درنگی درمفاهیم فساد و اخلاق
سیف
چگونه ممکن است فساد مالی و درکنار آن فساد اخلاقی این همه دراین ولایت گسترده و همه جا گیرشده باشد؟
۱
فساد از مفاهیم فئودالی است که امروزه توسط ایده ئولوگ های عوام فریب امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی (خمینیستی) مد شده است.
۲
فساد اصلا فساد نیست و «دزد» اصلا دزد نیست.
سؤال این است که چیست و کیست؟
۳
ما باید تا دیر نشده مفهومی بینیدشیم تا گول نخوریم و گول نزنیم
۴
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد.
۵
ما در طوایل طبقاتی جهان
با
دو نوع مبارزه طبقاتی سر و کار داریم:
الف
مبارزه طبقاتی از پایین
در فرم های متنوع مثلا اعتصاب کارگران، روشنگری علمی و انقلابی، تظاهرات زنان و بازنشستگان و طرفداران صلح و ...
ب
مبارزه طبقاتی از بالا
درفرم های متنوع مثلا جنگ طلبی، افزایش ساعات کار، عدم پرداخت دستمزد، سرکوب احزاب سیاسی زحمتکشان، اعدام سران و سرداران توده، غارت ثروت ملی به انحای مختلف
۶
آنچه فساد و اختلاس و دزدی و جنایت و جنگ و غصب و غارت و ... نامیده می شود
در تحلیل نهایی
فرم های متنوعی از مبارزه طبقاتی از بالا ست.
۷
مثال
دارایی بهایی جماعت و بورژوازی مدرن حاکم در زمان شاه و احزاب و شخصیت های انقلابی مصادره و تصاحب شده است
۸
اینجا پای مبارزه طبقاتی از بالا در بین است و نه پای فساد و دزدی و غیره.
۹
فاسد و دزد و ج. کش و ج. و رهزن و باجگیر و غیره
جزو لومپن پرولتاریا هستند
یعنی
عضو تحتانی ترین لایه جامعه اند و نه عضو و جزو طبقه حاکمه
۱۰
دلیل استفاده طبقات حاکمه از مفاهیم فئودالی فساد و دزد و غیره
تطهیر طبقه حاکمه است:
استثنائی قلمداد کردن کردوکارهای مربوط به مبارزه طبقاتی از بالا ست
ضد قانونی قلمداد کردن عوامفریبانه کردوکراهای قانونی مربوط به مبارزه طبقاتی از بالا ست.
۱۱
دزد را می توان تعقیب کرد
محاکمه کرد
ولی اعضای طبقه حاکمه
همه کاره اند و قانون در خدمت منافع انها ست.
۱۲
مبارزه طبقاتی از بالا
ضمنا
خاص طویله جماران نیست.
۱۳
فساد کذایی در ایران حتی قابل مقایسه با فساد کذایی در ممالک سرمایه داری دیگر نیست.
۱۴
در روسیه و لهستان و چکستان و مجارستان و امریکا و غیره
یکشبه غول های مالی موسوم به اولیگارش ها مثل قارچ از زمین روییده اند.
ثروت امازون و غیره یکشبه چندین برابر شده است.
۱۵
رسوایی های پادشاه پیر اسبق اسپانیا و کنسرن های وایرکارد و غیره و غیره سر به فلک می زنند.
خدا می داند که ثروت شخصی ترامپ در این چند سال ریاست او چند در صد افزایش یافته است.
۱۶
اما راجع به اخلاق
کشور ما به لحاظ فکری، فرهنگی، هنری، اخلاقی در این ۴۰ سال
به قهقرای ممکنه سقوط کرده است.
۱۷
این سقوط فکری، فرهنگی، هنری، اخلاقی اولا خاص طویله جماران نیست.
۱۸
این یکی از مشخصات مهم بورژوازی واپسین و معاصر است:
بورژوازی واپسین و معاصر همه دستاوردهای فکری، فرهنگی، هنری، اخلاقی بورژوازی
انقلابی اغازین را زنده به گور کرده است.
۱۹
خاتم الفلاسفه بورژوازی واپسین و معاص
نیچه است
که
موسس خردستیزی، راسیسم، تمدن ستیزی، فرهنگ ستیزی و اخلاق ستیزی (نیهلیسم اخلاقی) و نهیلیسم وآنتی سیمیتسم است.
۲۰
در ایران
فوندامنتالیسم شیعی روی کار آمده است که همشیره فاشیسم است و تجسم خردستیزی، امتیسم، راسیسم، آنتی سیمیتیسم، مدرنیته ستیزی، تمدن ستیزی، فرهنگ ستیزی و اخلاق ستیزی (نیهلیسم اخلاقی) و نهیلیسم است.
۲۱
اعضای طویله جماران
حتی توان خواندن و نوشتن چند کلمه را دیگر ندارند.
حتی عرعر را از یاد برده اند.
۲۲
طویله جماران ترکیبی از ج. خانه، دیوانه خانه و طویله است
خدا بر نسلی که این طویله را بخواهد از نو بسازد
ترحم کند
درنگی در قانونمندی عینی هستی به طور کلی از ذره تا کاینات
ما اتفاقى هستيم
كه افتاده ايم
حریف
۱
منظور از اتفاق چیست؟
۲
حریف به این سؤال ما
جواب داده است:
افتادن برگی از درختی
سوختن لامپی
..
۳
ایراد بینشی و معرفتی ـ مفهومی حریف
بیگانگی با مفاهیم فلسفی است.
۴
تصادف
چیست؟
۵
اولا
تصادف در دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف وجود دارد
و
نه
به تنهایی.
۶
ثانیا در دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف
نقش تعیین کننده از ان ضرورت (جبر) است.
۷
یعنی
تصادف (اتفاق) ثانوی است و تابع بی چون و چرای ضرورت و یا جبر است.
۸
ثالثا
تصادف به دلیل قرار داشتن در دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف
قانونمند است و نه عاری از قانونمندی.
۹
رابعا
تصادف فرم تحقق ضرورت (جبر) است.
۱۰
قدمای مجرب می گفتند
مرگ
جبری است
ولی برای اینکه اسم حضرت عزرائیل صلواة الله علیه
بر زبان خلایق نیاید
گفته می شود:
فلانی لیز خورد و افتاد و مرد
بهمانی سکته کرد و مرد
آن دیگری سرما خورد و مرد.
۱۱
یعنی مرگ جبری وضرور
در انحای مختلف (یعنی به طور تصادفی) جامه عمل می پوشد و می تواند جامه عمل بپوشد.
۱۲
مثال دیگر:
توپی به سوی دروازه فوتبال شوت می شود:
نحوه گل شدن توپ
تصادفی است:
توپ می تواند به تیر دروازه بخورد و گل شود
به پیکر بازی کنی از دو طرف بازی بخورد و گل شود
از دست دروازه بان لیز بخورد و گل شود
...
۱۲
هستی خرتوخر نیست
۱۳
هر ذره هستی حاوی قانومندی های آهنین است.
۱۴
عارفی از قرون وسطی به نام شیخ شبستر
(تقریبا معاصر با سعدی)
به این حقیقت امر مارکسیستی وقوف داشته است:
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای
۱۵
سعدی هم به این دیالک تیک و صدها دیالک تیک دیگر
واقف بوده است:
نانی که در سفره کسی است
تصادفی نیست
جبری و یا ضروری است.
۱۶
تصاوفی فقط فرم تحقق این ضرورت است:
نان می تواند از سفره همسایه غصب شده باشد
از دست گرسنه ای بدر کشیده شده باشد
گدایی شده باشد
با قتل همنوعی فراهم آمده باشد
۱۷
سعدی این دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف
را
به شکل زیبای زیر تبیین داشته است:
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری
درنگی در مفاهیم
۱
مفهوم چیست؟
۲
مثال:
درخت یک مفهوم بیولوژیکی است.
۳
مفهوم درخت
نتیجه تجرید فکری سرو و صنوبر و غیره است.
۴
کرگدن را نمی توان درخت نامید.
۵
انقلاب هم یک مفهوم فلسفی است و بسان درخت و کرگدن
تعریف استاندارد علمی دارد.
۶
خمینی و اشراف خرفت فئودال خیال میکنند که انقلاب یعنی آدمکشی کورکورانه، خر تو خر، اغتشاش، بلبشو.
۷
انقلاب اجتماعی اما در زیربنای اقتصادی جامعه بشری رخ می دهد.
۴
انقلاب
به
تحول بنیادی جامعه بشری
اطلاق می شود
به
تعوض طبقه حاکمه
به
تعویض فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید
درنگی در دیار مفاهیم
۱
آنچه که در افکار و افواه عمومی به نام «انقلاب مشروطه» رواج یافته
و برخی از روشنفکران بیسواد
آن را انقلاب ناتمام نامیده اند
اصلا
انقلاب نبوده است.
۲
آماج استراتژیکی جنبش مشروطه
حتی تعویض فرم سلطنتی حکومت نبوده است.
۳
آماج آن تبدیل فرم مطلقه سلطنت به فرم مشروطه بوده است.
۴
انقلاب معنی دیگری دارد.
۵
انقلاب یعنی گذار از فرماسیون اقتصادی نازل مثلا از فئودالیسم به کاپیتالیسم و یا از کاپیتالیسم به سوسیالیسم و یا از سوسیالیسم به کمونیسم
۶
انقلاب سفید
را می توان انقلاب تلقی کرد
که جامعه را
از بالا
از فئودالیسم به کاپیتالیسم سوق و ارتقا می دهد.
۷
انقلابی که توسط اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی کثافت سنتی ـ بازاری
در فاجعه بهمن ۵۷
شکست می خورد و جامعه به جنگل و طویله تبدیل می شود.
۸
البته
روحانیت ک. مجبور به توسعه عجق ـ وجق کاپیتالیسم می شود و خود به بورژوازی کج و کوله استحاله می یابد.
یک نفر
شباویز
یک نفر است مرا هر دَم هوایی می کند
عاشقم کرده ولی بی اعتنایی می کند
بی وفا با اینکه می داند دلم درگیر او ست
مثل یک بیگانه او از من جدایی می کند
دل به سودای کسی جز او نمی گوید سخن
در دلِ من او فقط فرمانروایی می کند
آرزو کردم بماند، در کنار من
نماند
من نمی دانم چرا او بی وفایی می کند
باوجود اینکه می آزارد این دل را ولی
دل مرا همواره سمتش رهنمایی می کند
چند روزی می شود از او ندارم یک خبر
غمِ درونِ سینه ام زور آزمایی می کند
پایان
۱
عشق
باید هم چنین باشد.
۲
عشق
حتی
عشق مادر و پدر به فرزند
خیابان یک طرفه است.
۳
خیابان یکطرفه
یکی از ترانه های مرلین مونرو ست
۴
فاجعه اما این نیست.
۵
فاجعه این است که آدمی سلب آدمیت شود و لیاقت حتی پیروی از غریزه را
و نتیجتا
لیاقت عاشق شدن را
نداشته باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر