۱۳۹۹ بهمن ۸, چهارشنبه

درنگی در شعری از هوشنگ شفا تحت عنوان «یاغی» (۷)

هوشنگ شفا | Diskographie | Discogs
 
 
ویرایش و درنگ
از
یدالله سلطان پور
 
یاغی
(۱۳۵۸)
 
۱

اينك ان اواز و پرواز بلند و اين خموشي و زمينگيري

اينك ان همبستري با دختر خورشيد و اين هم خوابگي با مادر ظلمت

 
شفا
 در این بند شعر،
ماضی مجلل را با مضارع محقر 
مورد مقایسه قرار می دهد:
جای آواز و پرواز بلند در ماضی را خاموشی و زمینگیری در مضارع 
گرفته است
و
جای همبستری با دختر خورشید در ماضی را همخوابگی با مادر ظلمت در مضارع.
 
مدرنیسم (نوگرایی) شفا
کمی و فرمال و صوری و توخالی و بندتنبانی است:
آواز و پرواز و دختر
نو و مدرن جا زده می شوند و خاموشی و زمینگیری و مادر به عنوان کهنه.
 
شفا
به
ماضی بربادرفته و از یاد رفته
حسرت می خورد.
بی آنکه برای مضارع منفور موجود
آلترناتیوی
داشته باشد.
 
شفا
بسان شاملو
به 
عوض الترناتیو عینی و علمی و انقلابی
هارت و پورت لفظی  و ذهنی مبتنی بر نوگرایی 
تحویل خواننده شعر می دهد:
 
۲

من هرگز سر به تسليم خدايان هم نخواهم  داد

گردن من زير بار كهكشان هم خم نمي گردد

 
این چیزی جز هارت و پورت توخالی و دهن پر کن نیست.
 
۳

زندگي 

يعني  

تكاپو 

زندگي

 يعني 

هياهو

زندگي 

يعني  

شب نو

 روز نو 

انديشه نو 

زندگی

 يعني 

غم نو 

حسرت نو 

پيشه نو 

 
شفا 
اکنون
 به 
عوض تعریف عینی و علمی و فلسفی زندگی،
تحریف من در آوردی  ذهنی و لفظی از زندگی 
عرضه می دارد:
زندگی در قاموس شفا
چیزهای مثبت و منفی نو است:
شب نو
غم نو
درد نو
حسرت نو
در کنار روز نو، شادی نو، مرهم نو و پیشه نو.
 
شفا
بسان آخوندها
خواننده و شنونده اراجیف خود
را
به شور و شوق و هیجان سطحی در می آورد
ولی نمی تواند ذره ای شعور و فهم و فراست در سفره فکری او قرار دهد.
 
۴

زندگي بايست سرشار از تكان و تازگي باشد

زندگي بايست  در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد

زندگي بايست يك دم يك  نفس هم ز جنبش وا نماند

گر چه اين جنبش براي مقصدي بيهود باشد

 
فلاکت فکری  و ایده ئولوژیکی شفا
اکنون آشکارتر می گردد:
زندگی باید سرشار از جنبش باشد
نه
جنبش انقلابی و علمی،
بلکه
جنبشی حتی برای مقصدی بیهوده.
جنبش برای جنبش.
 
هی باید در هاون آب نو ریخته شود و کوبیده شود.
 
امروزه
جماعت بی شعور مجاهدین خلق هم همین شعار را می دهند.
در
 صحنه
اند
نه
به نیتی خلقی و انقلابی.
بلکه به نیت در صحنه بودن صرف.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر