۱۳۹۶ خرداد ۷, یکشنبه

سیری در غزلیات شیخ شیراز (۸)


ویرایش و تحلیل
 از 
مهری تابان

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
سعدی
ادامه

عشق آدمیت است.
 گر این ذوق در تو نیست
همشرکتی 
ـ به خوردن و خفتن ـ
دواب (چهارپایان) را 

آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را 
یکی از ایرادات اساسی شعر سنتی (کلاسیک) ایران،
فقدان انسجام منطقی ـ موضوعی ـ معنوی میان ابیات هر شعر است.
 
خواننده و شنونده ی هوشمند
ـ به عبث ـ
انتظار دارد
که 
سعدی
برای اثبات ادعای خود مبنی بر آدمیت بودن عشق،
دلیل بیاورد.
 
سعدی
ولی 
عین خیالش نیست
 و 
به عوض دلیل، 
آتش می آورد 
تا 
خرمن نه اشرار را، بلکه آزادگان را 
بسوزاند:
 
۱
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را
 
معنی تحت اللفظی:
آتش بیاور و خرمن آزادگان را خاکستر ساز،
تا 
شاه نتواند خراج بخواهد.
 
سعدی در این بیت غزل،
  عشق 
 را 
که
 آدمیت 
بود، 
به
 آتش
 تشبیه می کند
و
عاشق 
را
به
 آزاده.
 
این اما به چه معنی است؟
 
۲
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را
 
این تعریف سوبژکتیو دیگری از عاشق و عشق است:
عاشق کسی است 
که 
به آتش عشق بسوزد و خاکستر شود و به هیچ درد دیگری نخورد.
 
۳
حتما
حریفی که این تحلیل ما را می خواند، از خود می پرسد:
چگونه به این نتیجه می رسید که در قاموس سعدی،
عاشق باید فرد به درد نخوری باشد؟
فرد بی ثمر، بی سود و بی اثر به بنی بشری باشد؟
 
۴
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را
 
دلیل ما تشبیه کردن عاشق به آزاده است.
 
آزاده 
در قاموس سعدی
کسی از جنس سرو است
که
نه میوه دارد و نه حتی سایه 
حتی
 به درد پرنده ای نمی خورد تا در شاخسارش آشیانه ای بسازد،
 بیضه بگذارد،  به بیضه بنشیند و تولید مثل کند.
 
عشق
اکنون با آدمیت در تضاد قرار می گیرد.
 
عاشقی که به هیچ دردی نخورد،
حتی نمی تواند زباله باشد
 تا 
کسی از آن به عنوان کود استفاده کند.
 
۵
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه، خراج نخواهد خراب را
 
پیش شرط آدمیت 
به قول خود سعدی 
همبستگی با همنوع 
 است
و 
نه بی ثمری و بی خاصیتی.
 
تو
کز محنت دیگران 
بی غمی
 
نشاید که نامت نهند،
 آدمی.
 
۶
قوم 
از شراب، 
مست
 و 
ز منظور، 
بی نصیب
 
من مست از او 
ـ چنان ـ
که نخواهم شراب را
 
معنی تحت اللفظی:
همه
از نوشیدن شراب، مست می شوند و از معشوق بی نصیب می مانند.
 
عاشق 
اما
از معشوق، چنان مست می شود، که نیازی به شراب پیدا نمی کند.
 
سعدی 
در این بیت
تعریف دیگری از مقوله عشق عرضه می دارد:

فرق و تفاوت و تضاد مستی از عشق با مستی از می
در این بیت غزل
به بهترین طرز و طریقی
توضیح داده می شود:

الف
قوم از شراب، 
مست
 و 
ز منظور، 
بی نصیب 

کسی که از چیز دیگری جز معشوق (مثلا از شراب و مواد مخدر و سکس و غیره) مست شود،
 از  
منظور (معشوق)
 بی نصیب می ماند.

مستی از این قماش
در قاموس سعدی
بی محتوا و توخالی است.
 
مستی از این قماش
  سطحی، کشکی، تهوع آور، مبتذل و مکانیکی است.
 
ب
من مست از 
او 
ـ چنان ـ
که نخواهم شراب را
 
 کسی که از معشوق مست شود، 
از 
هر چیز مستی بخش 
(شراب وتریاک و هرویین و سکس و لاس و لیس و غیره)،
بی نیاز می گردد.
 
این بهترین تعریف 
از 
عشق مبتنی 
بر 
همکاری (مادی، فکری و هنری)
است.
 
زنده باد
شیخ ژرف اندیش شیراز.
 
۷
سعدی، 
نگفتمت که مرو در کمند عشق؟
تیر نظر بیفکند، افراسیاب را
 
معنی تحت اللفظی:
تیر نگاه معشوق 
حتی
یلی به عظمت افراسیاب 
را 
از پا در می آورد.

بنابرین، باید از افتادن در کمند عشق پرهیز کرد.
 
سعدی
در این بیت واپسین غزل،
از نوع معمولی و پیش پا افتاده عشق
یعنی
از 
عشق خودپو
پرده برمی دارد.
 
عشق خودپو
ـ بر عکس عشق مبتنی بر همکاری ـ
غیر ارادی، اجباری، بی اختیار، تخریبی و تحمیلی
 است.
 
عشق خودپو
ـ بر عکس عشق مبتنی بر همکاری ـ
آدمی را سلب آدمیت می کند.
 
به قهقرای نیهلیسم اخلاقی سرنگون می سازد.


عشق خودپو
از عضو شعورمند و شخصیت مند جامعه
لومپن لاابالی، بی شرم، بی شعور، بی شخصیت، ذلیل و سیری ناپذیری می سازد.
هراس انگیزی آن به همین دلیل است. 
 
پایان
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر