۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

ایدئولوژی تشیع «سرخ» در آئینه شعر معاصر (4)

«این دیوانه تا آمد به دنیا خندید!»

علی محمد مؤدب (1355)
تحلیل واره ای از یدالله سلطان پور

حکم هفتم
• درست است
• که من بیشتر از تو
• هواپیما سوار شده ام،
• اما تو بیشتر از من می فهمی

• در همین حکم شاعر، تمامت بضاعت معرفتی ـ نظری فوندامنتالیسم شیعی آشکار می گردد.

• هر خواننده غریبی از خود خواهد پرسید که هواپیما سوار شدن چه ربطی به میزان فهم انسان ها دارد؟


• اگر میان هواپیما سواری و میزان فهم رابطه مستقیم برقرار می بود، می بایستی کارکنان هواپیما ـ بدون استثناء ـ علامه دهر باشند!


• اما فقط و فقط غریبه می تواند چنین سؤال «بچگانه ای» را بر زبان راند.

• این شیوه گفت و گوی خرده بورژوازی تیپیک از هر نوع است:

• خرده بورژوا از هر چیز چرندی نردبانی برای تعالی خود و غیر خود سرهم بندی می کند:

• در همین مفهوم معصوم «هواپیما سواری» کوهی از اطلاعات جاگذاری شده است:

• مسافرت به خارج برای تبادل نظر با بین الملل فوندامنتالیسم شیعی
• سفر به شهرهای مختلف کشور، برای شعرخوانی و تهییج جوانان پای منبرنشین ناتوان از تفکر
• سازماندهی انجمن شعرای مدیحه سرا و به اصطلاح انقلابی از آنجمله اند.

• شاعر در همین مفهوم معصوم «هواپیما سواری» به عبدالحمید حالی می کند که با چه معجونی سر و کار دارد.

• اما برای چه؟
• به چه دلیل باید کسی به دوست خود لاف از مقام و ارج و قرب خویش بزند؟

• به هزار دلیل!

1

• دلیل اول اینکه این شعر در کسوت نامه فقط برای عبدالحمید نوشته نمی شود.

• این نامه را منبرنشین ها نیز خواهند خواند و به ترفیع مقام شاعر خواهند اندیشید.


• بی آنکه شاعر بخواهد و یا بداند،
شعر او در جامعه طبقاتی به اوپورتوینسم بغرنجی آلوده می شود.


• چه می توان کرد، وقتی که در خانه زن و بچه چشم به دست پدر دارند که وسیله کارش قلم و کاغذی بیش نیست؟


علی محمد مؤدب زحمتکش فکری است و شعر برای او نه اسباب تفنن، بلکه وسیله کار است، برای تولید کالاهای فکری و معنوی.

2

• دلیل دوم اینکه این نامه به دلایل سیاسی و ایدئولوژیکی نوشته می شود:

• عبدالحمید باید اقناع شود و پیوند عاطفی و ایدئولوژیکی با حزب الله را فراموش نکند.

• درست به همین دلیل است که شاعر به تولید و بازتولید اوتوریته نیاز دارد.

• بدون اوتوریته چگونه می توان رهنمود داد؟


• طبری حتی به اوتوریته تأکید می ورزد.


• دوستی و رفاقتی در بین نیست.

• آنچه که حی و حاضر همیشه حضور دارد، دیالک تیکی از فراز و فرود،
دیالک تیکی از فرمانده و فرمانبر است و برای توجیه این دیالک تیک دلیل کم نیست و اگر لازم بود، می توان به ترفندی سر هم بندی اش کرد.

• کم نیستند، خرده بورژواهای چپ نمائی که هر هفته چرندی ترجمه و یا سرهم بندی می کنند و با به رخ این و آن کشیدن کمیت «کالاهای فکری خود»، خود را محق به صدور رهنمود می دانند و خود بهتر از هر کس می دانند که هیچ نمی دانند.


• خرده بورژوا هزاران فرم و نمود عوامفریب دارد ولی یک ماهیت واحد.


• کافی است که از او بخواهی شعرش را و یا مقاله اش را بدون نام بیرون دهد، تا به چند و چون خلوص قلبی اش پی ببری.


• خوب حالا این سؤال پیش می آید که به چه دلیل عبدالحمید که از سراپای نامش، بندگی می تراود، بیشتر از شاعر همیشه هواپیما سوار می فهمد؟

• پاسخ این پرسش را شاعر بلافاصله در اختیار پرسنده می گذارد:

حکم هشتم
• ناسلامتی تو هر صبح
• در رودخانه ای وضو می گیری
• که به دریا های آزاد می ریزد!

• چه دلیلی بهتر از این می توان از کسی انتظار داشت که میزان شعور را با کثرت هواپیما سورای تخمین می زند؟

• دلیل فهم بالای عبدالحمید، وضو گرفتن در رودخانه ای است که به دریاهای آزاد می ریزد.


• این هم یکی دیگر از خصایص خودویژه خرده بورژوازی است و چپ و راست و سرخ و سیاه و خردگرا و خردستیز نمی شناسد.


• از سوئی با کثرت هواپیما سواری، لاف بزرگی زدن و از سوی دیگر با وضو در رودخانه ای، هندوانه زیر بغل زحمتکشی دادن.


• این اولین بار نیست که شاعر به تعریف بی محتوا از فرزندان فریب خورده «مستضعفان» بی همه چیز مبادرت می ورزد:
• نمونه دیگرش را در حق چوپان ساده دلی که در جنگ با صدام به درجه رفیع «شهید گمنام» ارتقا یافته دیده ایم:

تو مثل خدا هستی محمدعلی
• شايد اگر بودي
• يك غروب كه برمي‌گشتي
• با بار علف براي گوساله ‌ها
• مهمان تهراني تو مي‌ شدم من

• كه با سادگي روستايي ‌ات
• احوال جناح‌ هاي سياسي پايتخت را
• از من سؤال كني
• صغري چاي بريزد
• تو بگويي
• كه در تلويزيون ديده ‌اي ‌ام
• كه شعر مي ‌خوانده ‌ام
• و مغرورانه به همسرت نگاه كني

• غریبه بی خبر از همه جا از خود خواهد پرسید که خرده بورژوا قصد خودستایی دارد و یا قصد دگرستایئ؟

• هنر محمدعلی این است که به دیدن شاعر در تلویزیون افتخار کند و پیش زنش پوز بدهد،
در حالی که شاعر، نامداری شهیر است و در تلویزیون شعر می خواند تا هفتاد میلیون محمدعلی نیز ببینند و بشنوند.

• در این دومین شعر به جای کثرت هواپیما سواری، خودستائی در فرمی دیگر و بمراتب غلیظ تر در فرم «انتقاد از خود» جامه عمل می پوشد:

تو مثل خداهستی محمدعلی
• به ياد تو نبودم
• وقتي در پارك ‌هاي تهران
• شعر مي ‌خواندم براي دختران

• به ياد تو نبودم
• وقتي در هتل آزادي
• ملخ دريايي مي‌خوردم
• با شاعران عرب
• و از آرمان قدس حرف مي ‌زدند!

• خوب، شاعر پس از اینهمه مقدمه چینی، چی برای گفتن دارد؟

حکم نهم
• محکم باش، مرد!
• که دیروز دایی شدی و فردا بابا می شوی

• از همین حکم شاعر می توان هم به سطح شعور عبدالحمید پی برد و هم به گنجینه معرفتی ـ نظری خود شاعر.

• هدف اصلی شاعر، قوت قلب دادن به عبدالحمید مرزبان است، که فی نفسه کار ضرور و مثبتی است.
• ولی صداقت هم بد چیزی نیست:
• چه رابطه منطقی میان استحکام انسانی و بچه زائیدن خواهرش دیروز و زنش فردا وجود دارد؟

• عجب سؤال «بچگانه ای» بر زبان آدمی جاری می شود!

• وقتی کفگیر کسی به ته دیگ خورده باشد، برای قوت قلب دادن به مخاطب، چه می تواند تحویلش دهد، به غیر از خبر دائی شدن؟
• البته این هنوز آغاز ماجرا ست.

حکم دهم
• ما برای گریه و تماشای غروب به دنیا نیامده ایم
• در توضیحات شناسنامه همه ما نوشته اند:
• «این دیوانه تا آمد
• به دنیا خندید!»

• اکنون دو دلیل قوی دیگر برای تقویت قلبی، تحویل عبدالحمید داده می شود:

دلیل اول
ما برای گریه به دنیا نیامده ایم!

• در همین حکم شاعر، میان تشیع «سرخ» و تشیع سیاه مرزبندی دقیقی صورت می گیرد:

• فوندامنتالیسم شیعی با ادعای مدرنیزاسیون مذهب به میدان آمده است:

• شهادت حسین گریه ندارد!
• هر جا کربلا ست و هر روز عاشورا!
• ما غالبانیم و نه مغلوبین!

• در همین حکم شاعر،، رجزخوانی خرده بورژوائی به اوج فواره واری می رسد تا بیدرنگ فرود آید و رسوا شود.

دلیل دوم

• در شناسنام های فوندامنتالیست های شیعی گویا نوشته شده که به هنگام زایش خندیده اند.

• وقتی دلیل واقعی برای اثبات برتری وجود نداشته باشد، باید به خورجین خرافه چنگ زد:


• نور دیدگان الهی به هنگام زایش خندیده اند و چه دلیل بهتری برای اثبات برتری آنان می توان یافت!

• این ادعای معصوم، به احتمال قوی همانقدر حقیقی است که یا علی گفتن ولی به هنگام زایش!

• فوندامنتالیسم اما در هر حال دست به فوندامنت (بنیاد) می برد، گاهی صدر اسلام، فوندامنت کذائی است و گه زایش از مادر!

• نوزاد به هنگام ترک رحم مادر می گرید، نه به خاطر شعورمندی مادر زادی، بلکه احتمالا به این دلیل که زایش دیالک تیکی از نخواستن و بایستن است:

• نوزاد باید زاده شود، اگرچه از محیط آشنا نمی خواهد دل برکند.

• نوزاد باید زاده شود و گرنه خود و چه بسا مادرش خواهند مرد.

• نوزاد به هنگام زایش می گرید، برای اینکه به زور رحم مادر را ترک می گوید.

• نوشتن در شناسنامه و یا ننوشتن تغییری در قانونمندی های عینی نمی دهد.

• خندیدن و گریستن به هنگام زایش نیز نه عیبی است و نه حسنی!

• هنر فوندامنتالیسم در این سی و چند سال در تخریب مادی و معنوی جامعه عیان شده است.

• کشور ایران در این مدت کوتاه، بخش عظیم ثروت مادی و معنوی خود را از دست داده است!


روی کار آمدن فوندامنتالیسم شیعی بدترین مصیبتی است که بر سر مردم آمده است و برای آباد سازی این ویرانه مادی و معنوی، انرژی مادی و معنوی غول آسائی لازم خواهد آمد، خود اگر به نابودی بی برگشت کشور منجر نشود!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر