۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

تأملی در مقوله عشق (۳۸)



 
تحلیلی از
ربابه نون

ج
گذار
 از 
همکاری 
(همکاری مادی، فکری، هنری) 
به 
عشق

همانطور که ذکرش گذشت،
 همکاری 
در همه فرم های مادی، فکری و هنری اش
می تواند 
حبل المتین عشق 
میان اعضای جامعه باشد.

سؤال این بود که چرا؟

گفته شد که 
برای دادن جواب به این سؤال
باید به کار اندیشید.

سؤال این بود که
کار چیست 
که 
زادگاه عشق است؟

گفته شد که
کار
روند کلنجار (کشتی و کشمکش) انسان (طبیعت دوم) 
 با 
طبیعت اول 
(هستی مادی، اجتماعی و فکری) 
است.

گفته شد که
کار
روندی مبتنی
 بر 
دیالک تیک ریاضت و لذت 
است.
 
۱
کار اما 
علاوه بر آن
روندی مبتنی بر
دیالک تیک مولد و مواد و مولود 
است:
 در روند کار و در اثر کار
موضوع کار (اوبژکت کار، مواد) 
تغییر فرم می دهد، تحول کیفی می یابد و به چیز جدیدی تبدیل می شود.
 
۲
 در روند کار و در اثر کار
تولدی 
صورت می گیرد.
 
۳
مثلا آهن به گاو آهن استحاله می یابد.
آهن موضوع کار آهنگر بوده است و گاوآهن نتیجه نهایی کار آهنگر بر روی آهن.
 
۴
برای فهم بهتر و عمیق تر
باید گفت:
 
الف
آهنگر
 سوبژکت (فاعل) کار 
  است.
مولد 
 است.
 
ب
آهن،  
اوبژکت (موضوع) کار 
است.
موادی  است که کار بر روی آن انجام می یابد.
 
پ
گاوآهن 
مولود کار  
است.
 
۵
دیالک تیک سوبژکت کار ـ اوبژکت کار ـ نتیجه کار
 
۶
دیالک تیک مولد ـ مواد ـ مولود 
 
۷
سؤال اکنون این است که
در روند کار 
چه تحولات احساسی ـ عاطفی ـ روحی و روانی 
صورت می گیرد؟
 
۸
آنچه غیر قابل کتمان و انکار است،
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
 است.
 
۹
 
خسرو روزبه
رهبر مظلوم حزب بزرگ توده
در بیدادگاه شاه و شیخ می گوید:
اگر کسی (سوبژکتی) مشتی بر میزی (اوبژکتی) بکوبد،
میز هم مشتی بر دست او می کوبد.
دست به همین دلیل
به درد می آید.
 
۱۰
خسرو روزبه 
در این جمله اش
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را 
به شکل دیالک تیک مشت زن و میز
بسط و تعمیم می دهد.
 
۱۱
 
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
نیما یوشیج
به شکل دیالک تیک آهنگر و آهن
  بسط و تعمیم می دهد:

آهنگر

(سال ۱۳۳۱)

در درون تنگنا،
 با کوره اش، 
آهنگر فرتوت
ـ دست او بر پتک
و 
به فرمان عروقش دست ـ
دائماً فریاد او این است
و
 این است، فریاد تلاش او:
« کی به دست من
آهن من گرم خواهد شد
و 
من او را نرم خواهم دید؟»

«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»

زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!
چه برومندی،
 دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس، 
حرف از خواستن 
ـ بی ترس ـ
گفتن،
 شاد بودن!

او به هنگامی که تا دشمن از او در بیم باشد ( آفریدگار شمشیری نخواهد بود چون ) و

 به هنگامی که از هیچ آفریدگار شمشیری نمی ترسد ز استغاثه های آنانی که در زنجیر او کلید قفل های بسته ی زنجیر زنگ آلوده ای را می دهد تعمیر.

برسرآن ساخته کاو راست در دست می گذارد او (آن آهنگر) دست مردم را به جای دست های خود. 

او به آنان دست 

ـ با این شیوه ـ

خواهد داد.  ساخته نا ساخته، یا ساخته ی کوچک او، به دست کارهای بس بزرگ ابزار می بخشد او، جهان زندگی را می دهد پرداخت.

پایان

ویرایش از

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۱۲
«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
از همین جمله نیما،
از همین گفت و گوی آهنگر با آهن
می توان 
به 
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
پی برد.
 
۱۳
«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
آهنگر چنان با آهن سخن می گوید که  
عاشق بی تاب بیقراری با معشوق نازفروش سرکشی.
 
۱۴
«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
این بدان معنی است که در روند کار و در اثر کار
میان سوبژکت کار و اوبژکت کار
رابطه عاطفی یکطرفه برقرار می شود.
 
۱۵
«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
آهنگر
عملا
یعنی چه بخواهد و  چه نخواهد،
عاشق آهن سرکش و سرسخت است.
 
۱۶
«آهن سرسخت،
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
اکنون 
دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز
دیالک تیک عشق محمد زهری 
را 
بهتر می توان درک کرد و توضیح داد:
 
الف
آهنگر به آهن نیاز دارد.
آهنگر به آهن
عملا
التماس می کند،
«تا قد برآورد، باز شود، از هم دوتا شود، با خیال او یکی تر شود»
به ساز او برقصد.
 
ب
آهن سرکش سرسخت 
اما دیواری از راز برپا داشته است.
 
پ
آهن
در سایه این دیوار قطور راز است که
 ناز می کند و تن به تله آهنگر نمی دهد.
 
۱۷
آهنگر برای غلبه بر ناز آهن و رفع نیاز خویشتن
باید حل معما کند.
یعنی به راز آهن پی ببرد.
 
۱۸
آهنگر
اگر مثلا به درجه ذوب آهن پی ببرد،
می تواند دمای کوره را بالا تر برد و بر ناز آهن غالب آید.
 
۱۹
اکنون می بینیم که 
در روند کار و در اثر کار
میان سوبژکت و اوبژکت
رابطه ای مبتنی بر عشق  
تشکیل می شود.
 
۲۰
این رابطه مبتنی بر عشق
در هر صورت یکطرفه است.
آهن که نمی تواند عاشق آهنگر باشد.
 
 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر