۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۴۸)


جمعبندی از
مسعود بهبودی
 
مولانا 
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گل ها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط
انسان بودن است
عیب را در این وآن پیدا مکن


 مش مولانا. 

۱
تفاوت جنگل با جامعه
 در
 همین 
انتقاد از خود و انتقاد از همنوع خود
 است.

۲
در
 جنگل 
کسی به کسی 
عیبی نمی گیرد.

۳
 قانون جنگل هم همین است.

۴
جامعه 
اما به کشتی ماننده است.

۵
اگر ابلهی به 
سوراخ کردن کشتی 
همت گمارد
باید از کردوکارش انتقاد کرد
تا جامعه به قهقرای توحش سقوط نکند.
 
 
پوریا شیرانی
 
شیر 
هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم 
ـ اما ـ
بردبار

می توانستم فراموشت کنم
ـ اما ـ
  نشد
زندگی یعنی همین
 جبری، به نام اختیار

مثل تو
 آیینه ای «من» را نشان من نداد
بعد تو 
من ماندم و دیوار های بی شمار

خوب یا بد،
با جنون آنی ام سر می کنم:
لحظه ای
 در قید و بندم،
لحظه ای
 بی بند و بار

من سر ناسازگاری دارم
 و 
چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را می کشاند، پای دار

فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار

جای پایت را
ـ اگرچه ـ
 برف ها پوشانده اند
جای زخمت ماند،
شد، آتشفشانی بی قرار
 
پایان
 
حریف
فاصله ی زمانی بین «نظری ندارم» 
و 
«من تو دهن دولت می زنم» 
اندک بود،
 اما چیزی که آن را پر کرد 
قدرت خالص 
بود.

این
 دو نکته (حکم، جمله) 
قابل تأمل و تحلیل اند و طرح آن خود هنر دیگری است.

۱
گاهی  
طرح مسئله 
مشقت بار تر از حل آن است.

۲
«نظری ندارم»
ناشی از خریت جامعه و نتیجه خریت جامعه 
 است.
 
۳
وقتی جامعه ای طویله باشد 
سکنه آن 
توان تفکر و نظرسازی و در نتیجه توان نظرمندی (صاحب نظر بودن)
ندارند.

۴
رسانه های ملی و بین المللی 
برای سکنه طویله های ملی و بین المللی 
نظر می سازند
 و 
علنا از 
نظرسازی به عنوان وظیفه و تکلیف و فونکسیون خود 
سخن می گویند.

۵
فقدان نظر در سکنه طویله
 امکان ظهور نخبگان 
(انبیا و ائمه و اولیا و فقها و شخصیت ها و رهبران و روشنفکران و این و آن) 
را 
فراهم می آورد 
تا 
بیایند
 و
 سوار بر امواج خون مردم بی نظر
رجز بخوانند:

الف
 در 
«من تو دهن  این دولت می زنم»
به مثابه رجز خمینی صلواة الله علیه
همان دیالک تیک جزء و کل
در سنت همان خواجه و خیام
 وارونه می شود.

ب
بدین طریق و با این رجز
نقش تعیین کننده از آن جزء چلقوزی قلمداد می شود.
 
پ
اهمیت اسلوبی دیالک تیک 
اینجا نیز اشکار می گردد.
 
ت
تعیین کننده 
توده 
است 
که 
سلب نظر شده است
 و
نه شیاد 
که
 نظرساز گشته است و منم منم سرداده است.
 
حریف
 
خان طومانی ها می روند
تا 
خان تومانی ها بخورند
یکی ابله و دیگری شیاد است


این سخن
سخنی تأمل انگیز 
است:

۱
چه بسا
میان خان طومانی و خان تومانی
میان ابله و شیاد
میان خود فریب و عوامفریب
تفاوت ماهوی 
وجود ندارد:

۲
خان طومانی اگر نمی رفت
به خان تومانی استحاله می یافت.

۳
خان طومانی
خان تومانی را
بطور بالقوه
در بطن خود داشته است.

۴
فقط زمان لازم بوده 
تا
بالقوه، بالفعل شود.
نطفه، جوجه شود.
امکان، واقعیت یابد.


۵
اصولا
عوامفریب
همزمان
خودفریب  
است.

اگر خودفریب نباشد،
دچار مشکل نظری و عملی خواهد گشت:

۶
بغرنجی ایده ئولوژی 
همین جا ست.

۷
ایده ئولوژی پدیده ای طبقاتی است.
یعنی بوسیله منافع طبقاتی تعیین می شود.

۸
منافع طبقاتی اما غول های عظیمی اند که
آدمیان را
به درجه عروسک های خیمه شب بازی
تنزل می دهند.

۹
بختیار کسی است 
که
 منافع طبقاتی اش و نتیجتا ایده ئولوژی اش
با منافع توده و با ایده ئولوژی توده
منطبق باشد.


۱۰
مسئله 
علاوه بر اینها
مسئله افراد (مهره ها)
نیست.
مسئله 
طبقات اجتماعی 
است.

۱۱
مسئله
مسئله فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی است.
مسئله سیستم های اجتماعی است.
مسئله حاکمیت طبقاتی است.


۱۲
افراد، فانی اند
می آیند و می روند.

۱۳
سیستم ها
 اما
بی اعتنا به آمد و رفت افراد
(مهره ها)
می مانند.
 
۱۴
در دیالک تیک عضو و طبقه
نقش تعیین کننده از آن طبقه است
 
۱۵
به طبقه بپرداز
که 
اعضا 
رفتنی اند. 
 
 
این عادم عنگلابی
 با بقیه اجامر عنگلابی و عنقلابی فرق دارد.
 
۱
در زمان نخست وزیری اش
جلاد جماران
 فتوای تیرباران جماعتی را صادر کرد 
که
در دانشکاه اوین
 درس ترس 
می خواندند.

۲
 این عادم عنگلابی  
به محض صدور این فتوا توسط جلاد جماران
 ـ به اعتراض ـ
  از پست نخست وزیری اش استعفا داد 
 
۳
شباهنگام
در صدا و سیمای جماران
مرگ بر جلاد 
گفت.
 
۴
روز بعد 
با  «ضعیفه» اش 
که 
دکترای هنر ـ مونر دارد
گوشه عزلت گزید.

۵
جسارت مدنی که احسان طبری می گفت، 
به همین می گویند.

۶
ما و سگ های دیگر
به همین دلیل 
 به این عادم عنگلابی رأی می دهیم تا رستگار شویم. 

۷
سگ اصحاب کهف هم روزی
به کسی رأی داد و آدم شد.
 
عقل و یا خرد 
(که مفهوم مرکزی شاهنامه حکیم طوس است) 
به چه معنی است؟
 
۱
سمبل خرد 
در فرهنگ فرنگ
 جغد
است.
 
۲
خرد یعنی فلسفه 
(هگل)
 
۳
فلسفه یعنی علم کل هستی.
 
۴
فرق مثلا شیمی با فلسفه این است 
که 
شیمی به اتم می پردازد و فلسفه کل هستی را در نظر می گیرد 
که اتم ذره ای از آن است.

۵
فرق حکیم و یا فیلسوف با شیمیست و یا عالم و دانشمند شیمی 
این است  که
حکیم
کل اندیش است

و
 شیمیست 
جزء اندیش
 
۶
حافظه
 بخشی از مغز آدمی و شاید بقیه جانوران است 
که 
انعکاسات معینی را ضبط و ثبت و حفظ می کند 
که گاهی به تکانه هایی 
از اعماق کنده می شوند و آدم به آنها حضور ذهن پیدا می کند.

۷
مراجعه کنید به 
عقل، فلسفه، شناخت، انعکاس در
 تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر