۱۳۹۹ دی ۲۱, یکشنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۲۳)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

 کمند بازی و چاقو اندازی

 

·    اکنون نوبت به «جنو» می رسد و جنو به داخل صحنه یورش می آورند.

·    آنها می آیند با موسیقی وحشی ئی!

 

·    ورونی، میکائیل و هورست، هر سه  در لباس جین، با کلاه های بزرگ گاوچران ها بر سر و با جلیتقه در بر.

 

·    چه کارها که آنها با کمند خود نمی توانند کرد!

 

·    چرخش کمند و ارتعاش دایره وار آن حول محور اندام خودشان.

 

·    میکائیل هم به خوبی ورونی و هورست از عهده این هنرنمائی برمی آید.

 

·    هورست آخرسر هنر دیگری را به نمایش می گذارد.

 

·    او کمند را حول خودش به رقص وامی دارد.

 

·    کمند بالا می رود و پائین می آید و خود در وسط قرار دارد و آخر سر از روی آن به جلو و عقب می پرد.

 

·    «من هم باید بتوانم از روی طناب بپرم»، کلاودیا می اندیشد.

·    « وقتی که کسی نیست، آن را تمرین خواهم کرد.»

 

·    وقتی که چاقوها آورده می شوند، هیجان تماشاچی ها اوج می گیرد.

 

·    مادر میکائیل به دیواری تخته ای تکیه می دهد و هورست چاقوها را پرتاب می کند.

 

·    تاک، تاک تاک!

 

·    اندام ورونی را چاقوها محاصره می کنند، از بالا و چپ و راست، در فواصلی باریکتر از مو.

 

·    هشت چاقو!

 

·    نفس در سینه تماشاچی ها حبس می شود.

 

·    سکوت مطلق حکفرما ست!

 

·    تا اینکه ورونی به پیش می جهد، بی زخمی بر پیکر!

 

·    آنگاه کف زدن تماشاچی ها شروع می شود.

 

·    چه شهامتی!

 

·    در پایان، هورست ورونی را با کمند می گیرد و گره هائی بر دست و پای او می بندد.

 

·    حالا ورونی اسیر را چگونه باید از صحنه بیرون برد؟

 

·    او ورونی را بر شانه خود می اندازد و بیرون می برد.

 

·    در چاقو اندازی، یکبار خطائی رخ داده بود.

 

·    چاقوها در باران قرار داشته بودند و خیس شده بودند.

 

·    در نتیجه یکی از آنها در دست هورست لیز خورده بود و ورونی را مجروح کرده بود.

 

·    این حادثه اما باعث خودداری او از ادامه این کار نشده است.

 

·    اگرچه تا مدت مدیدی بعد از این حادثه نسبت به چاقواندازی تزلزل خاطر داشت.

 

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر