شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)
حکایت دوم
بخش
ششم
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
یکی گفتش:
«ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی قبائی بدوز»
بگفت:
«این قدر ستر و آسایش است
وز این
بگذری، زیب و آرایش است
نه از بهر آن می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
مرا هم ز صد گونه آز و هوا ست
ولیکن خزینه، نه تنها مرا ست.»
۱
شنیدم که
فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو
روی آستر
سعدی
در
این بیت شعر
دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)
را
به
شکل دیالک تیک خرقه و خوی بسط می دهد.
دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)
یکی
از
مهمترین دستافزارهای دیالک تیکی سعدی
است.
آنچه سعدی به فرمانده دادگر نسبت می دهد، به امام
اول اهل تشیع و خلیفه چهارم اهل تسنن
نیز
نسبت داده اند.
سعدی در شعر دیگری همین ایده را از صراحت بیشتری
گذرانده:
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت
نه همین لباس
زیبا ست، نشان آدمیت
معنی تحت اللفظی:
معیار شرافت تن آدمی
روح او
ست.
در بر کردن لباس زیبا
دال
بر
آدمیت
آدمی
نیست.
به
زبان
فلسفی
نقش
تعیین کننده
در
دیالک
تیک تن و جان
از
آن
جان
است
و
نقش
تعیین کننده
در
دیالک
تیک البسه و آدمیت
از
آن
آدمیت
است.
۲
شنیدم که
فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو
روی آستر
آنچه
سعدی
در
این بیت
شعر
در
مورد فرمانده دادگر
عمده و برجسته می کند،
در واقع نمود
است، نه بود
پدیده است و نه ماهیت
ظاهر است
ونه ذات.
سعدی
بحث
را
چنان
بر
نمود
(لباس ارزان و یا گران)
متمرکز می کند
که
ذات و بود و ماهیت
فرمانده
به
کلی
از نظر دور می ماند.
مخردگرایانی
که
در
تقدم بود (ماهیت) بر نمود
(پدیده) تردیدی به خود راه نمی دهند،
برای شیک پوشی و ساده پوشی
تره حتی خرد نمی کنند.
عمده و برجسته کردن فرم، نمود و ظاهر
می تواند
بهترین و سهل ترین وسیله برای عوامفریبی
باشد.
امروز،
هفتصد
سال بعد از مرگ سعدی،
بورژوازی واپسین فرم و نمود و ظاهر را چنان عمده
و برجسته کرده، که دیگر کسی به ذات و باطن و بود و ماهیت چیزها و انسانها توجهی
نمی کند:
شعارهای رایج در این زمینه زیادند،
از آن
جمله اند :
لباسها انسانها
را می سازند!
مدآگاهی نشانه و
مقوی خودآگاهی است!
بدین طریق،
بیشتر
در
مورد مارک لباس صدر اعظم سوسیال ـ دمکرات آلمان (شرودر) صحبت می شد،
تا
در
باره سیاست ضد اجتماعی و نئولیبرال او.
جا زدن مدآگاهی
به جای خودآگاهی نیز بهترین وسیله برای
انحراف مردم از دیالک تیک جامعه شناسی و خود شناسی است.
امروز در آلمان کمتر کسی یک جمله از کانت و فیشته و هگل و مارکس می داند،
ولی
صدها مارک مختلف لباس و اوتوموبیل و ماتیک و
موبایل و غیره را همه ازبر می دانند.
انگلس گفته بود،
که
ملت آلمان
ملتی فلسفی
است،
یا
همه فلاسفه خود را دور خواهند ریخت
و
یا
به
سوی
سوسیالیسم رهسپار خواهند شد.
متأسفانه شق اول پیشگوئی او
عملی شده است،
آنهم
در
گذر از روی جسد خونالود شصت میلیون انسان
و
در
گذر از آوار صدها هزار شهر و روستا.
خردستیزی
با
فلسفه ستیزی
شانه به شانه می رود.
هگل میان خرد و فلسفه فرقی
قائل نبود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر