۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

سیری در شعری از محمد رضا شفیعی کدکنی (1)

مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره براشان گریستند
استاد مُحَمَّد رِضا شَفیعی کَدْ کَنی (1318)
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
مجموعه اشعار:
زمزمه‌ها
شبخوانی
از زبان برگ
درکوچه باغ‌های نیشابور
بوی جوی مولیان
از بودن و سرودن
مثل درخت در شب باران
هزاره دوم آهوی کوه


تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

• فریادشان تموج شط حیات بود
• چون آذرخش در سخن خویش زیستند

• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
• دریا و موج و صخره براشان گریستند

• می گفتی٬ ای عزیز:
• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:

• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!

تلاش در جهت تحلیل شعر

• این شعر در نگاه اول، شعر تکاندهنده، ژرف و غول آسائی است، ولی فریب برداشت مبتنی بر نگاه اول را نباید خورد.
• همان بهتر که به تحلیل اوبژکتیف شعر بپردازیم و خود از کشف خویش غافلگیر شویم، به جای اینکه به ابراز نظر شتابزده خطر کنیم و بعد پشیمان گردیم!
حکم اول
• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

• شاعر در این بیت، برای شروع سخن مفاهیم زیر را به خدمت می گیرد:
• «عاشق»، « شرزه»، «شب»، «شهر خفته»، «کیستائی»

• ما برای درک منظور شاعر باید روی مفاهیم یادشده خم شویم و با قرار دادن مجدد آنها در بیت شعر، به منظور شاعر، بلکه پی ببریم:
1
مفهوم «عاشق»

• عشق یکی از مبهم ترین و ناروشن ترین مفاهیم در ادبیات فارسی است.
• عشق مفهوم بظاهر آشنائی است که هنوز تعریف روشنی از آن در دست نیست.
• عشق لبریز از تناقضات گونه گون است و به پارادوکس می ماند.


• ممدوحان شاعر به صفت عاشق مزین می شوند.

• اما عاشق فقط در دیالک تیک عاشق و معشوق است که معنا کسب می کند، از جامه انتزاعی اش بیرون می آید و مشخص می گردد.
• ما در طی بررسی شعر، در پی معشوق ممدوحان شاعر نیز خواهیم گشت، شاید به عبث!

2
مفهوم «شرزه»

• شرزه یعنی خشمگین، زورمند، تند و تیز!
• شرزه صفت عاشقان مورد نظر شاعر است.

• معلوم نیست که آنها خشمگین اند، تند و تیزند و یا زورمندند و یا هر سه با هم اند!

• اما خواه این، خواه آن، شرزه بودن نه حسن و نه عیب بسیار بزرگی است.

• صفت شرزه را در حق شیر بکار می برند که دارای خودویژگی های طبیعی خویش است و بنا بر وضعیت جسمی و شیوه زیست خود صفاتی را دارد، مثل بقیه جانوران، حشرات و گیاهان.


• شرزگی ممدوحان عاشق شاعر
بیانگر چیز بدرد بخور تعیین کننده ای نیست.


3
مفهوم «شب»

• شب مفهوم منفی دیرآشنائی است.
• شب در ادبیات فارسی مظهر بدی، پلیدی، ناپاکی و کلا ارتجاع است.

• عاشقان شرزه مورد نظر شاعر ظاهرا به همزیستی با شب حاضر نشده اند.


• البته شب نامیدن هر آنچه که بنظر شاعر ناپسند و ناخوشایند است، چیزی را اثبات نمی کند.

• هر کس می تواند بطور سوبژکتیف و دلبخواه هر چیزی را شب بنامد، بی آنکه ادعای او کمترین تغییری در ماهیت آن چیز پدید آورد.

• اگر این شعر در زمان حاکمیت دربار پهلوی سروده شده باشد، شب بلحاظ فرم، رژیم سلطنتی خواهد بود وبه بلحاظ ماهیت، نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری وابسته.

• آنگاه عاشقان شرزه کسانی خواهند بود که با سلطنت و سرمایه حاضر به همزیستی نبوده اند، یعنی در جهت نفی و انکار آن دوگانهء یگانه برآمده اند.

• اگر این شعر در دوره سیطره فوندامنتالیسم شیعی سروده شده باشد، منظور شاعر از شب بلحاظ فرم، حکومت تئوکراتیک و بلحاظ ماهیت، همان سرمایه داری خواهد بود که به بقایای مادی و معنوی فئودالیسم، بنده داری و بربریت سرشته است.

• در این صورت هم عاشقان شرزه مورد نظر شاعر حاضر به همزیستی با این دوگانهء یگانه نبوده اند و در پی نفی و انکار آن برآمده اند.
4
مفهوم «شهر خفته»

• مفهوم «شهر خفته» از تحقیر دیرآشنای توده خلق حکایت دارد و بوی طرز نگرش ابرمرد بزرگ شعر حضرت شاملو را به مشام هر کس می آورد.

• منظور شاعر این است که توده خلق مشتی ابله و گیج و منگ و خواب آلودند.


• توده سیتزی البته حتما نباید دلیلی بر باورمندی شعرا و یا نویسندگان بر فلسفه فاشیسم باشد.

• تحقیر توده «بی همه چیز» مولد همه چیز اما در آثار صادق هدایت، شاملو و امثالهم رواج پر رونقی دارد.

5
مفهوم «کیستائی»

• شهر خفته ندانسته که عاشقان شرزه شب ستیز کیانند.

• دختر بورژوائی را که مجاهد بود، فوندامنتالیست ها اعدام کرده بودند و او اولین کشیده آبدار پر خشم و کینش را بر گوش نوکرش می کوبید.


• این در روانشناسی انسان ها ست که همیشه از کوتاه ترین دیوارها بالا روند.


• دیواری کوتاه تر از دیوار توده بی همه چیز اما یافت نمی شود و لذا شاعر این شعر نیز شهر خفته را به شلاق انتقاد می بندد که دردانه های او را نشناخته اند.


• شاعر اما ـ بطور ناخودآگاه ـ اطلاعات ارزشمندی راجع به عاشقان شرزه را در اختیار خواننده قرار می دهد:
• عاشقان شرزه تکرو بوده اند!
• با توده پیوند نداشته اند.
• قهرمانان پیشتاز بی اعتنا به طبقه و توده بوده اند، بطور اوبژکتیف، طبقاتی و بطور سوبژکتیف، بی طبقه بوده اند، بی توده بوده اند، گیرم که در محفل روشنفکری خود سنگ توده بر سینه می زده اند.

حکم دوم
• فریادشان تموج شط حیات بود
• چون آذرخش در سخن خویش زیستند

• مفاهیمی که شاعر برای توصیف بیشتر عاشقان شرزه به خدمت می گیرد، عبارتند از «فریاد»، «سخن»

1
مفهوم «فریاد»

• فریاد عاشقان شرزه به غرش شیران شرزه شباهت داشت که شط حیات را به موج می افکندند.
• این به زبان عوام، یعنی اهل هارت و هورت بودند!
این به زبان عوام، یعنی حرف دهن خود را ندانستن و نعره کشیدن.

• یا عاشقان شرزه واقعا چنین بوده اند و یا شاعر ندانسته آنها را بیشتر تخریب می کند تا تعمیر!


2
مفهوم «آذرخش»

• عاشقان شرزه بسان آذرخش در سخن خویش زیسته اند، عمرشان بسیار کوتاه بوده است، نعره ای و اصابت گلوله ای و یا انفجار نارنجکی در مشت، همین و بس!
حکم سوم
• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
• دریا و موج و صخره براشان گریستند

• شاعر به تشبیه دیگری در این بیت مبادرت می ورزد:
• عاشقان شرزه بسان مرغان توفان بوده اند.

• مرغ طوفان پرنده‌ای اسطوره‌ای است.

• بنا بر فرهنگ عامه، مرغ طوفان پرندهٔ بسیار بزرگی ‌است که به خاطر جثه سترگش در حالت عادی قادر به پرواز نیست.
• به همین خاطر این پرنده در بلندای کوه‌ ها یا مشرف به دریاها به انتظار طوفان می‌ماند و با شدت گرفتن تندبادها از انرژی آنها برای پریدن مدد می‌گیرد و در شرایطی که دیگر پرندگان قادر به پرواز نیستند در آسمان اوج می‌گیرد و عظمت خود را به نمایش می‌گذارد.
• شاپور بختیار که وظیفه نخست وزیری را در شرایط آشوبناک و طوفانی ماه های آخر رژیم سلطنتی به عهده گرفت، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دی‌ ماه ۱۳۵۷، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش بیتی از چکامه مرغ طوفان غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که
• من مرغ طوفانم نیاندیشم ز طوفان
• موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
• ویکی پیدیا

• مته به خشخاش گذاشتن در مورد شعر جایز نیست، ولی عاشقان شرزه ظاهرا خودشیفته بوده اند و سودائی جز به نمایش گذاردن «عظمت خود» نداشته اند.


• اما در هر حال روز مرگ شان ـ بر خلاف «شهر خرفت خفته» ـ «دریا و موج و صخره» برای شان گریسته اند.

• کشف معادل های ابربشری «دریا و موج و صخره» کار سختی نیست.

• شاعر شهیر حتما خود یکی از آنها ست!
حکم چهارم
• می گفتی٬ ای عزیز:
• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:

• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!

• این نتیجه گیری نهائی شاعر است.
• او در جواب کسانی که از عقیم گشتن خاک سخن می گویند، اعلام می کند که علیرغم مرگ بی وقفه عاشقان شرزه، نسل شقایقانه آنها برنمی افتد.

• بیت آخر این شعر ترجمه بیتی از محمد زهری است:
• هر شب ستاره ای به زمین می کشند باز
• این آسمان غمزده غرق ستاره ها ست!

• البته جماعت شاعر برای تهییج مردم، هر یاوه ای را می توانند سرهم بندی کنند و به خوردشان دهند، اما از آسمان پر ستاره دیری است که کمترین خبری نیست.

• اما شاعر شعر مورد بحث ـ بسان محمد زهری ـ زیاده روی و اغراق نمی کنند و به «آخرین شقایق این باغ» نبودن عاشقان شرزه قناعت می ورزند.


• واقعیت این است که اگر باغ غرق شقایق هم باشد و یا حتی شقایق های کذائی به قدرت برسند، شق القمری نمی توانند کرد.

تاریخ را نه مرغان خودنمای طوفان، بلکه توده های تره خرد نکن به مرغان توفان می سازند.

پایان

۲ نظر: