۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

باید رهی زدن ز دل صخره های صعب!

به جائی نمی رسی، پای اگر در راه نگذاری!
گاف سنگزاد

گفت و گو
• من خندیدم

• و تو

• به طعنه بر آشفتی که

• «مطلب من، اصلا خنده دار نبود!»


• و ناندیشیدی

• که خنده ها

• حجاب ناله های من اند!

بن بست

• وقتی که نا امید و پریشان گفتی:
• «راهی به پیش نمی بینم!»

• خطا گفتی:

• شاید رهی به چشم نیاید، لیک
• باید رهی زدن
• ز دل صخره های صعب!

کاری بکن

• به جائی نمی رسی،
• پای اگر در راه نگذاری!

• در به رویت
• کس بنگشاید، به پائیدن

• حلقه کوبیدن به در باید،

• هزاران بار!
پایان

۱ نظر:

  1. باشما هم راه وهمعقیده ام باید بهی زد وتونلها حفر کرد تارسیدن بمقصدراهای ناشناس را باقطب نای اندیشهشناسایي کرد ورفت ورفتوازپای ننشست 0 راه دورست ولی مقصد معین ومشخص شدهستاگر متوقف شوی وراه را نپیما یي در میمانی وردر آزادیرا محکم بکوب بدون خستگی در برویت باز خواهد شددر اثر مقاومت وپایداریت چنان بکندو کاویدن بکوش تا از سنگ خار صخرها راهی بگشا یي

    پاسخحذف