۱۳۹۶ خرداد ۱۲, جمعه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (541)

 
 
پروفسور دکتر فریدریش تومبرگ  
(۱۹۳۲)  
  
فصل یازدهم اتیک (اخلاق)  
برگردان شین میم شین
    
پیشکش  
به  خاطره خروشان
 

 
سرهنگ سیامک      
 
بخش دوم 
مورالیسم سوبژکتیویستی
(اخلاقگرایی مبتنی بر ذهنگرایی)
 
 
قسمت دوم
فریدریش نیچه
(۱۸۴۴ ـ ۱۹۰۰)

۱
·      در نگاه سرسری، چنین به نظر می رسد که میان مورالیسم (اخلاقگرایی) مذهبی (مسیحی) کیرکگارد و آمورالیسم (اخلاق ستیزی) فریدریش نیچه که چند دهه جوانتر از کیرکگارد بوده، تضاد عظیمی وجود دارد.

۲
·      اما اگر به علت اختلاف نظر آندو دقت شود، معلوم می شود که مورالیسم مسیحی کیرکگارد و آمورالیسم فریدریش نیچه، چیز واحدی اند و کمترین فرقی با هم ندارند:
·      در هر دو، همیشه و همچنان، جهان بورژوایی است که خدا (مسیح) داده و بشر ساخته است.
·      خود نیچه جوان هم به اگزیستانس (حیات) کاذب و توخالی آن تعلق دارد و آن را تحمل ناپذیر می داند.

۳
·      نیچه ـ بر خلاف کیرکگارد ـ الترناتیو جهان بورژوایی را، یعنی طبقه کارگر را حتی از فاصله ای دور، در جلوی چشمان خود دارد.

۴
·      ایده ئولوژی طبقه کارگر به چشم نیچه که کمترین خبری از مارکسیسم ندارد، به همان سان جلوه گر می شود که کمونیسم به چشم کیرکگارد جلوه گر شده بود:
·      نیچه می نویسد:
·      «سوسیالیست ها می کوشند تا کارگران را اغوا کنند که خواهان برابری با بورژوازی باشند.
·      توده بی فرم بی شعوری که با لیبرالیسم دموکرات های بورژوایی باید بطور کلی به درجه گله مطیع، سر به زیر و کودنی از مصرف کنندگان رفاه، تنزل یابد.»

۵
·      بر خلاف کیرکگارد که ایده برابری حقیقی اعضای جامعه را در جهان مسیحی دیگر قابل تحقق می داند، نیچه اخلاق مبتنی بر برابری مسیحیت را مقصر اصلی فساد معاصر قلمداد می کند.

۶
·      بی اعتبار سازی موازین اخلاقی (ارزشی) مسیحیت در سال های آخر عمر نیچه (در سال های آخر که هنوز هوش موشی برایش باقی مانده) به اماج اصلی پر شور و شوقش بدل می شود.

۷

·      نیچه در مقابل عذر مسیحیت در جهان دیگر و ضمنا در مقابل درک سکولاریزه گشته آن توسط آرتور شوپنهاور، هستی مادی و حی و حاضر را به مثابه تنها واقعیت انسان ها قرار می دهد:
·      نیچه، تنها معنای حیات را در رونق بخشیدن کامل به حیات دنیوی، اعتلای آن و جمع و جور سازی آن می داند.
·      به نظر نیچه، آماج انسان ها هم باید همین باشد.

۸

·      به نظر نیچه باید چنان نوعی از انسان پرورش یابد که در مقایسه با انسان های حی و حاضر، ابر انسان باشد.

·      چنین موجودی را به نظر نیچه فقط می توان از اعماق تاریخ (جهان باستان) استخراج کرد.

·      از دید نیچه، فقط تعداد قلیل انگشت شماری می توانند ابر انسان شوند.
·      برای ابر انسان شدن این تعداد قلیل انگشت شمار، به نظر نیچه باید میلیون ها نفر قربانی شوند.
·      میلیون ها نفر باید به مثابه برده های مدرن زندگی کنند تا فرهنگی به طور کلی تشکیل شود که حاملینش نخبگان بزرگ باشند.
·      در این صورت، هستی بطور کلی ارزش زندگی خواهد داشت.

۹
·      به نظر نیچه، اگر نوسازی فرهنگ امکان پذیر گردد، آنگاه می توان قبل از هر چیز، لکه ننگ از ناتورالیته (طبیعیت) انسانی زدود.
·      لکه ننگی که مسیحیت برجسته کرده است.

·      (ارتکاب گناه توسط حوا و آدم در بهشت. مترجم) 

۱۰

·      به نظر نیچه، احساسات (مهر و کین و عشق و نفرت و امثالهم)، نباید سرکوب شوند.
·      بلکه باید تشکیل شوند.

·      طبیعت وحشی انسان ها، حتی در فرم قساوت آمیز توحش و درندگی، باید رها از هر نوع اتیک و اخلاق، به مثابه بنیاد آدمی پذیرفته شود.

·      از چنین بنیادی است که فرهنگ دنیوی و هایدنیکی (غیر مذهبی) آزاد می تواند تغذیه کند. 


·      (هایدنیکی در فقه مسیحیت به شرایط قبل از تشکیل ادیان مانوی، زرتشتی، یهودی، مسیحی و اسلامی در اروپا و آسیا اطلاق می شود.
·      به دوره بی دینی کذایی. مترجم) 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر