حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۷ ـ ۳۸)
بخش دوم
حافظ
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد.
معنی تحت اللفظی:
چون سرمایه و سود و زیان از دست خواهد رفت، پس می بخور و غم مخور
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا:
«شراب نوش و غم دل ببر ز یاد»
گفتم:
«به باد میدهد ام باده نام و ننگ»
گفتا:
«قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
باد ات به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد»
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
در این غزل خواجه
پیر می فروش در هماندیشی با خواجه است.
خواجه هراس از آن دارد که می بخورد و آبرویش برود
و
پیر می فروش
دست به استدلال و اقناع می زند.
خون سید احمد کسروی رضی الله عنه
این جور جاها به جوش می آید.
فرض کنیم که زندگی بی محتوا و توخالی و هیچ و پوچ باشد.
بدترین راه برای غلبه بر پوچی زندگی
می خوارگی
است
که
هم
به
تخریب کمی و کیفی زندگی منجر می شود
و
هم
پوچی زندگی
را
تعمیق می بخشد و تشدید می کند.
نتیجه ای که حافظ از تئوری تحقیر زندگی می گیرد، نیهلیسم، بی خیالی، بی تفاوتی، مستی، لابالیگری و خوشباشی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر