۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (29)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند، خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد، بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد، بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.

تحلیل باب دوم بوستان
در احسان

حکم سیزدهم
• نه خواهنده ای بر در دیگران
• به شکرانه، خواهنده از در مران!

• سعدی در این حکم، دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک نعمت و سپاس، دیالک تیک خواهنده نبودن و خواهنده نراندن بسط و توسعه می دهد:
• به شکر منعم بودن و خواهنده نبودن، به شکر گدا نبودن، گدایان را از در مران.

• توانگری به ناتوانی کمک می رساند.
• از دو صورت قصه خالی نیست:
• یا نا توان قادر به ادای «دادی» در مقابل «ستدی» است، که دریافت کرده و یا نیست.

• اگر معادل کمک او را پرداخت کند، دایره داد و ستد بسته می شود و دیگر کسی مدیون کسی نمی ماند.
• اگر معادل کمک او را پرداخت نکند، بدهکار او می ماند و دهنده در انتظار ستد خویش به کمین می نشیند و در هر فرصت مناسب و نامناسب طلب خود را یاد آور می شود.
• ما در دیوان حافظ بارها به این پدیده برخورد می کنیم :

حافظ
• ما را بر آستان تو، بس حق خدمت است
• ای خواجه، باز بین به ترحم غلام را

• حافظ به عنوان غلام برای خواجه ای خدمت کرده است (داد)، بی آنکه اجر و مزد خدمت خود را (ستد) دریافت کند:
• این در طبیعت نظام بنده داری و در مواردی فئودالی است که به ازای کار بنده ها، غلامان و رعایا، یعنی به ازاری ستد از سوی طبقه حاکمه، دادی داده نمی شود و لذا بر بنده و غلام و رعیت بیداد می رود!

• حافظ هم به نحوی از انجا برای خواجه (یعنی ارباب غلام) خدمت کرده است و اکنون یادآور می شود و از او ترحم طلب می کند تا دایره داد و ستد بسته شود و حافظ طلب خود را دریافت کند.

• اگر فقیری قادر به ادای « داد» نباشد، چاره ای جز سپاس و دعا نمی یابد.
• دیالک تیک داد و ستد، در این صورت، به دیالک تیک توانگر و گدا مبدل می شود.
• سعدی در گلستان، این دیالک تیک زمینی را در آیینه زلال آسمان منعکس می کند:
• خدا به انسان نعمت تنفس را عطا کرده است (داد)، ولی انسان چیزی در عوض به خدا نداده و نتیجتا خدا طلبکار مانده و مرتب طلب (ستد) خود را می طلبد.
• تنها چیزی که انسان قادر به دادنش است، سپاس است و به قول سعدی، باید برای هر دم و بازدم شکری تحویل خدا بدهد.
• ولی انسان از عهده ادای دین خود برنمی آید.
• بدین طریق دیالک تیک انسان و خدا نیز به دیالک تیک گدا و توانگر تنزل می یابد و خدا هر تحقیر و توهین که دلش خواست نثار گدای درگاه خود می کند و طلب روزافزون خود را مثل نزولخوری به یادش می آورد و عذابش می دهد:

سعدی
اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور
ای آل داود، سپاس مرا بجای آرید و بندگان سپاسگزار من انگشت شمارند!

• سیری نا پذیری خدا از عبادت و اطاعت و شکرگزاری بنده ها از این دیالک تیک داد و ستد، از این دیالک تیک نعمت و سپاس سرچشمه می گیرد و خدا منتگزار و طلبکار همیشگی می ماند.
• دیالک تیک خدا و انسان، در فلسفه سعدی و حافظ، انعکاس انتزاعی ـ آسمانی دیالک تیک توانگر و گدا است.
• سعدی و حافظ انعکاس آسمانی ـ انتزاعی دیالک تیک توانگر و گدا را به شکل دیالک تیک نعمت و سپاس بسط و تعمیم می دهند و از آن برای تشویق و حتی اجبار توانگران به احسان استفاده می کنند:
• به شکر نعمتمند بودن و خواهنده نبودن، به شکر گدا نبودن، گدایان را در مران.

سعدی
• مگو:
• «پای عزت بر افلاک نه»
• بگو:
• «روی اخلاص بر خاک نه

• به درگاه فرمانده ذوالجلال
• چو درویش، پیش توانگر، بنال

• که پروردگارا، توانگر توئی
• توانا و درویش پرور توئی!

• نه کشورگشایم، نه فرمانده ام
• یکی از گدایان این درگهم

• چه برخیزد از دست کردار من
• مگر دست لطفت شود یار من.»

• سعدی در این شعر، حتی از پادشاه می خواهد که دیالک تیک توانگر و گدا را به شکل دیالک تیک خدا و سعد بن زنگی، دیالک تیک لطف و سپاس بسط و تعمیم دهد، به رسمیت بشناسد، روی اخلاص بر خاک نهد و مثل گدا به درگاه ذوالجلال بنالد.

حافظ
• تو بـندگی چو گدایان به شرط مزد مکـن
• کـه دوسـت، خود روش بـنده پروری داند

• حافظ در این بیت، دیالک تیک داد و ستد بورژوائی (نیروی کار به ازای مزد تعیین شده از قبل) را بی شرمانه تخریب و تحقیر می کند و آن را گدائی می نامد.
• حافظ می خواهد چرخ پیشرونده تاریخ را از حرکت باز دارد و از تبدیل بنده و رعیت و نوکر و کنیز و غلام و کلفت به پرولتر (کارگر دستمزد بگیر) جلوگیری کند و نظامات اجتماعی بنده داری و فئودالیسم دوست را بتون ریزی کند و ابدیت بخشد.
• انتخاب مفهوم عوامفریب «دوست»، به جای مفاهیم خواجه و ارباب برای تحریف ماهیت دیالک تیک بنده و بنده دار، دیالک تیک رعیت و ارباب است.
• بنده دار هرگز نمی تواند دوست بنده خود باشد.
• حافظ و سعدی حق ندارند، مفاهیم اجتماعی را به لجن بکشند و تحریف کنند.
• رابطه دوستی نه رابطه مبتنی بر استثمار و ستم، زبردستی و زیردستی، بلکه رابطه مبتنی بر برابری است.

پایان
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر