۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

سیری در شعری از احسان طبری (4)


نشریه دنیا شماره 4   
زمستان  1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از شین میم شین

 سعدی
نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است
و بیخ تبار ایشان بر آوردن،
که آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه داشتن،
 کار خردمندان نیست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        رهزنان را باید مقطوع النسل کرد.
·        اصل و نسب رهزنان را باید ریشه کن کرد.
·        برای اینکه کشتن آتش و نگه داشتن اخگر، کشتن افعی و نگه داشتن افعی بچه کار عاقلانه ای نیست.

1

نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است
و بیخ تبار ایشان بر آوردن

·        سعدی در این جمله، طرز رفتار طبقه حاکمه (سلاطین و خوانین فئودالی) با رهزنان و زن و بچه رهزنان را تئوریزه می کند و آموزش می دهد.
·        بنا بر فتوای شیخ شیراز، نسل رهزنان را باید قطع کرد و دودمان آنان را باید به آتش کشید.
·        یعنی از نوزادان شیرخوار تا  کودکان تازه از شیر گرفته، از جوانان و زنان تا پیر زنان و پیر مردان وابسته به رهزنان را باید خفه کرد، کشت و یا گردن زد.
·        این همان فتوای قتل های سیستماتیک هر نفسکش بدبختی در جمهوری اجامر فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی است.
·        این همان فتوای خمینی است.
·        ریشه کنی نسل دگر اندیشان از هر نوع.

·        دلایل سعدی اما شنیدنی تر از دلایل هیتلر و پینوچه و بن لادن و خلخالی و خمینی اند:

2
نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است
و بیخ تبار ایشان بر آوردن،
که آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه داشتن،
 کار خردمندان نیست.

·        دلایل سعدی عبارت از این اند که کشتن آتش و نکشتن جرقه، کشتن افعی و نکشتن بچه افعی، بخردانه نیست.
·        این فتوای شیخ شیراز حاوی نکات تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی ـ تئولوژیکی مستور خطرناکی است که بوی جهل و جنون و خشونت و خون می دهند:

3
که آتش کشتن و اخگر گذاشتن

·        سعدی اولا برای اثبات عمل اجتماعی از طبیعت اول، از آتش سوء استفاده می کند.
·        در فلسفه اجتماعی سعدی، چون اگر آتش را خاموش کنی و جرقه ای در خاکستر بماند، خطر دارد، پس نسل هر مخالفی را باید از ریشه کند.
·        یعنی بر کودک و زن و پیر و برنای مخالفین نباید ذره ای  رحم کرد.

·        این ترفند استدلالی سعدی، سوسیالیزاسیون چیزها و پدیده های طبیعی و یا ناتورالیزاسیون چیزها و پدیده های اجتماعی است.
·        چنین کرد و کاری اصلا مجاز نیست.

·        طبیعت اول چه ربطی به طبیعت دوم (جامعه، انسان) دارد؟
·        آتش و جرقه آتش چه ربطی به راهزن و نوزادان و کودکان و جوانان و پیران وابسته به راهزن دارد؟

4
  افعی کشتن و بچه نگاه داشتن

·        سعدی اکنون از عالم جمادات وارد عالم جانداران می شود.
·        چون کشتن افعی و رحم کردن بر بچه افعی بخردانه نیست، پس کشتن راهزنان و رحم کردن بر کودکان و وابستگان راهزنان هم بخردانه نیست.

الف
·        اولا افعی بچه که سهل است، اگر دندان اژدها را هم بکشی، مسئله حل می شود.

ب
·        ثانیا آدمیزاد مجهز به مغز اندیشنده، چه ربطی به خزندگان فاقد فهم و فراست دارد؟

ت
·        ثالثا درندگان را حتی می توان از کودکی تربیت کرد.
·        آن سان که ببر و پلنگ و یا شیری به همزیستی با بز و بره و گوساله ای خو کند.

پ
·        رابعا راهزن که راهزن مادر زاد نبوده است.
·        راهزن تحت شرایط مبتنی بر استثمار و ستم، یاغی شده و از طریق رهزنی روزگار می گذراند.
·        اگر شرایط اجتماعی، انسانی شود، راهزن بسان بقیه اعضای جامعه از طرق متمدنانه امرار معاش می کند.

5
نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است
و بیخ تبار ایشان بر آوردن،
که آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه داشتن،
 کار خردمندان نیست.

·        ترفند طبقاتی ـ فئودالی دیگر سعدی سوء استفاده او از خرد است.
·        این توحش و بربریت نه تنها کمترین ربطی به خرد ندارد، بلکه از ریشه ضد عقلی است.
·        خرد طرفدار حقیقت است و حقیقت خادم خلق است و نه خاین به خلق.
·        حقیقت عینی در هماره تاریخ در راستای منافع خلق بوده است.

6
·        این سوء استفاده از خرد یکی از انواع مختلف عوامفریبی سعدی است.
·        سعدی هر وقت که سودای تحمیق خلق را در دل دارد، فتوای فئودالی و ضد خلقی خود را از قول حکیمی، خردمندی، عالم و علامه ای صادر می کند.

7
·        صدها سال پس از مرگ سعدی، کثیف ترین، مرتجع ترین و ضد خلقی ترین فلاسفه بورژوائی واپسین از قبیل شوپنهاور و نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره همین ترفند ایده ئولوژیکی سعدی و حافظ را، یعنی همین ناتورالیزاسیون پدیده ها و مسائل اجتماعی را و سوسیالیزاسیون پدیده ها و مسائل طبیعی را به خدمت می گیرند:

8
·        شوپنهاور برای توجیه سوار شدن قلدران جنون گرفته، خردستیز و خونریز فاشیستی، قلدری گرگ الفا و فیل و پلنگ و ببر سرکرده در گله های جانوران را مثال می آورد.
·        بدین طریق اعضای جامعه بشری با ددان و درندگان یکسان جا زده می شوند.
·        بدین طریق در و دروازه به روی اردوگاه های مرگ، جنگ های جهانی، اجاق های آدم سوزی و خاوران های بی حد و حصر باز می شود.
·        بدین طریق فئودالیسم، فوندامنتالیسم، فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم و میلیتاریسم بر یکدیگر انطباق می یابند و آب به آسیاب توحش و بربریت می ریزند و آدمی را از آدمیت شرمنده و بیزار می سازند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر