۱۳۹۹ بهمن ۸, چهارشنبه

درنگی در شعری از سید علی رکن الدین تحت عنوان «حلال عشق، حرام شرع» (۴)

 علی رکن الدین: دل به دریای دچار زده ام!

  
  سید علی رکن الدین

حلال عشق حرام شرع

درنگی 

از 

مسعود بهبودی 

۱

 نه غمگینم نه خوشحالم نه بی تابم نه آرامم

نمی دانم چه خواهد شد بدون تو سرانجامم

 

شاعر فاشیسم (پان اسلامیسم) و فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم)

در منگنه دوئالیستی غریزه و شرع گرفتار مانده است.

موجود مسخ و بی هویتی است:

نه

غمگین 

است 

و

نه

خوشحال.

نه

بی تاب

است

و

نه

آرام.

وابسته مضاف 

است:

وابسته به غریزه و خرافه مذهبی است.

خرافه مذهبی ئی که نافی و ناهی غریزه است.

 

۲

به روی طاقچه قلیان تزیینی زر کوبم
نشد سهم کسی باشم من از آغاز ناکامم

مصراع اول این بیت شعر

معیوب و مغشوش و مبهم و بی معنی است:

طاقچه

ظاهرا

به نام قلیان تزیینی زرکوب

متصف می شود.

منظور شاعر حزب الله

احتمالا

اختصاص طاقچه ای به غلیانی است.

غلیانی 

که

 احتمالا

 عکس خود شاعر اهل بیت روی آن است.

غلیانی

که

 هنوز

کسی آن را چاق نکرده است.


شاعر غلیان واره

از آغاز تا انجام

سهم کسی

 نبوده است.

اکنون

دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت

وارونه می شود.

معمولا و منطقا

معشوق و شاهد

اوبژکت سکس

 است

و

نه

عاشق.


شاعر

احتمالا

اوبژکت است و نه سوبژکت.

مفعول است و نه فاعل.

۳
نمی دانم برای که، ولی بدجور می سوزم
چراغی روی سنگ قبر یک سرباز گمنامم

شاعر

در

سوزش وخیمی است.

شباهت غریبی به شمعی دارد که روی سنگ گور سرباز گمنامی است.

می سوزد.

بی آنکه بداند برای کی.

شاعر

شبیه اوبژکت سکسی است

که

دو نیروی متضاد شرع و «عشق»

آن

را
از دو سو

می کشند 

تا

از آن خود کنند و کام گیرند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر