و در باره برخی از نکات آن ـ دور از هر نوع پیشداوری ـ اظهار نظر کنم.
• اگر کسی نظراتم را تصحیح کند، خوشحال خواهم شد.
• نظر کلی او در باره مقوله «امپریالیسم» حدود 8 یا 9 سال پیش از سوی چپ های قلابی و پا در هوای اروپائی ـ مثلا در ایتالیا ـ مطرح شده، که بلافاصله از سوی مارکسیست ها نقد و رد شده است.
• این مطلب ترجمه و در تارنمای دایرة المعارف روشنگری تحت عنوان «بحثی در باره امپریالیسم» منتشر شده است.
• در هر حال، من سعی می کنم گفته های ایشان را بمثابه تز فرمولبندی کنم و نظر خود را تحت عنوان آنتی تز بیان دارم.
پیشگفتار
تز اول
تز اول
سی سال پس از اشغال سفارتخانه ی ایالات متحد آمریکا می توان به این سوال کلیدی بازگشت که آیا به راستی آمریکا دشمن مردم ایران است؟
آنتی تز اول
• آقای قراگوزلو ظاهرا دوستی و یا دشمنی آمریکا را مسئله کلیدی تلقی می کند.
• چرا؟
• چرا دوستی ایالات متحده امریکا ـ که در آن سوی اقیانوس ها قرار دارد ـ برای ما کلیدی تر از دوستی اتحادیه اروپا، روسیه، هند، ژاپن، چین و غیره است؟
• طرح چنین سؤالی ـ فی نفسه ـ نشان می دهد که میان همه کشورهای جهان و ایالات متحده آمریکا تفاوتی اساسی وجود دارد.
• اعتراف به این مسئله از سوی ایشان و یا انکار آن، تغییری در این حقیقت امر نمی دهد.
• در هر حال، هدف ایشان پاسخ به این مسئله است که «آیا به راستی آمریکا دشمن مردم ایران است؟»
تز دوم
• با به میدان کشیدن پای طبقه ی کارگر به جای مردم، از یک سو ناظر بر اصرار نگارنده به انتزاع از مولفه های پوپولیستی است و از سوی دیگر فرض اثبات شده و کنکرت من این است که آمریکا به عنوان یک دولت امپریالیستی، با تمام ویژه گی هایش - از جمله صدور سرمایه - به اردوگاهی تعلق دارد (بلوک سرمایه) که منافع مستقیم و غیر مستقیم اش در تضاد عینی و واقعی با منافع همه جانبه ی طبقه ی کارگر (بلوک کار) تنظیم شده است.آنتی تز دوم
سؤال اول
سؤال اول
• کدام «به میدان کشیدن پای طبقه ی کارگر به جای مردم»؟
• کدام پرهیز از مؤلفه های پوپولیستی؟
• این ادعا در صورتی می توانست قابل قبول باشد، که به جای سؤال «آیا به راستی آمریکا دشمن مردم ایران است؟» سرتیتر دیگری به شکل «آیا به راستی آمریکا دشمن طبقه کارگر ایران است؟» باشد.
• تازه چنین سؤالی هم توخالی و بی محتوا جلوه می کرد.
• چون بقول خود دکتر قراگوزلو «آمریکا به عنوان یک دولت امپریالیستی، به اردوگاهی تعلق دارد (بلوک سرمایه) که منافع مستقیم و غیر مستقیم اش در تضاد عینی و واقعی با منافع همه جانبه ی طبقه ی کارگر (بلوک کار) تنظیم شده است.»
• اینجا صحبت از تفاوت منافع نیست، بلکه تضاد منافع است.
• یعنی منافع امپریالیسم آمریکا در نفی عینی ـ واقعی منافع طبقه کارگر است.
• ما در هر حال باید از این نقطه حرکت کنیم که امپریالیسم آمریکا دشمن طبقه کارگر ـ بطور کلی است.
• اگر دوستی و دشمنی با پیشرفته ترین طبقه اجتماعی معیار و ملاک برای تعیین خیر و شر است، پس دکتر قراگوزلو دنبال چه می گردد؟
• دشمن طبقه کارگر ـ بطور کلی ـ فقط می تواند دشمن مردم ایران و حتی دشمن مردم ایالات متحده باشد و هست.
• ما دنبال پاسخ به این پرسش نیز باشیم که دکتر قراگوزلو واقعا دنبال چه می گردد؟
سؤال دوم
• سؤال بعدی که به ذهن خواننده خطور می کند، این است که چرا از مشخصات فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی امپریالیسم جنبه «صدور سرمایه» برجسته می شود؟
• چرا باید برای تعیین دوستی و دشمنی دولتی و یا سیستمی اصل صدور سرمایه برجسته شود و نه اصل تجدید تقسیم ترکیب ملی کشورهای دیگر و یا اشغال نظامی و تحمیل قراردادهای دلخواسته و غارت ذخائر زیر زمینی آنها، ساختن پایگاه های نظامی و جاسوسی و سلب استقلال ملی و غیره؟
• شاید تصادفا نویسنده عزیز این جنبه را برجسته کرده است.
• و لذا ما فقط آن را به خاطر می سپاریم و می گذریم.
تز سوم
• بخش قابل توجهی از اقشار گستردهی خرده بورژوازی که در طیف بندی رنگین کمانی مردم مشارکت دارند نه فقط از استثماری که اردوگاه سرمایه بر اردوگاه کار تحمیل کرده است رنج نمیبرند و از این بابت خسارتی نمی پردارند، سهل است، جماعتی از همین قشر (خرده بورژوازی مرفه) انگل وار از خوان یغمای عقب نشینی پرولتاریا در جریان نبرد کار ـ سرمایه بهره ها می گیرند.• چنان که قشرهای انبوهی از بخش تحتانی و فرودست همین طبقه ی متوسط کماکان متحد طبقه ی کارگر به شمار می روند.
آنتی تز سوم
• کسی که سؤال کلیدی اش تعیین رابطه ایالات متحده امریکا با مردم ایران بود، قبل از همه، طیف خرده بورژوازی را مورد تحلیل دلبخواهی قرار می دهد، بدون اتکا به آمار و ارقام مشخص واحکام مستدل.
• خرده بورژوازی از دهقانان، هنرمندان، کارمندان اداری، نظامی، آموزشی ـ پرورشی و غیره، از صنعتگران، صاحبان سرمایه های کوچک در بخش های مختلف تولید صنعتی و کشاورزی و خدمات و تجارت و غیره تشکیل می گردد.
• بخشی از خرده بورژوازی که در طبقه کارگر مشتری کالاهای مادی و معنوی خود را می بیند، چرا از گسترش فقر در صفوف آن نباید رنج ببرد و خسارتی نبیند؟
• خرده بورژوازی در خطر مدام بلعیده شدن از سوی سرمایه بزرگ است و در معرض خانه خراب و پرولتریزه شدن قرار دارد.
• یکی از منابع تشکیل پرولتاریا همین خرده بورژوازی است.
• درست همین هراس از سقوط به جرگه تیره روزان «بی همه چیز» (بی همه چیزی که به عنوان دشنامواژه بکار می رود) است که به خرده بورژوازی خصلت طبقاتی دوگانه تضادمندی می بخشد:
• هراس از بورژوازی و زمینداران حاکم و تملق و کاسه لیسی و چکمه بوسی و یا نعلین بوسی و
• نفرت و کینه بی حد و حصر نسبت به پرولتاریا و تیره روزان که امروزشان فردای احتمالی خود او را به خاطرش خطور می دهد.
• اینکه خرده بورژوازی مرفه بعد از بهمن 1357 به مال و منالی رسیده، در مورد برخی از عناصرش صدق می کند، ولی بخش اعظم خرده بورژوازی به تیره روزی عجیبی افتاده و در شرایطی بدتر از طبقه کارگر بسر می برد.
• مسئله اما این است که چرا دکتر قراگوزلو علت و سرچشمه رفاه این جماعت انگل را در عقب نشینی طبقه کارگر در جریان نبرد کار و سرمایه می داند؟
• اگر بقال مرفهی از طریق احتکار و گرانفروشی به ثروتی دست می یابد، یعنی از طریق چپاول غیرقانونی حاصل دسترنج طبقه کارگر و زحمتکشان دیگر، ثروتمند می شود، چه ربطی به عقب نشینی طبقه کارگر در جریان نبرد کار و سرمایه دارد؟
• دکتر قراگوزلو به سرگروهبان های ارتش می ماند که برای بکرسی نشاندن نظر خود، اولین سیلی را به صورت بی پناهترین و درمانده ترین سربازان می کوبند.
• اما منظور از عقب نشینی طبقه کارگر از جریان نبرد کار و سرمایه چیست؟
• از کی طبقه کارگر ایران از جریان نبرد کار و سرمایه شروع به عقب نشینی کرده که مائده ای برای جماعت انگل خرده بورژوا تلقی می شود؟
• ما این مسئله مورد تحلیل قرار می دهیم:
• از آغاز پیدایش جوامع طبقاتی، دیالک تیکی در اعماق شعله می کشد، که در مانیفست به صراحت فرمولبندی شده است:
• دیالک تیک برده و برده دار، یعنی همزیستی ستیزمند برده با برده دار.
• دیالک تیک رعیت و ارباب فئودال و بالاخره دیالک تیک کار و سرمایه و یا دیالک تیک پرولتاریا و بورژوازی.
• منظور دکتر قراگوزلو از جریان نبرد کار و سرمایه فقط می تواند این دیالک تیک باشد.
• سیر و سرگذشت دیالک تیک استثمار شوندگان و استثمار کنندگان در سراسر تاریخ از چه قرار بوده است؟
• من نمی دانم سیستم برده داری چند هزارسال طول کشیده است.
• ولی مطمئنم که در طول این چند هزار سال آنچه قاعده بوده، مبارزه طبقاتی از بالا بوده و مقاومت ـ و در بهترین حالت ـ قیام بردگان، امری استثنائی بوده است.
• شورش ناکام اسپارتاکوس یکی از آنها ست و اسطوره گشتن نام اسپارتاکوس دلیل بر این استثنائیت بی چون و چرا ست.
• و تلاش ستمدیدگان در حراست نام قهرمانان خویش نیز دلیلی دیگر بر این استثنائیت است.
• بنا بر فرمولبندی دکتر قراگوزلو، برده ها در تمامت دوره برده داری در حال عقب نشینی در قبال برده داران بوده اند و نه پیشروی.
• زمانی هم که برده داری در اثر توسعه نیروهای مولده و هجوم اقوام متعلق به فرماسیون ماقبل برده داری فرو پاشید، بر گرده آنها اربابان فئودال نشستند.
• فرم استثمار عوض شد، ولی محتوای آن دست نخورده ماند.
• مبارزه طبقاتی از بالا دو باره به کار افتاد و دهقانان و حتی آزادان شهر نشین (نطفه های بورژوازی) به کوتاه آمدن و عقب نشینی ادامه دادند، تا اینکه بالاخره ببرکت همین عقب نشینی ها طبقات بنده دار و فئودال آنقدر خوردند که ترکیدند و توده های کارد به استخوان رسیده لکوموتیو تاریخ را پله ای بالاتر بردند.
• دیالک تیک استثناء و قاعده ـ اما ـ دست نخورده ماند و مبارزه طبقاتی از بالا همچنان ادامه یافت.
• طبقه کارگر در کمون پاریس برای اولین بار به دژهای سرمایه یورشی قاطع برد، ولی هفتاد روز بعد، مجبور شد که همه دستاوردهای انقلابی خود را زمین نهد و به عقب نشینی قاعده مند ادامه دهد.
• یورش بعدی پرولتاریا بر دژ سرمایه، که در اکتبر سرخ آغاز شد و دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه ساخت، هفتاد سال بعد به سرنوشت کمون پاریس گرفتار آمد، تا روشنفکر شکم سیر کافه نشین بنشیند و فرمانروائی پر مشقت هفتاد ساله اش را، حاکمیت بورژوازی جا بزند و باد به غبغب بیندازد.
• ظاهرا دکترقراگوزلو منظور دیگری از عقب نشینی طبقه کارگر داشته است.
• او شاید توقع داشت که طبقه کارگر قدرت سیاسی را بدون سازمان و پیشاهنگ و استراتژی و تاکتیک و حساب و کتاب قبضه کند و دو دستی تقدیم روشنفکران پرمدعای کافه نشین نماید.
• تا به جای زورگویان عمامه مند، قلدران عینک مند بنشینند و برایش خط و نشان بکشند.
• اما چرا برخی ها به روند و روال این مبارزه طبقاتی از بالا پی نمی برند؟
• واقعیت این است که در ایدئولوژی برده داران که فرزندان شان ـ چه بسا ـ ماسک پرولتری بر چهره می کشند و حزب و سازمان کارگران قلابی تشکیل می دهند، مبارزه طبقاتی از بالا امری عادی، طبیعی و قاعده مند تلقی می شود.
• وقتی انگلس از تحمیل انقلاب از سوی بورژوازی بر طبقه کارگر سخن می گوید، منظورش همین مبارزه طبقاتی از بالا ست.
• بورژوازی از طریق مبارزه طبقاتی از بالا، کارد به استخوان طبقه کارگر می رساند و او را به انقلاب وادار می سازد.
• اکنون در کشورهای متروپول از این بایت ملاحظاتی صورت می گیرد، تا کارد به استخوان توده ها نرسد و هژمونی طبقات حاکم به خطر نیفتد.
• خصلت دوگانه خرده بورژوازی را و جنبه های بورژوا پرستی و ضد پرولتری آن را در این تحلیل دکترقراگوزلو بوضوح می توان دید.
• نویسنده نامدار کلیدر دلیل پیروزی لاشخوریسم را وجود حاشیه نشینان شهری دانسته است.
• بنظر او اگر انقلاب سفید بساط فئودالیسم را برنمی چید، حاشیه نشینان پیدا نمی شدند و ارتجاع فئودالی با سوء استفاده از ذلت آنان به پیروزی نمی رسید و وضع همان می ماند که بود.
• او ناظر دقتمندی است و نقاشانی هم که صحنه های بهمن 57 را ترسیم کرده اند، شرکت بی چون و چرای تیره روزان حلبی آباد نشین و ریخته شدن خون شان در راه پیروزی ارتجاع سیاه ضد انقلاب سفید را درست دیده اند.
• اما مجری صرف بودن، در چشم هنرمند بصیر، هرگز به معنی منشاء نتیجه عمل بودن نیست.
• برخی از سایت های چپ و چپ نما عکس لات هائی از خیابان گرگان و غیره را به عنوان عاملین شکنجه و حک حرمت از مردم چاپ می کنند و کینه و خشم مردم را متوجه آنها می سازند.
• دیدن مرئی ها آسان است.
• هنر اصلی دیدن نامرئی ها ست.
• یکی از رهبران چپ حتی خواهان مجازات کسانی است که فرزندان مردم را تکه تکه کرده اند.
• بدین طریق باید مشتی لات بی سر و پا در دادگاه هلند محاکمه شوند، تا مسئله حل شود.
• هنوز هستند چپ نماهائی که به تطهیر فرمانده کشتار ـ که از مشاورت رایگان ملیون مذهبی با سابقه بر خوردار بوده ـ می پردازند و مردم را بدنبال لومپن های بخت برگشته می فرستند، که به احتمال قوی از عذاب وجدان شبها خواب شان نمی برد و باید از دست خودشان فرار کنند.
• فرق اساسی کاپیتالیسم با سیستم های اجتماعی پیشین در این است که در آن، دستگاه سرکوب و ستم بی نام و نشان و نامرئی می ماند.
• دیگر غلامان دربار و فئودال ها و خان ها نیستند که توده مولد شهر و روستا را در روز روشن قتل و غارت کنند.
• دولت اکنون بمثابه دستگاه سرکوب بر فراز طبقات معلق می زند و به هزار ترفند، خود را بی طرف و نماینده همه طبقات جا می زند.
• کسی طبقه حاکمه را در بازجوئی، شکنجه، حک حرمت و کشتار مبارزان انقلابی نمی بیند.
• فرح پهلوی اخیرا در تلویزیون آلمان، ضمن میهن پرست نامیدن شکنجه گران ساواک، از راز بزرگی پرده برداشت و گفت که شاه خودش کسی را شکنجه نکرده است.
• آنکه دیده می شود، پاسداری است و یا یکی از جنوب شهری ها ست که دنبال مشتری برای کالای نیروی کارش بوده تا چیزی جلوی سگ سوخت و ساز ارگانیسم خویش بیندازد و از شرش خلاص شود.
• در جستجوی کار، قرعه فونکسیون میر غضب به نامش افتاده است.
• انسان انسان است، برشت می گوید و اثبات می کند.
• انسان را می توان حتی به فیل مبدل ساخت، چه برسد به شکنجه گر و بازجو و آدمکش.
• چلو کبابی، فتوائی، وعده بهشتی و سخنرانی دست و پا شکسته مختصری برای تبدیل بچه دهاتی گرسنه به فوندامنتالیست و بعد به جانباز و جلاد کافی است.
• دکتر قراگوزلو برای توضیح کسب انگلی ثروت از سوی خرده بورژوازی مرفه (و نه اقشار مختلف با و بی عمامه نئوبورژوازی) با طبقه کارگر بخت برگشته دست به یخه می شود و همه کاسه کوزه ها را سر این طبقه خراب می کند.
• اما اقشار پائینی خرده بورژوازی را متحد طبقه کارگر عقب نشسته از جریان نبرد کار و سرمایه می داند.
• طبقه کارگر در حال فرار از جبهه نبرد طبقاتی به متحد چه نیازی دارد؟
• کسی دنبال متحد می گردد که سودای انجام کاری را در سر دارد.
• همین اقشار پائینی و حتی خود طبقه کارگر می تواند به گوشت دم توپ لاشخوریسم بدل شود و چه بسا بدل شده است.
• طبقه کارگر که به خودی خود انقلابی نیست.
• طبقه کارگر که انقلابی مادرزاد و ذاتی و جبلی نیست.
• انقلابی مادرزاد هنوز از مادر زاده نشده است!
• طبقه کارگر «درخود» در بهترین حالت می تواند برای افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار مبارزه کند و نه بیشتر.
• اگر تئوری رهائی نهائی در ضمیر طبقه کارگر تزریق شود، اگر طبقه کارگر در سازمان سیاسی و طبقاتی خود گرد آید و عزم خویش جزم کند، آنگاه می توان از طبقه کارگر انقلابی سخن گفت.
• اگر طبقه کارگر، انقلابی مادرزاد می بود، انقلابات سوسیالیستی بعد از اکتبر در اروپا شکست نمی خوردند.
• احتمال آن می رود که در ایران حتی در طبقه کارگر ـ که طبیعتا باید نیمه رعیت ـ نیمه کارگر، نیمه نوکر ـ نیمه پرولتر باشد ـ اکنون خصال خرده بورژوائی جدی نشو و نما کرده باشند.
• چون با دستمزد صرف نمی توان روزگار گذراند، پس چاره ای جز داد و ستد در خانه و کارخانه، در کوچه و خیابان و در مسجد و مدرسه باقی نمی ماند.
و هر شیوه زیست شیوه تفکر و اخلاقیات و خصوصیات شخصیتی درخور خود را در ضمیر و روان انسان ها تولید و باز تولید می کند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر