۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

دیالک تیک در فلسفه سعدی و حافظ و نیما (2)

تحلیلی از شین میم شین

سعدی


• خدا را ندانست و طاعت نکرد

• که، بر بخت و روزی قناعت نکرد

• هرکس به بخت و روزی مقرره قناعت نکند، خدا را نمی شناسد و از فرامین او اطاعت نمی کند:
• عدم قناعت به بخت و رزق به معنی خداناشناسی و خودداری از اطاعت الهی است!

• سعدی در این بیت، توده مولد و زحمتکش را به «رضا به داده دادن» دعوت می کند و قانع نبودن بر بخت و روزی را کفر می داند.

• حافظ حدود هشتاد سال بعد همین اندیشه سعدی را مو به مو تکرار می کند:


حافظ


• رضا به داده، بده وز جبین گره بگشا
• که بر من و تو در اختیار نگشاده است

• حافظ در این بیت، با اتکا بر جزم «مشیت الهی»، دیالک تیک جبر و اختیار را متلاشی می سازد، اختیار را دور می اندازد و فرمان «رضا به داده دادن» سعدی را تکرار می کند.
• به نظر سعدی، کسی که بربخت و رزق مقرره قناعت نکند و در پی تغییر میزان و محل رزق خود و چند و چون بخت خود باشد، نه خداشناس واقعی است و نه اطاعتش در درگاه الهی مقبول خواهد بود.
• تئوری قناعت سعدی و حافظ آب به آسیاب تئوری تسلیم و تحمل و رضای آندو می ریزد.
• سعدی در اثبات تئوری های اجتماعی خود خرد بارآور خود را زیر پا می نهد و دست به دامن مفاهیم ایراسیونالیستی (خردستیز) و خرافی می شود.

سعدی
• گنج آزادگی و کنج قناعت ملکی است
• که به شمشیر میسر نشود سلطان را

• سعدی در این بیت، برای توجیه تئوری اجتماعی ارتجاعی خود، از سوئی دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک کنج و گنج و از سوی دیگر دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک قناعت و آزادگی بسط و تعمیم می دهد.
• ضمنا ملک قناعت و آزادگی کذائی را برای شهریاران دسترس ناپذیر جا می زند.
• در این جور احکام سعدی زهر ایدئولوژیکی مهلکی بسته بندی می شوند، زهری که شعور خواننده را بطرز مهیبی تخریب می کند.

حافظ
• گـنـج زر، گر نبود، کنج قناعت باقی اسـت
• آن که آن داد به شاهان، بـه گدایان این داد

• حافظ نیز در این بیت ـ به پیروی مو به مو از فلسفه اجتماعی سعدی ـ دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک کنج و گنج و دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک قناعت و آزادگی بسط و تعمیم می دهد، و ضمنا میان گنج زر و کنج قناعت علامت تساوی می گذارد و هر دو را نتیجه مشیت الهی جا می زند.
• حافظ صدها بار مرتجعتر و ضد انقلابی تر از سعدی است.

• تخدیر توده مولد و زحمتکش از سوی حافظ بمراتب عمیقتر و شدیدتر از سعدی است.
• شاید علتش تشدید تضادهای طبقاتی در زمان حافظ بوده و یا وابستگی شدیدتر و عمیقتر حافظ به طبقه حاکمه.

• حافظ در این بیت ضمنا دیالک تیک فقر و ثروت را به شکل دیالک تیک کنج قناعت و گنج زر بسط و تعمیم می دهد، ولی میان دو قطب دیالک تیکی علامت تساوی می گذارد، آندو را همتراز می داند و برای هر دو منشاء الهی قائل می شود و ضمنا فاتحه دیالک تیک فقر و ثروت را می خواند.
• چرا که دیالک تیک هرگز نمی تواند از دو قطب همسان تشکیل شود.
• بدین طریق، قناعت در مکتب حافظ، گاه امری اختیاری و گاه امری اجباری تلقی می شود.

نیما


• خروس ساده خوش می خواند روزی
• به فرسنگی ز ده، می رفتش آواز

• به خاتون گفت، خادم از سر مهر:
• «چه می خواند، ببین این مایه ناز!

• خروسک با چنین آوا که دارد
• شب مهمانی، او را می کشی باز؟»

• به لبخندی جوابش داد، خاتون:
• «بود مهمان کر و چشمان او باز

• شکم تا سفره می خواهند مردم
• بخواند یا نه، با خون است دمساز

• زبان باطن است، این خواندن او
• جهان حرص با آن نیست دمساز»

• در فلسفه نیما، قناعت اما بطرز دیگری مطرح می شود:
• ما برای کشف تفاوت و تضاد بینشی نیما با سعدی و حافظ به حلاجی این شعر نیما مبادرت می ورزیم:

1
• خروس ساده خوش می خواند روزی
• به فرسنگی ز ده، می رفتش آواز

• نیما در این بیت، خروس ساده ای را به عنوان قهرمان قصه خود برمی گزیند، خروس ساده ای که خوش می خواند و آوازش به دورادور دهکده می رسد.

• خروس در شعر نیما سمبل بیداری است!

• خروس بیدار بیدارنده بی تاب و بی قرار خستگی ناپذیر است!

• خروس به نحوی از انحاء سمبل مبارزان راه رهائی است!

• خروس چه بسا خود نیما ست!

2
• به خاتون گفت، خادم از سر مهر:
• «چه می خواند، ببین این مایه ناز!

• نیما در این بیت دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خاتون و خادم بسط و تعمیم می دهد، ولی آگاهانه و یا ناخودآگاه به این دیالک تیک محتوای نوینی می بخشد:
• خادم با خاتون سخن می گوید و علاوه بر آن، «از سر مهر» سخن می گوید.

• ظاهرا میان فراز و فرود نه رابطه ارباب و نوکر (کلفت)، بلکه رابطه کارفرما وکارگر برقرار است.

• برابری فرمال بورژوائی آغازین!

• علاوه بر این، خروس در روانشناسی خادم، «مایه ناز» تلقی می شود:

• نوعی ستایش مهرآمیز و سرشته به قدردانی!
• ستایش زیبائی به سلیقه و سیاق مولدین!
3
• خروسک با چنین آوا که دارد
• شب مهمانی، او را می کشی باز؟»

• دیالک تیک فراز و فرود اکنون محتوای تضادمند خود را آشکار می سازد:
• عشق مولدی به زیبائی و مولد زیبائی!
• پرسشی لبریز از پاسخ و حیرت در زمینه کشتن «خروسکی با چنین آوا! »

• اطلاق خروسک به خروس از عشق خادم به خروس خوش آوا حکایت دارد، از احساس ژرف و شگرف نوعی برابری و برادری میان مولدین از هر نوع!

• پرسشی که از جهان وارونه پرده برمی درد!

• جهان وارونه ای که برای ارضای نیاز مادی مهمانان، زیبائی زنده و بالنده را به مسلخ و مذبح می برد!

4
• به لبخندی جوابش داد، خاتون:
• «بود مهمان کر و چشمان او باز»

• خاتون در این بیت، به افشای ماهیت همگنان طبقاتی خویش می پردازد:
• کرانی با چشمان باز!
• انسان واره هائی از جنس ددان!
• بیگانه با زیبائی!
5
• شکم تا سفره می خواهند مردم
• بخواند یا نه، با خون است دمساز

• در این بیت نیما، همان قناعت مورد نظر سعدی و حافظ مطرح می شود:
• نیما اما بر خلاف سعدی و حافظ، حرص و آز طبقه حاکمه را به شلاق انتقاد می بندد و از قناعت و در واقع، از برابرحقوقی مردم به دفاع برمی خیزد.

• نیما به جای فراخواندن توده مولد به کنج قناعت، طبقه حاکمه را به قناعت فرامی خواند، تا خروسکان خوش آواز زنده بمانند و زیبائی دوام و قوام آورد.


• نیما بطرزی مسکوت، دیالک تیک قناعت و آز را توسعه می دهد و به جانبداری از قناعت، موضع می گیرد، به جانبداری از قناعتی در راستای پیشرفت اجتماعی، هومانیسم و زیبائی!


• این به معنی جلوگیری از خونریزی و خشونت است!

• این به معنی تشکیل جامعه ای هماهنگ و صلح آمیز است!

6
• زبان باطن است، این خواندن او
• جهان حرص با آن نیست دمساز

• اندوه هومانیستی ژرفی در این بیت آخر بسته بندی شده است:
• خروس با زبان بی زبانی، وارونگی جامعه و جهان را به گوش جهانیان می رساند:

خروس با زبان رسائی از ماهیت (باطن) مناسبات اجتماعی مبتنی بر حرص و آز حاکم پرده برمی دارد، مناسبات اجتماعی ئی که نمی تواند با زیبائی و دوام ماندگار زیبائی دمساز باشد!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر