۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

«بیگانگی» (6) (بخش آخر)

پروفسور ورنر شوفن هاور
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

4
پاسخ به دعاوی منتقدین بورژوائی مارکس

1
شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا

• روند توسعه فکری مارکس، نه در توضیح مسئله بیگانگی در جامعه بورژوائی، بلکه در شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا به نقطه اوج خود می رسد که شرط اساسی تشکیل کمونیسم علمی بوده است.
• به عبارت دیگر، اگر نقطه آغازینی برای تفسیر آثار مارکس و انگلس (که آثار اولیه مارکس و «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی» نیز از آن جمله اند) جستجو کنیم، باید شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا را در نظر بگیریم.

1
دلیل اول

• اولا از آن رو، که تنها شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا تعیین کننده ادامه کاری بعدی و سمت و سوی کار علمی و کردوکار سیاسی مارکس و انگلس بوده است.

2
دلیل دوم

• ثانیا از آن رو، که شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا ـ در وهله اول ـ بلحاظ تاریخی مؤثر واقع شده و دامنه تأثیر آن چندان بوده که در عرصه شناخت اجتماعی ـ علمی در تاریخ نظیری برای آن نمی توان یافت:
• تأثیری که برد تاریخی ـ جهانی داشته است.

3
دلیل سوم

• ثالثا و سرانجام از آنرو که گرایش مارکس و انگلس (گرایشی که در ایام قبل از انتشار مانیفست حزب کمونیستی سال به سال قوی تر شده و بالاخره فرم های مشخص به خود گرفته) عبارت بوده از پیوند دادن کمونیسم علمی با جنبش عملی ـ اجتماعی پرولتاریا (پیوند تئوری با پراتیک. مترجم)

• مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• مارکس و انگلس در این گرایش، معنای واقعی تمامت کردوکار علمی و عملی خود را دیده اند.
• شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا اما برای اولین بار در مانیفست حزب کمونیستی بطور روشن فرمولبندی شده، یعنی نه بطور رتوریکی، آنسان که در «انتقاد از فلسفه حقوقی هگل» صورت گرفته است.
• در مقایسه با این شناخت فرمولبندی شده در مانیفست، یعنی در مقایسه با این شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا، کلیه احکام مربوط به رهائی ضرور پرولتاریا در «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی» که بر مبنای پدیده بیگانگی توضیح داده می شوند، رنگ می بازند.
• علاوه بر این باید توجه داشت که تنها با این شناخت است که پدیده بیگانگی به معنای واقعی خود تقلیل می یابد و مقام تاریخی خاص خود را کسب می کند.
• این نکته است که بر سر آن اختلاف نظر بروز می کند:
• علما و ایدئولوگ های بورژوائی پرورش یافته در دانشگاه های بورژوائی در آثار اولیه مارکس دنبال ایده ها و نظراتی خواهند گشت که در آثار بعدی او یا یافت نمی شوند و یا به شکل تغییر یافته ای، در جابجائی مضمونی و در رابطه با استدلالی دیگرمطرح می شوند.

• آنها این واقعیت امر را بهانه قرار خواهند داد تا به اهداف زیر نایل آیند:


1

• تا ملغمه ای بنام «مارکسیسم آغازین» (روبرت تاکر) فرمولبندی کنند.

2


فرانتس بورکناو (1900 ـ 1957)
جامعه شناس، فیلسوف تاریخ و مورخ فرهنگ
(فعال در اتریش، آلمان و ایالات متحده آمریکا)

• تا آموزش مارکس را بمثابه «اثر یک خیالباف»، بمثابه «اثری نارسا و معیوب» (بورکناو) قلمداد کنند و خوار بشمارند.

3

• تا ادعا کنند که گرایشات معینی از آثار اولیه مارکس «در توسعه انتقاد اجتماعی بوسیله جنبش بین المللی کارگری و اندیشه پردازان آن رقیقتر شده اند.» (مارکوزه)

• آنها همه ـ بدون استثناء ـ غنای معنوی شگرفی در آثار اولیه مارکس کشف می کنند، تا بکمک آن، به اثبات تز مبتنی بر زوال توسعه فکری مارکس (سقوط فکری مارکس، مترجم) نایل آیند.
• آنها عمدا این نکته مهم را نادیده می گیرند که مارکس با شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا و با پیوند دادن کمونیسم علمی با جنبش پرولتری، یک جهش کیفی در تاریخ تفکر بشری بوجود آورده، جهشی کیفی که تئوری او را از کلیه ایدئولوژی های پیشین و کلیه فرم های ایدئولوژی بورژوائی معاصر بطور اساسی متمایز می سازد.

• تنها از این نکته می توان به معنای ژرف تز یازدهم فویرباخ پی برد، مبنی بر اینکه «فلاسفه، جهان را فقط بطرق مختلف تفسیر کرده اند، اما اکنون وقت آن است که جهان تغییر داده شود!»

• چون تز یازدهم فویرباخ، آنسان که در نظر اول جلوه می کند، به خودی خود اصلا بدیهی و واضح نیست.


• در کلیه قرون سابق، فلاسفه ای بوده اند که درصدد جامه عمل پوشاندن به ایده های خود بر آمده اند.

• مارکس در تز یازدهم فویرباخ قصد انکار آن را ندارد.

• منظور او عبارت از این است، که کلیه تلاش های سابق برای تحقق ایده های فلسفی در جامعه ناکام مانده اند.

• دلایل ناکامی آنها بشرح زیر بوده اند:
1
دلیل اول ناکامی

• شرایط تاریخی ـ اجتماعی لازم برای تحقق آنها یا هنوز فراهم نیامده بود و یا با آنها انطباق نداشت.

2
دلیل دوم ناکامی

• ایده های یاد شده و بانیان این ایده ها با یک حرکت عملی ـ اجتماعی و آگاه (آگاهی بمثابه ضد خودپوئی. مترجم) همگام نبوده اند.

• منظور مارکس، این دلیل دوم است و این پیش شرط اولیه برای هر تلاشی است که قصد تفسیر متون مارکس را دارد.
اما هشدار!
هشدار اول

• اما اشتباه بزرگی خواهد بود، اگر کسی بدلیل این که دشمنان بورژوائی و رویزیونیستی مارکسیسم مفهوم بیگانگی را برای بگور سپردن جهان بینی علمی و نظام اجتماعی سوسیالیستی مورد سوء استفاده قرار می دهند، مسئله بیگانگی را بمثابه کودک نامشروع مارکسیسم ممنوع کند.
• عدم انتشار باندازه کافی «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی» بدلیل تنگ نظری دگماتیکی در چند سال پیش، کار را برای دشمنان مارکسیسم در بازیچه قرار دادن مفهوم بیگانگی آسانتر کرده است.
• مارکس با توضیح پدیده اجتماعی ئی بکمک مفهوم بیگانگی انگشت بر زخم نظام بورژوائی ـ کاپیتالیستی می نهد.
• این پدیده با توسعه بعدی کاپیتالیسم، بویژه با گذار آن به امپریالیسم و تشکیل سرمایه داری انحصاری ـ دولتی قوت می گیرد.
• بررسی این پدیده بخش لاینفک کلیه آثار کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را تشکیل می دهد، صرفنظر از این که آنها مفهوم بیگانگی را بکار می برند و یا نه.
هشدار دوم

• اشتباه خواهد بود، اگر کسی ادعا کند که مارکس در دوره آغازین کار خویش، مفهوم بیگانگی را بطور استثنائی مورد استفاده قرار داده و در آثار دیگرش، بعد از «ایدئولوژی آلمانی» استفاده از آن را بدلایل سنجیده (فرمال و محتوائی) عمدتا مورد صرفنظر قرار داده و با عدم استفاده از مفهوم بیگانگی مسئله ای را که شالوده آن را تشکیل می دهد، از نظر دور داشته است.
• نگاهی مختصربه «طرح هائی در انتقاد از اقتصاد سیاسی»، «سرمایه» و همچنین «آنتی دورینگ» انگلس بطلان این نظر را اثبات می کند.
• این یکی از معارف بزرگ مارکس بوده که در آثار اولیه اش پدیده مورد وصف بکمک مفهوم بیگانگی را، (این واقعیت امر را که فراورده های حاصل از کردوکار مادی و معنوی انسانها بمثابه نیروهای بیگانه و سلطه گر در مقابل شان قد علم می کنند و بصورت سرنوشتی گریزناپذیر جلوه گر می شوند)، بمثابه پدیده ای مختص ماهیت سرمایه داری بشناسد و به کشف مبانی مادی آن نایل آید که ضمنا نقطه آغازین مارکس، نه بیگانگی بطور کلی، بلکه بیگانگی بمثابه کار بیگانه شده بوده است.
• مارکس بر خلاف ایدئولوگ های بورژوائی قبل و بعد از او، این پدیده را بمثابه پدیده ای تاریخی گشته و فنا شونده با مرگ سرمایه داری مطرح می سازد که خود یکی دیگر از معارف بزرگ او بوده است.
• پیش شرط غلبه بر این پدیده متعلق به ماهیت سرمایه داری را او در تحول مناسبات سرمایه داری می بیند، در انقلاب سوسیالیستی می بیند، مسئله ای که در «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی» بطور موجز فرمولبندی کرده است.

هشدار سوم

• همان طور که پدیده اجتماعی بیگانگی یک پدیده تاریخی گشته و بطور تاریخی میرنده است، به همان سان نیز مفهوم بیگانگی که انعکاس آن پدیده است، مفهومی تاریخی است و تنها در مورد مناسبات سرمایه داری مصداق معنامند دارد.
• انتقال مفهوم بیگانگی بر مناسبات سوسیالیستی بمعنی تبدیل آن به مقوله ای انتزاعی و غیرتاریخی است.
• نتیجه نهائی چنین کاری بمعنی از بین بردن تضاد آشتی ناپذیر میان سرمایه داری و سوسیالیسم است.
• مارکس پژوهان بورژوائی و رویزیونیستی به این حقیقت امر توجه ندارند.
• قصد آنها عبارت است از ارتقا دادن مفهوم بیگانگی به درجه یک مقوله غیرتاریخی، ابدی، خنثی و بی تفاوت، تا هم شامل حال سرمایه داری باشد و هم شامل حال سوسیالیسم.
• تا بدین طریق تفاوت بنیادی موجود میان این دو فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی را از نظرها پنهان کنند و هسته انقلابی مارکسیسم ـ لنینیسم، یعنی آموزش انقلاب سوسیالیستی را زاید بشمارند.

• مراجعه کنید به تجسم (واگذاری)، کالاپرستی


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر