۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

سیری در غزلیات شیخ شیراز (۱)


ویرایش و تحلیل
 از 
مهری تابان

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع (روبند، نقاب) فروهلد (گذاشتن) 
ـ  به جمال ـ
آفتاب را
 
گویی دو چشم جادوی عابد فریب او  
بر چشم من 
ـ به سحر ـ
ببستند خواب را

اولنظر (در نگاه نخستین) ز دست برفت ام (از دست من رفت)، عنان عقل     
وان را که عقل رفت، چه داند صواب را
 
گفتم:
«مگر 
ـ به وصل ـ
 رهایی بود ز عشق 
 بی حاصل است، خوردن مستسقی (مبتلا به مرض استسقاء)، آب را
 
دعوی درست نیست، گر از دست نازنین  
 چون شربت شکر نخوری، زهر ناب را
 
عشق آدمیت است.
 گر این ذوق در تو نیست
همشرکتی 
ـ به خوردن و خفتن ـ
دواب (چهارپایان) را 

آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را
 
قوم از شراب، 
مست
 و 
ز منظور، 
بی نصیب
من مست از او 
ـ چنان ـ
که نخواهم شراب را
 
سعدی، نگفتمت که مرو در کمند عشق؟
تیر نظر بیفکند، افراسیاب را

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر