۱
بد انجام رفت و بد اندیشه کرد
که، با زیردستان ستم پیشه کرد
ترجمه تحت اللفظی:
کسی که به توده ستم کند،
نه
عاقبت به خیر می شود
و
نه
ایمن.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
شکل دیالک تیک زبردست ـ زیردست بسط و تعمیم می دهد
و
زبردستی را که بر زیردستان ستم روا می دارد،
بداندیش و بدفرجام می نامد.
منظور سعدی از بدفرجامی احتمالا بدنامی است.
در
فرهنگ فئودالی
معنای زندگی
با
توجه به دیالک تیک نام و ننگ
رقم می خورد.
سعدی ستم بر زیردستان را ناشی از بداندیشی ستمگر می داند.
او
به زبان فلسفی
برای ستم دلیل سوبژکتیو قائل می شود.
سوبژکتیو
اما
همواره در پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی با اوبژکتیو قرار دارد.
ضمنا
طرز تفکر
به
طرز طبقاتی
تعیین می شود.
بداندیشی یک مفهوم انتزاعی و نادقیق است.
طرز تفکر انسانها،
بطور کلی،
از
طرز زندگی آنها
سرچشمه می گیرد.
بداندیشی مورد نظر سعدی
که
اعمال ستم
را
از
لحاظ ذهنی (سوبژکتیو)
توجیه می کند،
ناشی از تعلقات طبقاتی فرد مورد نظر است
و
چیزی ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی
نیست.
بداندیشی را انسانها از شکم مادر به همراه نمی آورند.
اندیشیدن در جامعه آغاز می شود.
در جامعه است که طبقات اجتماعی مختلف
قضاوت ها
را
مورد قضاوت قرار می دهند
و
خوب و بد
را
از صافی طبقاتی می گذرانند و تبلور می بخشند.
دادگری و ستمگری
از
گردنه دیالک تیک عینی ـ ذهنی،
از
گردنه دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
می گذرد.
غل و زنجیر نهادن «خداوند نعمت» بر دست و پا و گرده بنده ها و اعمال ستم بر آنها در وهله اول از بنده دار بودن (عینی، اوبژکتیو ) او و در نتیجه از داشتن معیارهای ارزشی طبقه بنده دار و طرز تفکر این طبقه (ذهنی، معرفتی، سوبژکتیو) نشئت می گیرد.
به
عبارت دیگر
بداندیشی او در پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی با پایگاه طبقاتی او قرار دارد.
اعمال انسانها را باید در دیالک تیک عینی و ذهنی، در دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو در نظر گرفت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر