۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

جامعه بورژوائی و دولت: هگل، مارکس و دو نوع از لیبرالیسم (7)

پروفسور دومه نیکو لوسوردو
برگردان یدالله سلطان پور

4
نرده کشی حول حوزه سیاسی
ادامه

• خانواده مقدس، انتقاد از دولت بورژوا ـ لیبرال را به شرح زیر جمعبندی می کند:
• دولت بورژوا ـ لیبرال در توسعه یافته ترین فرم خویش، وقتی که قانون حق شرکت در انتخابات بر اساس میزان دارائی و ثروت را لغو کرد و تبدیل طبقات سیاسی رژیم قدیم (رژیم آنشی طرفدار فئودالیسم) به طبقات جامعه بورژوائی را به پایان رساند، «پا فراتر از چشم بستن بر تضادهای واقعی جامعه ننهاد و تضادهای واقعی جامعه را غیرسیاسی قلمداد کرد و اعتنائی به آنها نکرد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 2، ص 101)

• مارکس در انتقاد از حقوق دولتی هگل نیز به همین سان استدلال می کند:
• «هگل با قلمداد کردن جامعه بورژوائی به مثابه وضع خصوصی، تفاوت های طبقاتی موجود در جامعه بورژوائی را به مثابه تفاوت های غیر سیاسی تلقی می کند» که «در رابطه با دولت، می تواند تنها معنای خصوصی داشته باشد و نه معنای سیاسی.
»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 1، ص 280 و 282)

• این همرنگ سازی خود با وضع موجود اما خدشه آشکاری است:
• در این صورت، چگونه می توان از عهده توضیح تشابه وضع گرسنگان با بردگان برآمد؟
• حالا تئوری «حقوق مادی» بی چون و چرای هگل را چگونه باید توضیح داد؟
• (ب. شر، ص 488)

• هگل لیبرالیسم را به دلیل اینکه فکر و ذکرش فقط «امنیت بی خلل شخص و مالکیت» است و اعتنائی به «مسئله رفاه تک تک افراد منفرد جامعه» و «رفاه خاص» ندارد، مورد انتقاد قرار می دهد.
• (هگل فلسفه حقوقی، پاراگراف 230)

• (هگل اینجا برای توضیح منظور خویش، دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را به خدمت می گیرد. مترجم)

• تئوریسین های سرمایه داری از تزی دفاع می کنند که بنا بر آن، بحران تمامی بخش های اقتصاد «ربطی به دولت ندارد.»
• زیرا «اگرچه افراد منفرد خانه خراب می شوند، ولی کل، ببرکت آن آباد می گردد.»

• هگل در جواب آنها می گوید که هر فرد منفرد «و هر کس حق زندگی دارد.
»
(هگل فلسفه حقوقی، جلد 1، پاراگراف 118 الف)

• انتقاد از هولیسم (کلگرائی) لیبرالی ـ در عین حال ـ انتقاد از دکترین و نظام سیاسی ئی است که نسبت به شرایط زندگی مادی افراد مشخص بی اعتنا و بی تفاوت است.
• منظور هگل این است که فرد باید بنا بر خاصیت (خاص بودن) خویش به مثابه شخص مورد توجه قرار گیرد.
• (هگل فلسفه حقوقی، جلد 3، ص 188)

• ولی با انتزاع شخص از نیازهای مادی اش، دیگر نمی توان او را در خاصیت خویش در نظر گرفت.»

• (با انتزاع (مجزاسازی) فرد از نیازهای مادی اش، خاص بودن فرد از بین می رود. مترجم)


• مارکس بی تردید، آموزش هگل را مورد استفاده قرار می دهد، وقتی که او محدودیت های لیبرالی حوزه سیاسی را به تیغ تیز انتقاد می سپارد.

• این محدودیت های لیبرالی حوزه سیاسی در آثار توکه ویل به وضوح تمام نمایان می گردند.

• در آستانه انقلاب 1848، توکه ویل با نگرانی، «رفتار طبقه کارگر» تحت نظر می گیرد:

• ظاهرا طبقه کارگر آرام است!
• ظاهرا طبقه کارگر از «هیجانات سیاسی رنج نمی برد!»
• اما متأسفانه، «هیجانات سیاسی طبقه کارگر به هیجانات اجتماعی بدل شده اند!»
• (توکه ویل، جلد 3، فصل 2، ص 750)

• مسئله اجتماعی، فقر و ذلت توده ای، تقسیم ثروت و مناسبات مالکیت، همه و همه از حوزه سیاسی دور اند.

• در این میان به «به رفرم های اجتماعی در زمینه کالاها و بیشتر از آن در زمینه آزادی ها» روی اورده می شود.

• اما متأسفانه از «اعتقادات شعله ور» و از «هیجانات سیاسی حقیقی» دیگر اثری نیست.
• (توکه ویل، جلد 3، فصل 2، ص 104)

• «هیجانات مسلط از سیاسی به صنعتی بدل شده اند.»
• (توکه ویل، جلد 3، فصل 2، ص 101)

• توکه ویل رفتار ستمگرانه و تبعیض آمیز با تهیدستان را در ایالات متحده امریکای محبوبش پنهان نمی سازد:
• «حتی شاهدین ستم و تبعیض در ایالات متحده امریکا تا پایان محاکمه در زندان نگهداشته می شوند.
• بدین طریق، در همان کشور که شاکی در زندان بسر می برد، دزد با پرداخت ضمانت آزاد می گردد.»

• قضاوت توکه ویل تا حدودی سختگیرانه است.
• اما او با شتاب تمام می کوشد که این پراتیک را تحت عنوان «قانون مدنی» طبقه بندی کند و نه تحت عنوان «قانون سیاسی.»

• به همین دلیل، «توده قضات و وکلای دادگستری ایالات متحده امریکا دلیلی بر اعتراض بر ضد ستم و تبعیض نمی یابند و آن را ناقض قانون اساسی دموکراتیک کشور نمی بینند.»
• (توکه ویل، جلد 4، فصل 1، ص 3251)

• پس شکی نیست که حوزه «سیاسی» در مقابل حوزه «صنعتی» و یا حوزه «بورژوائی» قرار داده می شود.

• البته با نتیجه نهائی پارادوکسی که در ایالات متحده امریکا رفتار متفاوت قابل انتقاد با فقیر و غنی از عرصه سیاسی ـ به معنی محدود کلمه ـ تبعید می شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر