میم حجری
از
كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
مقدمه اول
شناخت
۲
شناخت هنري
شناخت هنري
چنان كه در بيان علم ذكر شد،
اگر براي دريافت واقعيت پا به
مرحلة شناخت منطقي گذاريم
و به لفظ ديگر،
برجنبة ادراكي شناخت تأكيد ورزيم،
به شناخت علمي دست مييابيم
و
با كميت سروكار پيدا ميكنيم.
حال اگر در
مرحلة اول شناخت يعني شناخت حسي درنگ كنيم
و
جنبة عاطفي شناخت را مورد
تأكيد قرار دهيم،
به شناخت هنري ميرسيم .
آریانپور
ظاهرا
دو نوع شناخت بشری
را
به رسمیت می شناسد:
شناخت علمی و شناخت هنری
را.
البته بدون اینکه قادر به تعریف علمی شناخت علمی و هنری باشد.
تنها ملاک و معیاری که آریانپور برای تمیز شناخت علمی از شناخت هنری دارد،
درنگ در مرحله حسی و یا عقلی (منطقی) شناخت است.
این بدان معنی است
که
آریانپور
از
دیالک تیک حسی و عقلی
(سنسوئال و راسیونال)
معیاری برای تمیز شناخت علمی از شناخت هنری می سازد.
اما
تأکید بر شناخت حسی و یا عقلی
می تواند خودویژگی آنها و فرم تشکیل آنها باشد.
ولی نمی تواند تعریف آنها باشد.
همین آریانپور
در
همین مورد
دیالک تیک تجربی ـ نظری
(امپیریکی ـ تئوریکی)
را
به کلی فراموش می کند.
۲
همچنان كه دانشمند با تكيه بر
مفاهيم كلي انتزاعي،
واقعيت بيروني
را
تا حد امكان از حالات اورگانيسم
انتزاع مي كند
و
به زباني كمي باز مي گويد،
هنرمند،
با تكيه بر نگارهاي
جزئي ذهني،
واقعيت دروني را تا اندازهاي از واقعيت بيروني تجريد ميكند
و
به زبان كيفي گزارش ميدهد.
این جمله آریانپور را باید تجزیه و تحلیل کرد:
۱
مفاهیم کلی انتزاعی
مگر مفاهیم مشخص هم وجود دارند؟
مفهوم
اصلا
چیست؟
مفهوم مثلا درخت، از تجرید درختان مادی وو اقعی و عینی مثلا سرو و صنوبر و چنار و غیره
تشکیل یافته است.
حتی
نیک آیین
عمل فکری تجرید و یا انتزاع را به زبان ساده توضیح داده است:
مشخصات منحصر به فرد سرو و صنوبر و غیره مثلا فرم برگ ها و رنگ پوست و غیره آنها مورد صرفنظر قرار می گیرند
و
وجه مشترک آنها
ملاک قرار داده می شود
و
مفهوم درخت ساخته می شود که بلافاصله جامه مادی می پوشد و واژه می شود:
درخت
آغاج
تری
شجر
باوم و غیره
می شود.
آریانپور
چنان وانمود می کند که انگار مفاهیم
پیشاپیش
در
خورجین ذهن دانشمند وجود دارند و دانشمند آنها را به خدمت می گیرد.
این طرز نگرش او
ایدئآلیستی است.
آریانپور
مفهوم (روح، شعور)
را
مقدم بر چیز (وجود، ماده) می داند.
مفهوم درخت
را
مقدم بر سرو و صنوبر و غیره
می داند.
منظور آریانپوراز مفاهیم کلی چیست؟
دیالک تیک جزء و کل
بسته به سیستم های مختصات تشکیل می یابد.
مثال:
اتم
یک کل است
که
از اجزای خاص خود تشکیل یافته است:
از نوترون و پروتون و الکترون
اما
همین اتم
در
مولکول
مثلا
اتم هیدروژن
در
ملکول آب
جزء است
و
مولکول
کل
است.
دیالک تیک
یعنی
همین.
تبدیل اقطاب دیالک تیکی بسته به سیستم مختصات به یکدیگر.
همین مولکول (مثلا مولکول آب)
در سیستم مختصات دیگری (مثلا در لیوان حاوی آب)
جزء
می گردد
و
یکی از اجزای آن تلقی می شود.
۳
همچنان كه دانشمند با تكيه بر
مفاهيم كلي انتزاعي،
واقعيت بيروني
را
تا حد امكان از حالات اورگانيسم
انتزاع مي كند
و
به زباني كمي باز مي گويد،
هنرمند،
با تكيه بر نگارهاي
جزئي ذهني،
واقعيت دروني را تا اندازهاي از واقعيت بيروني تجريد ميكند
و
به زبان كيفي گزارش ميدهد.
آریانپور
ظاهرا
معنی تجرید (انتزاع) را نمی داند.
در قاموس او
واقعیت عینی
از
حالات اندام
تجرید می شود
و
به زبان کمی تبیین می یابد.
یکی از مفاهیم کلی و انتزاعی کذایی
اکسیداسیون
است.
در قاموس آریانپور
دانشمند شیمی
با تکبه بر مفهوم اکسیداسیون
روند زنگ زدن آهن
(به عنوان واقعیت عینی)
را
از حالات اندام خود تجرید می کند و به زبان کمی تبیین می دارد.
آریانپور
از خود نمی پرسد که این مفهوم اکسیداسیون از کجا آمده و در خورجین ذهن دانشمند شیمی جا گرفته است.
به عبرت دیگر
چگونه تجرید یافته است؟
همین دانشمند شیمی
روندهای مختلف اکسیداسیون را دیده است.
مثلا
زنگ زدن آهن
را
رنگ عوض کردن سیب زمینی پوست کنده در ماهتابه
را
بد مزه شدن شیر در زیر نور آفتاب
را
بعد
با صرفنظر از مشخصات منحصر به فرد آهن و سیب زمینی و شیر و غیره
وجه مشترک این تغییرات
را
که
در اثر از دست دادن الکترونی در هر کدام از آن چیزها رخ داده است،
ملاک قرار داده
و
مفهوم اکسیداسیون
را
تجرید کرده است که بلافاصله نامگزاری شده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر