۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

ایدئولوژی تشیع «سرخ» در آئینه شعر معاصر (5) (بخش آخر)


علی محمد مؤدب (1355)
تحلیل واره ای از یدالله سلطان پور

حکم یازدهم
• حالا این چه وضعی است که من
• پناه گرفته ام پشت میزی در میدان آرژانتین
• در بن بست شانزدهم شرقی

• و تو از راه رودخانه
• به دریا می روی و می آیی
• تا زیردریایی های آمریکایی
• اشک هایت را بو نبرند

• این شعر در ایام ریاست جمهوری جورج بن جورج سروده شده است.

• شاعر در این بند شعر به مقایسه خویش با عبدالحمید می پردازد:

• او پشت میزی مشغول کار است و عبدالحمید در مرز کشور.

• این شعر احتمالا پاسخی به نامه و یا تلفن عبدالحمید است.

• ظاهرا عبدالحمید در نامه و یا تلفن خویش از پریشانی روحی اش به سبب سنگینی کفه تناسب قوا به نفع ابلیس بزرگ (امپریالیسم امریکا) خبر داده است.

• شاعر از این رو ست که از «اشک های» عبدالحمید سخن می گوید.


• چه می توانند کرد؟


• همه مخالفین بالقوه و بالفعل را از ریز و درشت قلع و قمع کرده اند.

• در یوگوسلاوی دوشادوش قوای ابلیس بر ضد کمونیسم جنگیده اند، در جاهای دیگر نیز.

• به شرم آورترین و بی رحمانه ترین جنایات دست زده اند.

• هر نفس کشی را به ترفندی کشته اند، تا به اوتوپی خود با فراغت خاطر جامه عمل بپوشانند و اکنون در میان هم میهنان خویش حتی تنهاتر از تنهایند.

• درست در این حیص و بیص، خطه شوراها را (به قول روح الله و ریگان، خطه کفر) فرو پاشیده و بطرز بی برگشتی تخریب شده، در نتیجه، ابلیس بزرگ یکه تاز بلامنازع میدان گشته و هر لحظه می تواند به بهانه ای خطه الله و روح الله را با خاک یکسان کند.

• از این رو، برای عبدالحمید واقع بین، چه آلترناتیوی جز گریه دیرآشنا باقی می ماند؟

• فوندامنتالیسم در تحلیل نهائی زاده ضعف است!
• فوندامنتالیسم خود جولانگاه دیالک تیک ضعف مادی و ضعف معنوی است!
• فوندامنتالیسم ایدئولوژی بن بست عملی و نظری است!
• فوندامنتالیسم مصاف بی امان با خدای شکست ناپذیر خرد و حقیقت است!

حکم دوازدهم
• شوخی نکن،
• عبدالحمید!

• بی خیال غنی سازی آزمایشگاهی و صنعتی
• نمی گذاریم حتی یکی از کلمه های مان را
• به گوانتانامو ببرند.

• در این قوت قلب شاعر، هراس و وحشتی عظیم پرسه می زند.
• هراس و وحشتی که احتمالا هیتلر و موسولینی در آخرین دقایق عمر خویش اسیرش بوده اند.

• هیتلر هم «تسلیحات اعجازآمیز» را تنها راه بقای نظام مورد نظر خویش می پنداشت، تسلیحات اتمی نیز یکی از آنها بود.

• تنها امیدی که حزب الله دارد، مسلح شدن به تسلیحات هسته ای است.

• بازی با اتم در کشور عقب مانده ای که همچنان و هنوز در تولید لولهنگ درجا می زند.

• بازی با اتم، بدترین راه حلی است که هیئت حاکمه بی خبر از زمین و زمان برگزیده و ثروت ملی عظیمی را در این منجلاب مهیب بر باد داده است.

• وحشت واقعی اما در مفهوم «گوانتانامو» تبلور یافته است:
• «نمی گذاریم حتی یکی از کلمه های مان را به گوانتانامو ببرند.»

• از همین حکم شاعر می توان به ماهیت حزب الله پی برد.

• حزب الله خود را با القاعده یکسان تلقی می کند که پس از جنگ ابلیس بر ضد «تروریسم»، زیر منگنه فشار نظامی و پلیسی قرار گرفته و اعضای آن پس از اسارت به جائی به نام «گوانتانامو» برده می شوند که «عرب نی انداخته است!»


• اما چگونه می توان به عبدالحمید قوت قلب داد، در این مهلکه هول و هراسناک که هر رزو به چشم می بیند؟

• با ابلیس بزرگ که نمی توان شوخی کرد.

• حتی اگر چند بمب اتمی معیوب سرهم بندی کنی، ابلیس که برای بمب های تو تره خرد نمی کند.

• ابلیس که از کشتار کورکورانه توده ها بدش نمی آید.

• تقلیل ضربتی جمعیت زمین، خود یکی از نقشه های ایدئال ابلیس است.


• فوندامنتالیسم و امپریالیسم (به انضمام صهیونیسم) دیالک تیکی را با هم تشکیل می دهند، لازم و ملزوم یکدیگرند و کردوکارشان ماهیتا و نهایتا آب به آسیاب واحدی می ریزد.


• اما به چه دلیل عقل پسندی، ابلیس نمی تواند یکی از کلمه های تان را حتی به گوانتانامو ببرد؟


حکم سیزدهم
• آخر ما به زبانی نفس می کشیم
• که یکی از لغاتش
• عاشورا ست

• نه عربی
• نه فارسی
• به زبان ذوالفقار حیدر کرار
• به زبان خون مطهر حسین

• این هم دلیل سرتاپا علمی و غیرقابل انکار!

• فوندامنتالیسم شیعی به زبان خاص خود نفس می کشد و راز روئین تنی اش در همین دروغ است!


• واژه عاشورا در قاموس فوندامنتالیسم شیعی به هیچ زبان هیچ بنی بشری تعلق ندارد:

• نه عربی است و نه فارسی!

• اما در عوض زبان حیدر کرار است، زبان خون مطهر حسین است.
• زبان خون ـ بر خلاف زبان حیدر کرار ـ بیشک عربی نبوده است.

• اما نفس کشیدن به زبان خیالی ادعائی که منبع نیرو نمی شود و باعث روئین تنی کسی نمی شود.


• از همین شیوه استدلال فوندامنتالیسم شیعی می توان به ایراسیونالیسم این تفکر پی برد، بیهوده نیست که در عرض این سی و چند سال، اکثریت قریب به اتفاق آثار ایراسیونالیستی از نیچه تا هایدگر، از هیتلر تا یاسپرس و امثالهم به فارسی ترجمه و تفسیر گشته اند.

• ایراسیونالیسم (خردستیزی) حلقه رابط میان امپریالیسم (به انضمام صهیونیسم) و فوندامنتالیسم از هر نوع است.


• بهانه ها را بتراشی، ماهیت سیاه واحد عیان خواهد شد:

• تخطئه بی پروای خرد و خودمختاری انسانی!
• تخریب بی برگشت دستاوردهای هومانیسم، فلسفه روشنگری، فلسفه کلاسیک آلمان و هر تفکر پیشرفتگرا!

حکم چهاردهم
• خیالاتی شده اند
• کاندولیزا و جورج

• اینجا صحنه بازی رایانه ای نیست
• اینجا ایران است:

• شاعر در این حکم، ضمن رجزخوانی، درک معیوب خویش از جامعه و جهان را برملا می سازد:
• طرز تفکر سوبژکتیویستی را در همین استدلال شاعر می توان بوضوح مشاهده کرد:
• شاعر سیستم اجتماعی ـ اقتصادی بغرنج امپریالیسم را در رئیس جمهور هپیلی هپیو و وزیر خارجه اش خلاصه می کند.
• این کار همیشگی سوبژکتیویست ها از همه رنگ است و فرق نمی کند که سرخ باشند و یا سیاه، سبز باشند و یا زرد.

• جالب اما خودستائی مذبوحانه شاعر است:
• «اینجا صحنه بازی رایانه ای نیست!»

• چنین رجزی را می توان در پارک ها و هتل ها، تحویل دختربچه های از همه جا بی خبر داد، ولی نه به عبدالحمید که حتی توان پنهان کردن اشکش را از چشم های تیزبین دوربین های ماهواره ای ندارد.

• جالب اما، رجز «اینجا ایران است!» است.

• حتما شاعر برای این رجز خویش دلیل دارد:

حکم شانزدهم
• که بندرعباسش پرتغالی ها را چلانده
• و بوشهرش انگلیسی ها را

• در تبریزش روس ها یخ کرده اند
• و در خرمشهرش
• عراقی ها، عرق

• مگر نه موش های کور مغول
• حتی گربه های ما را جویدند؟

• پس چگونه است
• که ایران هنوز شیر است؟

• و منگل ها
• حتی یکبار هم به جام جهانی نرفته اند؟

• اینها همه دلایل حزب الله بر شکست ناپذیر ایران اند:
• شاعر حزب الله برای اقناع رفیق خود به تحریف تاریخ کشور می پردازد.
• و آخرسر به مقایسه ایران با تمدن چند هزارساله با مغولستان قناعت می ورزد که هنوز به جام جهانی نرفته و ایران در عوض شیر است.

• این وجه مشترک ایدئولوژیکی همه انواع فاشیسم است که بی پروا بر سر ضعیفان از هر نوع آوار می شوند، کارتن خواب ها را طعمه آتش می سازند، اقلیت های قومی و مذهبی از قبیل کولی ها، خارجی ها، بی خانمان ها، یهودی ها را زنده زنده می سوزانند، سندیکاهای کارگری را به آتش می کشند، احزاب مولدین تهیدست را تار و مار می سازند و رهبران شان را تیرباران می کنند و بی امان و بی وقفه رجز می خوانند.


• فاشیست ها هم پرچم سرخ می افراشتند و حزب خود را «ناسیونال ـ سوسیالیست» می نامیدند.

• «حزب مستضعفین» نیز کپیه همان باید باشد!

• وگرنه چگونه می توان ساده ترین حقوق مدنی و اقتصادی را از زحمتکشان دریغ داشت و در عین حال سنگ جانبداری از مستضعفین به سینه زد؟


• شاعر حزب الله، زورش فقط به قوم مغول می رسد که شعور کودکان شان حتی از فهم سران حزب الله بیشتر است.

حکم هفدهم

• چگونه در برابر بیانیه های شورای امنیت سجده کنیم؟

• ما همانانیم
• که قرآن را گرفتیم و بوسیدیم
• اما دستان مطلای خلیفه ها را بریدیم

• این حکم شاعر، راسیونال ترنی حرف او ست:
• «چگونه در برابر بیانیه های شورای امنیت سجده کنیم؟»

• در این سؤال شاعر، مسئله واقعی طرح می شود:
• ابلیس بزرگ می کوشد که ایران گرفتار در چنگ فوندامنتالیسم شیعی را ایزوله کند و به زانو در آورد.

• اما دلیل رد این زورگوئی با رجزی بی محتوا و دروغین داده می شود:
• «ما همانانیم
• که قرآن را گرفتیم و بوسیدیم
• اما دستان مطلای خلیفه ها را بریدیم»

• پوز دادن با بوسیدن قرآن یکی از شاخص های بی محتوای اصلی فوندامنتالیسم شیعی است.
• بوسیدن کتابی که هزار و سیصد سال پیش نوشته شده، به درجه یک هنر خارق العاده ارتقا داده می شود تا از بریدن دستان خلفای خیالی رجز سر داده شود.

• حتی امام حسین پس ازپشت کردن اهالی کوفه، نه قصد مقاومت، بلکه درخواست برگشت داشته است، چه برسد به حزب الله بی ریشه و سراپا مضحک!


حکم هجدهم
• بی خیال کدوها
• که کشتی ها و هواپیماها
• به دوبی و کانادا می برند
• بی خیال گلابی های گندیده

• قلمت را بردار و از کبوتر ها بنویس
• از ماسه های متبرک ساحل

• عبدالحمید باید قلم بردارد و از کبوترها و ماسه ها بنویسد.
• و برای خالی نبودن عریضه از ماسه های متبرک!

• یاوه پشت یاوه!
• نه تفکری و نه تأملی!

حکم هجدهم
• ما برای گریه و تماشای غروب
• به دنیا نیامده ایم
• و برای شنیدن اخبارBBC و CNN

• اینهم رجز بی محتوای دیگر:
• حزب الله نه برای گریه به دنیا آمده و نه برای تماشای غروب!
• نه برای شنیدن اخبار بی بی سی و سی ان ان!

• غریبه بی خبر از همه جا خواهد پرسید:

• «مگر گریه و تماشای غروب و یا شنیدن اخبار از هر فرستنده چه عیبی دارد؟»
• چرا نباید به هنگام نیاز اشک ریخت و یا به تماشای زیبائی های طبیعت نشست؟

• اما فقط غریبه بی خبر از همه جا چنین سؤالی می کند.

• شاعر در این رجز، رهنمودی را بسته بندی کرده است:

• عبدالحمید بهتر است که از گریه و تماشای غروب و بویژه از شنیدن اخبار بی بی سی و سی ان ان صرفنظر کند.
• هرچه بی خبرتر، روحیه عبدالحمید به همان میزان بهتر!

حکم نوزدهم
• به دنیا نیامده ایم
• تا چرندیات فوکویاما را ترجمه کنیم

• شاعر در این رجزواره، دست خود را رو می کند:
• حضرات ظاهرا برای خروج از بحران به ترجمه جفنگیات فوکویاما پرداخته اند و نومید گشته اند.

• حضرات همه چیز در اخیتار داشته اند:

• بسان فاشیست ها که شیره زندگی کودکان و پیران را در اردوگاه ها مکیده اند و آخرسر، سر به نیست شان کرده اند، حزب اللهی ها نیز زندانیان فرهیخته را به استفراغ دانش تئوریکی خود وادشته اند ولی نه آن کارساز گشته و نه ترجمه آثار پیامبران علیل فاشیسم و امپریالیسم.

• دیگر بس است.
• نه اقتصاد جوانشیر و نه چرندیات فوکویاما!
• و در عوض؟

حکم بیستم
• صبح نزدیک است و امت واحده باید طلوع کند
• بلند شو،
• عبدالحمید!

• و از چهره سرخ سیب های لبنان بخوان:
• «الا ان حزب الله هم الغالبون!»

• همین و بس!
• امت واحده باید طلوع کند!

• چگونه و کجا؟

• در لبنان زیر علم شیخ نصرالله!

• فقط باید عبدالحمید از چهره سیب های لبنان (؟) پیروزمندی حزب الله را بخواند!

هنر نزد ایرانیان است و بس!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر