۱۳۹۴ اسفند ۲۰, پنجشنبه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (6)


اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
ویرایش و تحلیل از
گاف سنگزاد

دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل زیر):

1
تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی ‌بروبرگرد،‌


2
نظافت دست و پا و بدن‌،


3
اطاعت از پدر و مادر‌،


4
حرف ‌شنوی از بزرگان‌،


5
سر و صدا نکردن در حضور مهمان‌،


6
سحرخیز باش تا کامروا باشی‌،


7
بخند تا دنیا به رویت بخندد‌،


8
دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق بنگاه ‌های خیریه و مسائلی از این قبیل


9
که نتیجه ی کلی و نهایی همه‌ ی اینها‌ بی‌ خبر ماندن کودکان از
مسائل بزرگ و حاد و حیاتی محیط زندگی است.

1
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل زیر):
تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی ‌بروبرگرد

·        اولین مسئله ای که صمد بهرنگی به چالش می کشد، انتقال تجارب زندگی نسل های قبلی به کودکان است.
·        انتقاد از آموزش و پرورش کودکان از طریق نقل اندرز و ضرب المثل و جملات قصار است، که صمد آنها را در مفهوم «نصایح خشک و بی برو ـ برگرد» تجرید می کند.
·        سؤال این است که این مفهوم «نصایح خشک و بی برو ـ برگرد» مشخصا چیستند؟

1
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        اندرزها، ضرب المثل ها، جملات قصار و غیره تبلور تجارب نسل های ماضی اند.
·        مثال:
·        نیاکان ما بنا بر تجارب شخصی و تاریخی به این نتیجه رسیده اند که پیش شرط درو خوشه های گندم، کشت گندم است.
·        پیش شرط کسب ثروت و نعمت مادی، تحمل رنج تولید و توزیع و غیره است.

·        تجربه، پیشمرحله تشکیل دانش تجربی است.
·        دانش تجربی نیاکان ما در فرم های مختلف، متفاوت و متنوع تبیین و حتی تحریر یافته است، تا هم حفظ شود و هم به نسل های بعدی انتقال یابد.

2
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        اولین حسن این روند و روال، بی نیاز سازی نسل های آتی از تجربه مستقیم و بی واسطه ی شخصی و یا گروهی تجاربی است که نسل های قبلی تجربه کرده اند.
·        بدین طریق، دانش تجربی تشکیل گشته توسط نسل های قبلی، در اختیار نسل نو قرار داده می شود تا آن هم آن را به سهم خود توسعه دهد و به نسل های بعدی منتقل کند.
·        سیر و سرگذشت توسعه علم و فن و فرهنگ بشری هم همین است.
·        هر نسلی بر علم و فن و فرهنگ به میراث برده، اندکی افزوده است.

3
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        پیران قوم، مثلا در ضرب المثل «نابرده رنج، گنج میسر نمی شود»، تجارب شخصی و تاریخی (تجارب نسل های قبلی) را تجرید کرده اند و به نسل بعدی به میراث نهاده اند.
·        از این مثال های مثبت و مفید و ضرور زیاد هست.

4
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        شعور اجتماعی در فرم های مختلف از اندرز و ضرب المثل و جملات قصار و غیره اما انعکاس مو به مو و مطلقا دقیق و درست وجود اجتماعی نیست.
·        شعور اجتماعی از نقطه نظرهای متفاوت و متعدد، نسبی است.

·        منظور از نسبیت شعور اجتماعی چیست؟  

5
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        شعور اجتماعی اولا به سطح توسعه نیروهای مولده جامعه وابسته است.
·        شعور اجتماعی جامعه فئودالی متناسب با سطح توسعه مادی و فکری و فنی توده های مولد و زحمتکش، وسایل تولید، نحوه و نوع تهیه مواد خام، درجه رشد علم و فن نازل تر از شعور اجتماعی جامعه سرمایه داری است.

6
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        به همین دلیل میراث فکری و فنی و فرهنگی و علمی و هنری هر نسلی توسط نسل نو، نفی دیالک تیکی می شود.
·        یعنی جنبه ها و جوانب و عناصر مثبت آن حفظ می شود و توسعه داده می شود و جنبه ها و جوانب و عناصر منفی و خرافی و فرتوت و فرسوده آن حذف می شود.

7
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»

·        یکی از دلایل نسبیت میراث فکری نسل های قبلی (و حتی افکار معاصر) طبقاتی بودن شعور اجتماعی است.
·        به همین دلیل، روشنفکران هر طبقه اجتماعی اندرزها، ضرب المثل ها و جملات قصار خاص خود را تجرید و تحریر می کنند که بسته به جایگاه اجتماعی آنها و بویژه بسته به پایگاه طبقاتی آنها، حاوی درجات مختلفی از حقیقت اند.

·        مثال:  

الف
نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.

·        این یکی از ضرب المثل های معروف است که در صحت آن نمی توان تردید داشت.
·        نیاکان ما در این سخن، دیالک تیک رنج و گنج را توسعه داده اند که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ریاضت و لذت است.

ب
هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.

·        این هم یکی دیگر از ضرب المثل های به میراث مانده است.
·        این ضرب المثل اما نه نتیجه دانش تجربی است و نه استنتاج علمی است.
·        چون اولا کسی به کسی دندان نداده است.
·        دندان در روند تکاملی طولانی تشکیل شده است.
·        ثانیا اگر هم بپذیریم که دندان را خدایی داده، باز هم نمی توان به تجربه اثبات کرد که خدا، نان هم می تواند تهیه و توزیع کند.
·        تازه اگر خدائی هم وجود داشته باشد.
·        این ضرب المثل، بوی ایده ئولوژی طبقه حاکمه فئودالی ـ روحانی را با خود دارد.
·        چون ضرب المثلی خرافی و ضد تجربی و ضد علمی و ضد عقلی است.

8
·        بنابرین، هر نسلی باید میراث مادی، فکری، فنی، فرهنگی و هنری را از سکوی توسعه علمی و فنی موجود مورد تحلیل دیالک تیکی قرار دهد و نفی دیالک تیکی کند.
·        یعنی جنبه ها، جوانب و عناصر مثبت و مفید و بالنده آن را حفظ کند و توسعه دهد و جنبه ها، جوانب و عناصر منفی، مزاحم، کهنه و به درد نخور آن را نقد و حذف کند.

9
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل زیر):
تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی ‌بروبرگرد ‌

·        صمد بهرنگی در این شعار هارت و پورتیستی اش، در سنت نیچه و آل احمد و احمد شاملو به نفی مکانیکی میراث فکری نسل های قبلی تظاهر می کند.

·        چرا و به چه دلیل ما از نفی مکانیکی، آن هم در حرف سخن می گوییم؟

الف
·        اولا به این دلیل که صمد بهرنگی و رفیقش بهروز دهقانی کمترین توان تفکر مفهومی را نداشته اند.
·        حتی از تمیز گاو از خر عاجز بوده اند.
·        بهروز دهقانی «قصه» چند صفحه ای تحت عنوان «ملخ ها» نوشته است که بیشک صمد هم خوانده است.
·        خر در این «قصه» بسان گاو، نشخوار می کند.

·        تمامی دارانی علمی صمد چند شعار از رمان «آنها که زنده اند» و غیره است.
·        صمد و شرکاء اصلا نمی توانند به تحلیل دیالک تیکی میراث علمی و فنی و فکری و هنری بپردازند.  

ب
·        ثانیا همین صمد و رفیقش بهروز دهقانی خود به جمع آوری و انتشار «افسانه های آذربایجان» به زبان ترکی و فولکلور پرداخته اند که در مقایسه با اندرزها، ضرب المثل ها و جملات قصار فارسی، فوق العاده فقیر و بی محتوا هستند.
·        اگر چند شعر ترکی از صابر و معجز را که ضمنا با فولکلور منتشر کرده اند، مورد صرفنظر قرار دهیم، حاوی چیز به درد بخوری نیستند.

·        ریاکاری و عوامفریبی این دار و دسته همین جا آشکار می گردد:
·        کسی که هارت و پورت می کند که «دیگر وقت تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی برو ـ برگرد گذشته»، خودش افسانه های توخالی آذربایجانی و فولکلور خرافی و بی مایه جمع آوری و منتشر می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر