۱۳۹۷ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

پای منبر دکتر مرتضی محیط و پامنبری های او (۸)



مرتضی محیط 
(متولد ۱۳۱۴ در شوشتر خوزستان)
 نویسنده و پژوهشگر  
مقیم کالیفرنیا 
 حوزهٔ فعالیت او بیشتر در زمینهٔ مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. 
وی از حامیان جنبش سبز و از مخالفان حملهٔ نظامی به ایران است و آن را با هدف نابودی ایران تحت عنوان دخالت بشردوستانه می‌داند. 
 
یادداشتی بر مفهوم "چپ ملی" در دیدگاه دکتر مرتضی محیط
نویدنو
 
تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


فرمایشات پامنبری های دکتر مرتضی محیط:

۱
 تعریفی که دکتر محیط از چپ در این برنامه ارائه دادند، 
بسیار کلی و غیر دقیق بود. 
حتی اگر این تعریف را به عنوان یک تعریف عمومی برای چپ 
در مفهوم اجتماعی و اقتصادی آن 
بپذیریم، 
به هیچ وجه نمی توان به آن برای یک بحث جدی در حوزه نظری و سیاسی در ادبیات چپ استناد کرد. 
 چپ به عنوان طرفداری از دوزخیان زمین و عدالتخواهی در حوزه های اقتصادی و اجتماعی 
مفهومی است
 که
 بیشتر تداعی کننده نوعی برابری طلبی آرمانخواهانه و سوسیالیسم تخیلی است
 و 
ارتباط معناداری با زیربنای مادی تفکر سوسیالیستی یعنی طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی، آگاهی طبقاتی، رهبری طبقه کارگر، براندازی جامعه سرمایه داری، دیکتاتوری پرولتاریا و بنای سوسیالیسم ندارد.

۲
  روشن است 
که 
دکتر محیط،
 استاد این گونه مباحث است و بارها تحت عنوان رفتن به ریشه ها 
به بسیاری از مبانی نظری و تحلیلی اندیشه مارکسیستی پرداخته است
 و 
شاید یادآوری این موارد به ایشان غیر ضروری به نظر برسد.
 اما نکته آنجا ست که ایشان براساس این تعریف کلی و غیر دقیق و غیر مارکسیستی از چپ ، تعریفی به نام "چپ ملی" را مطرح می کنند 
که 
از لحاظ نظری
 از ابهام زیادی برخوردار بوده و جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. 
 
الف
اولا استفاده از چنین مفهومی در ادبیات شناخته شده و مرجع چپ 
یعنی در آثار مارکس، انگلس و لنین مشاهده نمی شود. 
 
ب
ثانیاً مواردی مانند دفاع مارکس از لهستان در برابر تزار روسیه یا از آلمان در برابر اشغال دانمارک و سایر مواردی که دکتر محیط به آنها اشاره می کنند، 
به هیچ وجه برای ابداع عبارت "چپ ملی " و بدتر از آن انتساب لقب " ملی گرای آلمانی سه آتشه" به مارکس کفایت نمی کنند. 
 
چرا که اگر استفاده از چنین ترکیبی در ادبیات مارکسیستی و بعدا لنینیستی روا بود، 
با توجه به مواردی که دکتر محیط به آنها اشاره کرده اند، 
چنین مفهومی باید توسط خود مارکس در ادبیات مارکسیستی وارد می شد.
 
 یعنی اگر مسئله ای حاوی اینچنین جایگاه و اهمیت بالایی در نگاه مارکس به رویدادهای اجتماعی و سیاسی بود، 
مفهوم و ادبیات متناظر آن نیز باید در آثار مارکس مشاهده شود 
و 
به نظر نمی رسد که عبارت "چپ ملی " چنین باشد.
 
۳

  حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
 از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد و همواره تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد، درگیری و جنگ بین دو کشور و ماهیت آن جنگ است
 که مهم ترین عامل برای تشخیص جهت گیری های ارتجاعی یا ترقی خواهانه هر یک از طرفین جنگ در روند عمومی مبارزه طبقاتی و رهایی بخش است.
 
  دکتر محیط که زندگی و آثار مارکس را ترجمه کرده اند، آیا در هیچ جایی از نوشته های مارکس و زندگی ایشان به عبارتی برخورد کرده اند که بیانگر مفهومی نزدیک به آنچه ایشان تحت عنوان "چپ ملی" یا " ملی گرای آلمانی سه آتشه" از آن سخن می گویند ، باشد ؟ 
 
"ملی گرایی سه آتشه" 
بیشتر تداعی کننده نوعی ناسیونالیسم افراطی و گرایشاتی چون پان ترکیسم، پان عربیسم و انواع پان های مشابه دیگر و بدتر از آن حتی شووینیسم و نازیسم است. 
 
نسبت دادن اینگونه القاب به مارکس 
بشدت  دور از حقیقت و دور از انصاف به نظر می رسد. 
 
این ادبیات، فاقد دقت علمی است و با محتوی اساسی مارکسیسم به عنوان دانش مبارزه طبقاتی و رهایی بخش بشر از مناسبات مبتنی بر استثمار سیستم سرمایه داری و بنای جامعه سوسیالیستی مبتنی بر توسعه انسانی 
سازگار نیست. 
 
بعید به نظر می رسد 
مارکسیستی
 بارزترین و فاجعه بارترین اشتباهات چهره های برجسته ای چون کائوتسکی و برنشتاین از حزب سوسیال دموکرات آلمان در انترناسیونال دوم در دفاع از کشور خود و به عبارت دیگر وجه ملی و بورژوازی خودی و تشویق و کشاندن کارگران آلمان به رویارویی با کارگران سایر کشورهای درگیر جنگ با آلمان در جنگ جهانی را به خاطر نداشته باشد. 
 
این همان انحرافی بود که لنین در برابر آن ایستاد و ضرورت تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ انقلابی بر علیه بورژوازی خودی و انتقال "همه قدرت به دست شوراها " را و پیروزی انقلاب اکتبر را دنبال نمود.
 
 با چنین پیشینه ای در جنبش کارگری و کمونیستی است 
که
 فعالان چپ و کارگری در ارتباط با جنگ ها 
پیش از هرچیز بر اساس تحلیل مشخص از وضعیت مشخص 
به تحلیل جنگ و طرفین آن و ماهیت طبقاتی و اهداف آنها پرداخته و اگر آن را در جهت منافع عمومی جامعه و طبقه کارگر ارزیابی نکنند، 
جنگ را ناعادلانه ارزیابی کرده و آن را تحریم می کنند 
که
 مصداق های آن در تاریخ جنبش کمونیستی نیز فراوان است. 
 
حال باید دید با چنین بستری از تفکر و تحلیل چگونه می توان عبارت " ملی گرای آلمانی سه آتشه" را به مارکس منتسب نمود! 
 
به نظر می رسد رفیق محترم و بزرگوار ما دکتر محیط برای پیشگیری از ترویج سوء تفاهم ، بدون تعارف باید در انتخاب واژگان مورد استفاده خود 
دقت بیشتری از خود نشان دهند.

۴
  دکتر محیط با چشم فروبستن بر شعار مانیفست کمونیستی مبنی بر "کارگران جهان متحد شوید"، کسانی را که بر جنبه های بین المللی و همبستگی جهانی کارگران 
یعنی انترناسیونالیسم پرولتری 
که
 لنین بدرستی آن را یکی از ویژگی های برجسته یک حزب پیشانگ طبقه کارگر معرفی می کند، 
این گونه شعارها را "دستک و دنبک " هایی معرفی می کنند که برخی ها آن را از میان خروارها نوشته مارکس که گویا بیانگر درست نظر مارکس نیز نیست، 
بیرون می کشند تا جنبه های طبقاتی مبارزه طبقه کارگر و ضرورت همبستگی بین المللی کارگران را مورد تاکید قرار دهند! 
 
دکتر محیط آشکارا تمایل و برداشت مورد پسند خود از مبارزه ملی و ضرورت توجه چپ به وجوه ملی مبارزه را به اندیشه ها و نظرات مارکس منتسب می کنند. 
 
ایشان در همین ارتباط بدون تبیین تحلیلیِ دیالکتیک ملی و بین المللی و بدون تبیین تحلیلیِ دیالکتیک مبارزه طبقاتی و ملی با برخوردی بسیار سطحی و دور از انتظار با فروکاستن موضوع به انتساب صفت ملی به چپ ، نتیجه می گیرند: 
"چپ اگر ملی نباشد، چپ نیست." 
 
و
 این در حالی است که عده ای تحت عنوان چپ در شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی امروز جامعه ایران با توجه به مسئله فشارهای آمریکا و تحریم ها و تهدیدهای امپریالیسم آمریکا ، در تلاشند تا دفاع از حاکمیت ایران و بویژه دولت روحانی را به عنوان وظیفه ملی چپ معرفی کرده و مبارزه طبقاتی را به محاق ببرند. 
 
این باور به صورتی غیر مستقیم همه نیروهای چپی را که علیه دیکتاتوری و برای عدالت اجتماعی و دموکراسی و آزادی در ایران مبارزه می کنند و بر اساس تحلیل خود 
حاکمیت جمهوری اسلامی و تمامی جناح های آن را (که خود را نماینده منافع ملی تصور می کنند ) به هیچ وجه نماینده منافع توده های عظیم کار و زحمت نمی دانند، 
از دایره چپ بیرون می کند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر