۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

سیر و سرگذشت دیالک تیک (1)

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
آثار هگل به 14 بخش طبقه بندی می شود:
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
فلسفه طبیعت
روح سوبژکتیف
روح اوبژکتیف (خطوط اصلی فلسفه حقوق)
فلسفه تاریخ
آثار مربوط به سیاست روز
فلسفه هنر
فلسفه مذهب
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی


پروفسور الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین

• معنی تحت اللفظی دیالک تیک، عبارت است از هنر مجاب کردن طرف مقابل در بحث.
• دیالک تیک عبارت است از علم عام ترین قوانین حرکت و توسعه طبیعت، جامعه و تفکر.

I
دیالک تیک در جهان باستان

• درجهان باستان، دیالک تیک به روشی اطلاق می شد که صاحبان نظرات مختلف، بوسیله آن، به بحث با همدیگر می پرداختند و ضمن بحث، تناقض گفته طرف مقابل کشف و برطرف می شد و راه نیل به حقیقت هموار می گردید.

1
دیالک تیک در مکتب الئات ها

• الئات ها دیالک تیک را بمثابه روش غیرمستقیم استدلال بکار می بردند.
• بنیانگذار مکتب الئات ها زنون نام داشت.
2
دیالک تیک در مکتب افلاطون و سقراط

• این درک کلاسیک از دیالک تیک را سقراط و افلاطون به کمال می رسانند.
• دربحث های افلاطون، امکان دست یابی به مفهوم هر چیز و در نتیجه به حقیقت آن ـ با توسل به مباحثه ـ فراهم می آید.
3
دیالک تیک در فلسفه اسکولاستیک

• در اسکولاستیک قرون وسطی نیز مباحثه دو نفره راه دست یافتن به حقیقت تلقی می شود که در طی آن نظرات موافق و مخالف ابراز می شوند و نتیجتا شناخت جدیدی حاصل می آید.

• دیالک تیک اما در طول تاریخ تفکر فلسفی چند و چون دیگری پیدا کرده است.

1
افلاطون

• افلاطون دیالک تیک را آموزش عملیات منطقی نام می دهد که ببرکت آن «ایده ها» و روابط آنها تعیین می شوند.

2
سوفیست ها

• سفسطه گران (سوفیست ها) منظور از دیالک تیک را جا زدن باطل به جای حقیقت می دانند:
• بنظر آنان، دیالک تیک یعنی تولید حقیقتواره ها با توسل به مغلطه و سفسطه.

3
ارسطو

• ارسطو دیالک تیک را به عنوان هنر مجاب کردن دیگران و یا بمثابه بکار بردن احکام استنتاجی، برای نتیجه گیری خالی از تناقض تلقی می کند.
4
کانت

• بنظر کانت، دیالک تیک با استفاده از مفاهیم معروف همگان و بی اعتنا به تجربه و آزمایش، قصد شناخت چیزها و روندها را دارد.
• کانت ـ از این رو ـ دیالک تیک را منطق ظواهر می نامید.
• کانت با ارائه «دیالک تیک ماورای عالم ادراک» خود به نقد دیالک تیک ظواهر و افشای بی پایگی قضاوت های منتج از آن می پردازد.
• بنظر او، قضاوت های یادشده که در باره چیز در خود ارائه داده می شوند، فقط در باره نمودها و پدیده ها صدق می کنند و بس.
5
فیشته و هگل

• مفهوم دیالک تیک بواسطه فیشته و قبل از همه، هگل اهمیت و معنا کسب می کند و در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بدرجه عالی اهمیت خود دست می یابد.

• به نظر هگل، دیالک تیک یک متد شناخت است.
• متد دیالک تیکی شناخت ضد متد متافیزیکی شناخت است.

• دیالک تیک در عین حال عبارت است از قانونمندی درونی خود جنبی تفکر و خود جنبی واقعیت.
• (یکسانی تفکر و وجود)

• بنظر هگل، دیالک تیک ـ بمثابه متد شناخت ـ عبارت است از
• توانائی خرد به درک هر شیئ، بمثابه وحدت تعین های متضاد.

• هگل میان خرد و فهم تفاوت قائل می شود.
• بنظر هگل، فهم که روش متافیزیکی شناخت را مورد استفاده قرار می دهد، تنها یکی از تعین های متضاد را می شناسد و لذا هر شیئ را بطور یکجانبه تعریف می کند.

• دیالک تیک هگل، دیالک تیک ایدئالیستی است، به قول انگلس، «خودبالی مفاهیم است.»

• (ما مفهوم «خودبالی» را به تقلید از مفهوم «خود خواهی» ساخته ایم که از مصدر بالیدن می آید. مترجم)

6
مارکس و انگلس


• مارکس و انگلس با بخدمت گرفتن هسته معقول دیالک تیک هگل، ضمن تغییر بنیادی و انقلابی فلسفه، دیالک تیک را نیز از عناصرعرفانی اش که در فلسفه ایدئالیستی ـ عینی هگل گرفتارش شده بود، آزاد می سازند و کیفیت کاملا جدیدی بدان می بخشند.

• مارکس می نویسد:
• «متد دیالک تیکی من نه تنها با دیالک تیک هگل فرق اصولی دارد، بلکه ضد مستقیم آن است.
• به نظر هگل، روند تفکر ـ که تحت نام ایده حتی به سوبژکت (فاعل) مستقلی تبدیل می شود ـ خالق جهان واقعی است و جهان واقعی صرفا مظهر و نمود خارجی آن را تشکیل می دهد.
• در حالیکه به نظر من ـ درست برعکس ـ چیز های فکری جز چیزهای مادی تغییر یافته و ترجمه شده در مغز انسانی نیستند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 27)

• پس از اینکه مارکس و انگلس دیالک تیک را با ماتریالیسم پیوند دادند و «مفاهیم ساخته مغزانسانی را بطرز ماتریالیستی به عنوان تصاویری از چیزهای واقعی تلقی کردند و نه چیزهای واقعی را به مثابه تصاویر این یا آن مرحله مفهوم مطلق (آن سان که در فلسفه هگل نصور می شد. مترجم)، آنگاه دیالک تیک به علم قوانین عام حرکت جهان خارج و همچنین به علم قوانین عام حرکت تفکر انسانی بدل شد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 21، ص 292)

ادامه دارد

۲ نظر: