۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

«فنومنولوژی روح» هگل و مارکسیسم (۲)


هگل و مارکس
 در 
جمهوری خلق چین

«فنومنولوژی روح» هگل و مارکسیسم
راین هاردت یلین
سرچشمه:
توپوس
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
 
برگردان 
شین میم شین

• هگل و مارکس ـ هر دو ـ از خصلت تاریخی مقوله ها و مناسبات که ظاهرا بطور بیواسطه وجود دارند، پرده بر می دارند.

• هگل و مارکس ـ هر دو ـ برای انجام این کار، آنچه را که ظاهرا بطور بیواسطه وجود دارد و عینی است، به مثابه چیزی تلقی می کنند که پدید آمده است، به مثابه جزئی از کل فراگیرتری که بوسیله سوبژکت تولید شده است.

• البته هر کدام از این دو متفکر بزرگ با تأکیدات خاص خود به این کار مبادرت می ورزند.
• (مراجعه کنید به راینارد ماینر، «مسائل متدی مارکس در مقایسه با مسائل متدی هگل»، ۱۹۸۰، ص ۱۸۳ و گ. لوکاچ ص ۴۲۰)

• بدین طریق، نه فقط چگونگی تشکیل رابطه ای نشان داده می شود، بلکه علاوه بر آن، همزمان، تغییرپذیری آن و همچنین تضادهای درونی آن نشان داده می شوند که به مثابه موتور تغییر آن در کار اند.

• هگل و مارکس هر دو، وجود را ـ اصولا ـ به مثابه «فرم پدید آمده» نه فقط مثبت، یعنی به مثابه چیزی موجود، بلکه همچنین منفی، یعنی به مثابه چیزی در حال گذار به فرم معین دیگر، یعنی به مثابه چیزی موقتی در نظر می گیرند.

• برای هگل و مارکس، نشان دادن هر چیز در داربست توسعه اش، به معنی انتقاد از ان است.

• (مارکسیسم از این رو، تئوری انتقاد است. مترجم)
 
• در حالیکه اقتصاد دانان بورژوائی، از پیش شرط های (پره میس های) موجود، شروع به حرکت می کنند، که بررسی شان دیگر لزومی ندارد، (یعنی آنها را اصل قرار می دهند. مترجم)، هگل و مارکس به نشان دادن مولودیت (خصلت تولید شدگی) همین پیش شرط ها کمر می بندند.

• ضمنا اجزای نمودین را و همچنین کل ماهوی را وارد گردش دایره وار می سازند:
• برای توضیح هر چیز ساده، به توضیح چیز مرکب می پردازند و برای توضیح هر چیز بغرنج از توضیح ساده به راه می افتند.
• منفردی که در پیوند استدلالی قرار دارد، در عین حال، عام نیز است.

مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت، دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هر دو مقوله منفرد و عام بدین طریق نه به مثابه مقولات ایستا و مجزا از یکدیگر، بلکه به مثابه اقطاب یک رابطه متقابلا مؤثر در یکدیگر و متأثر از یکدیگر در نظر گرفته می شوند.

• به همان سان نیز عام اجتماعی معینی که مورد بررسی قرار می گیرد، به مثابه خاص تاریخی همبستر با تضادها در نظر گرفته می شود.

• در ضمن، آنچه که در مقوله ها تجرید یافته، به مثابه نتیجه موقتی حاصل از حل تضادهای درونی تلقی می شود که خود خصلتی گذرا دارد.
• (هگل، ص ۲۵)

• دینامیسم این تضادها بیدرنگ از حد مقولات ساده پا فراتر می گذارد و در سیر تحولی خویش هم بلحاظ محتوا غنی تر می شود و هم عامتر می گردد.

• مراجعه کنید به مقوله در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• هگل و مارکس در هر مرحله این روند نشان می دهند که مقولات مربوطه هم با واقعیت عینی مورد بحث انطباق دارند و هم ندارند.
• هم گشتاورهای نشاندهنده پیشرفت نشان داده می شوند و هم نواقص و محدودیت ها.

• با هر فراغت از رابطه تضادمند، دلایل پیدایش نوین آنها و فرم های نوین رابطه تضادمند نشان داده می شوند:
مقولات مجرد، مقولات مشخص را مشروط می سازند و مقولات مشخص، مقولات مجرد را در سمت و سوی معینی هدایت می کنند.

• اینها همه به هم می پیوندند و کل منسجمی را بوجود می آورند که بکمک تضادهائی که در خود آن (کل منسجم) در جوش و خروش اند، می تواند توسعه یابد و مشخصیت (تشخص) کسب کند.
• در آن (کل منسجم) اما نتایج از بین رفته در هر مرحله بغرنج به چشم می خورند.
• (مراجعه کنید به گ. لوکاچ ص ۳۲۶)

• تنها از طریق توضیح سیستماتیک ـ منطقی مقولات منفرد و بظاهر تثبیت یافته در پیوند با وساطت مندی شان از چهره چیزهای بیواسطه و ابدی پرده برداشته می شود.
• (هانس هاینتس هولتس، «وحدت و تضاد. تاریخ مسئله ای دیالک تیک در عصر جدید»، جلد اول ۱۹۹۷، ص ۱۷)

هگل و مارکس در آغاز توضیح خویش، تعریفی ارائه نمی دهند تا بسان ریاضیات به توصیف ماهیت مندی منجمد منجر شود.
• (المار ترپتوف، «تئوری و پرایتک در آثار هگل و هگلیانیست های جوان»، ص ۱۱)

هگل و مارکس به تجزیه و تحلیل فرم آغازینی می پردازند و در جریان بعدی این فرم، گشتاورهای متضاد ماهیت موجود در توسعه را نشان می دهند.
• (ییندریچ یلنی، «منطق علم در «کاپیتال»»، ۱۹۶۹، ص ۵۵)

• هگل و مارکس در نمایشات خود به نمایش تصاویر منفرد اقدام نمی کنند، تا بنا بر ساختار آن مابقی را راحت بگذارند.

• هگل و مارکس تمامت فیلم را نشان تماشاچی می دهند:
• تصاویر آنها خود با تصاویر دیگر در می آمیزند.
• چیزها در رودخانه حرکت خویش نمایش داده می شوند.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر