جینا روک پاکو
شتر که نامش موکل است
· شتر قیافه ای دارد که آدم را به یاد چیزی نمی اندازد.
· وقتی که آدم به شتر می نگرد، چیز آشنائی در چهره آن نمی یابد.
· شتر چنان به نظر می رسد، که انگار وجود واقعی ندارد.
· بنابرین، کلاودیا باید مکررا به شتر نگاه کند و مکررا حیرت کند.
· برنی دلقک که صحنه گردان شتر نیز است، چیزهائی در باره شتر به تماشاچی ها می گوید:
· «این یک شتر ماده است»، برنی می گوید.
· «اسمش موکل است و بیست و یک سال دارد.»
· «بابا بزرگ می گفت که او از باغ وحش دویسبورگ است»، میکائیل به گوش کلاودیا می گوید.
· «وقتی که ما آن را از باغ وحش خریدیم، بسیار جوان بود.
· او در آغاز احساس غربت می کرد و دلش برای باغ وحش چندان گرفته بود که چهار روز تمام لب به غذا نمی زد.»
· «شتری که یک کوهان دارد، درومدار نامیده می شود»، برنی عموی دیگر میکائیل می گوید.
· «شتر ترامپل دو کوهان دارد.
· در بیابان شتر به عنوان حیوان خانگی نگهداشته می شود و برای سواری و باربری مورد استفاده قرار می گیرد.
· به شتر، کشتی بیابان نیز نام داده اند.»
· «اما حالا بیابان نشینان کامیون دارند»، کلاودیا می گوید.
· «بنابرین، شتر دیگر نباید اهمیت سابق را داشته باشد.»
· «شتر اما حیوان بسیار قانعی است»، برنی می گوید.
· «در صورت لزوم می تواند از خار بیابان و علف شوره زار تغذیه کند.
· علاوه بر این، شتر می تواند چند روز متوالی بدون آب به سر ببرد.
· برای اینکه شتر در معده خود آب ذخیره می کند.»
· توفان شن کامیون را از حرکت باز می دارد، ولی شتر را نه.
· شتر به موقع توفان شن، سوراخ های بینی اش را می بندد و شن و غبار نمی تواند وارد بدنش شود.
· «معروف است که شتر حیوان کودنی است»، زنی می گوید.
· «کله شق، تنبل و از خودراضی است.»
· «از کجا می توان به این چیزها پی برد؟»، یکی از تماشاچی ها می پرسد.
· «شتر به اندازه کافی باهوش است.
· چون در کوهان خود چربی و مواد غذائی انبار می کند»، عمو برنی توضیح می دهد.
· «در ایام کمبود و قحطی شتر می تواند مواد غذائی و چربی انبار شده در کوهان را مورد استفاده قرار دهد.
· آنگاه کوهان مثل کیسه ای خالی می شود و پشت شتر هموار می گردد.»
· «آخ، جالب است! »، تماشاچی ها می گویند.
· «شترها می توانند گریه کنند»، عمو برنی با چنان حالت جدی می گوید که کلاودیا باورش می شود.
· «گریه شتر اما از سر غم و اندوه نیست»، میکائیل می گوید.
· «شتر با گریه شن ته نشین شده در چشمانش را می شوید و بیرون می راند.
· موکل هرگز گریه نمی کند»، میکائیل می گوید.
· «اما درعوض صداهائی از خود در می آورد که انگار در شکمش سنگ ها روی هم می غلتند و در هم می شکنند.
· شترها چنین سخن می گویند.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر