۱۳۹۴ اسفند ۱۳, پنجشنبه

سیری در شعری از احسان طبری (6)




نشریه دنیا شماره 4   
زمستان  1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از شین میم شین

شنـــــیدم لا لــه ای در کـوهســــــاری
درفـش افراشـت، آغـاز بهــــــاری    

·        احسان طبری این شعر را 13 سال پس از کودتای 28 مرداد و در بحبوحه انقلاب بورژوائی سفید سروده است.

·        یک سال بعد، هماین احسان طبری شعر دیگری تحت عنوان «ما چاوشان» خواهد سرود:

ما چاوشان
احسان طبری
(مرداد 1346)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک پیمان افراشته

·        ما به تحلیل این شعر او هم شروع کرده ایم.

مراجعه کنید به سیری در جهان بینی احسان طبری (42) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

1
شنـــــیدم لا لــه ای در کـوهســــــاری
درفـش افراشـت، آغـاز بهــــــاری    

·        معنی تحت اللفظی:
·        شنیدم که لاله ای در کوهساری در اولایل بهار پرچم  افراشت.

·        انتخاب لاله از سوی طبری به عنوان قهرمان اصلی قصه خویش، تصادفی و نسنجیده نیست.
·        لاله در فرهنگ ایرانی، مظهر شهیدان و قهرمانان کمیاب و جانباز و سلحشور سرخ است.
·        استفاده طبری از مفهوم «درفش افرازی» لاله نیز بر سلحشوری آن دلالت دارد.
·        لاله طبری نه لاله ای معمولی، بلکه لاله ای رزمنده است.
·        لاله طبری سودای تغییر وضع موجود را بر سر دارد.
·        از این رو ست که به محض قد کشیدن، «درفش» پیکار بر می افرازد.

2
به گــرد خــود جهانــی یافــت غمگین
جهانی بی گل و ریحان و نسریـن

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی لاله تک و تکرو و تنها به دور و بر خود نظر افکند، جهان غم انگیزی را دید که از گل و ریحان و نسرین در آن خبری نبود.

·        مرزبندی میان رئالیسم و ایرئالیسم (واقع بینی گرائی و ضد واقع بینی گرائی)  همین جا شروع می شود.
·        جامعه و جهان زیر قلم احسان طبری، به برهوتی بی همه چیز تنزل و تقلیل می یابد.
·        سمتگیری ایرئالیستی اما آبستن سمتگیری ایراسیونالیستی (خردستیزی) است.

3
به گــرد خــود جهانــی یافــت غمگین
جهانی بی گل و ریحان و نسریـن

·        حیرت انگیز این است، که لاله طبری، لاله ای تک و تنها ست.
·        جیرت انگیزتر اما این است لاله طبری به تنهائی و در عین تنهائی درفش پیکار بر می افرازد.

·        چنین حرکتی با آموزش مارکس و انگلس و لنین کوچکترین انطباقی ندارد.
·        مبارزه اجتماعی در قاموس کلاسیک های مارکسیسم مبارزه ای کلکتیو (دسته جمعی) است و نه مبارزه ای صرفا فردی.
·        فرد در دیالک تیک مفرد و جمع مبارزه می کند و نه به تنهائی.
·        قهرمان تنها در شرایط معین مبارزه طبقاتی بنا بر نیاز مبرم جهت تعیین سرنوشت نبرد، از متن مبارزه تبلور می یابد و گام به جلو می نهد.

4
·        چنین قهرمانی نه بطور مادر زاد، بلکه در بستر مبارزه طبقاتی پرورش می یابد و لیاقت مادی و معنوی لازم را برای رهبری جنبش کسب می کند:
·        چنین قهرمانی نتیجه تقطیر اراده خلق است.

·        پیدایش چنین قهرمانی به معنی تجسم اراده خلق در فرد است، به معنی گذار عام (خلق) به خاص (قهرمان) است، به معنی انطباق ایدئال (ولی نه رئال) عام با خاص است.

·        قهرمان در دیالک تیک شخصیت و توده شکل می گیرد.
·        سیاوش کسرائی در شعر زیر، نحوه تکوین چنین قهرمانی را بدرستی ارائه می دهد:


سیاوش 
(آرش کمانگیر)

کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی
چون صدف، از سینه بیرون داد

«منم آرش»
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن

«منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش، آزمون تلخ تان را
اینک آماده!

مجوییدم نسب:
فرزند رنج و کار
گریزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده دیدار»
 کمکمک در اوج آمد، پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد

5

·        سیاوش در سنت نیما، خلق را به دریا تشبیه می کند:
·        خلق واقعا هم دریا وش است:
·        خلق واقعا هم بسان دریا دیالک تیکی از آرامش و آشفتگی است.
·        دیالک تیکی از مهر و قهر است.
·        دیالک تیکی از بردباری و بی تابی است.
·        دیالک تیکی از سکون و جنبش است.
·        سکون و سکوت خلق در سنت دریا برونی ـ نمودین است و جنبش و جوش و  خروش خلق باز هم در سنت دریا، درونی ـ ماهوی است.

·        ولادیمیر لنین نماینده ی توده های مولد و زحمتکش در این زمینه تأملات عمیق و دقیقی داشته است.
·        یاد خروشانش به یاد باد!
·        ناظم حکمت نیز.

6
برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
 
از سینه بیرون داد

·        سیاوش برای تئوریزه کردن تشکیل شخصیت، سینه خلق دریا وش را به صدفی بزرگ تشبیه می کند، صدفی که در تکدانه ای را که در طول دهه ها در سینه پرورده است، در لحظه لازم بیرون می دهد.
·        دیالک تیک قهرمان و توده را بهتر از این نمی توان تبیین نمود و از نقش تعیین کننده توده بهتر از این نمی توان پرده برداشت.

·        در قاموس سیاوش، شخصیت و رهبر و قهرمان انقلابی و مثبت چیزی جز دری پرورش یافته در صدف سینه خلق دریا وش نیست.
·        نه کمتر و نه بیشتر!

·        و سیاوش خود یکی از این درهای بی همتا ست.
·        دری که ذره ذره جسم و روحش خلقی و توده ای است.

7
«منم آرش!»
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
«منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلخ تان را
اینک آماده

·        این اوتوبیوگرافی موجز دری است که از صدف سینه توده بیرون آمده است:
·        دری به نام آرش از صنف سپاهیان و داوطلب برای اجرای آزمون دشمن با پرتاب تک تیری از ترکش و تیردانی.

8
مجوییدم نسب
فرزند رنج و کار
گریزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده دیدار

·        این ادامه اوتوبیوگرافی و معرفی نامه آرش است:

الف

مجوییدم نسب

·        آرش پس از تشریح جایگاه اجتماعی خود، پس از تشریح نحوه تهیه نان سفره خود و خانواده خود، به تعیین صریح پایگاه طبقاتی خود می پردازد:
·        آرش اصل، نسب، شجره نامه و تبارنامه ندارد.
·        در رگان آرش حتی قطره ای خون آبی اشرافیت برده داری و فئودالی و روحانی در جریان نیست.
·        جست و جوی نسب در آرش بیهوده است.
·        «تک تک سلول های آرش توده ای است!» (خسرو روزبه) 

ب
فرزند رنج و کار

·        آرش فرزند رنج و کار است.
·        یکی ز خیل بیشمار توده مولد و زحمتکش است.
·        آرش نه از طبقات اجتماعی ممتاز، بل از توده است.
·        قهرمان طراز نوین به همین می گویند.

ت
گریزان چون شهاب از شب

·        آرش پس از تعیین پایگاه طبقاتی پرولتری و توده ای خویش، از ایدئولوژی خویش پرده برمی دارد:
·        آرش بسان شهاب در گریز مدام از شب و تاریکی است.
·        آرش (سیاوش)  بدین طریق، دیالک تیک ارتجاع و انقلاب را، به شکل دیالک تیک شب و شهاب بسط و تعمیم می دهد و خود را در هیئت شهاب شب گریز شب ستیز جزو سپاه انقلاب می داند.    

پ
چو صبح آماده دیدار

·        آرش شهاب شبگریز صبح جو ست.
·        آرزو و آرمان آرش جایگزینی شب با صبح است:
·        آرزو و آرمان آرش پیروزی انقلاب اجتماعی و غلبه بر ارتجاع است.
·        آرزو و آرمان آرش حمایت از کاروان ترقی بشری و پیشرفت اجتماعی است.

·        سیاوش تبلور قهرمان از بحر برآشفته خلق را به بهترین وجهی بازگو می کند.
·        درک مارکسیستی از لاله مورد نظر طبری را بهتر از این نمی توان ارائه داد.
·        بی نظیری درک سیاوش از مارکسیسم ـ لنینیسم نه تنها ستایش انگیز، بلکه شگفت انگیز است.

9

·        لاله ای که به گرد خویش برهوتی می یابد، شایستگی سرمشق بودن ندارد.
·        چنین لاله ای در بهترین حالت موجودی تصادفی و استثنائی است و اگر زیبا ست، نه در چشم توده ها، بل در چشم کوته بین خیالپرستان ایندیویدوئالیست زیبا ست.
·        لاله های تک و تنها و تکرو هرگز قادر به تعیین سرنوشت نبرد نبوده اند.
·        چرا که اصولا نبردی به معنی حقیقی کلمه در کار نبوده است.
·        لاله های تکرو فرماندهان تنهای نبردهای انتزاعی خیالی بوده اند و از حد تروریست های ماجراجوی خودبین خودنمای خودپرست فراتر نرفته اند.    

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر