۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

تاریخگرائی (هیستوریسم) (2)


پروفسور وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین

 فریدریش ماینکه (1862 ـ 1954)
مورخ، استاد دانشگاه، عالم تاریخ آلمانی
مؤسس تاریخ ایده ها  
آثار:
پیدایش تاریخگرائی (هیستوریسم) (1959)
راجع به تئوری فلسفه تاریخ (1965)
جهانوندی و دولت ملی (1962)
 تاریخ تاریخنگاری (1968)

·        فریدریش ماینکه در سال 1933 تاریخ و عصرحاضر را چنین وصف می کند:
·        «تاریخگرائی رلاتیویسمی را به همراه آورده که هر امر تاریخی، هر نهاد، هر پدیده و هر ایدئولوژی به گشتاوری موقتی در رودخانه بیکران شدن مبدل می شود.
·        بنا بر این رلاتیویسم، همه ی چیزها ارزش نسبی کسب می کنند.»
·        مراجعه کنید به  رلاتیویسم (نسبیت گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 ورنر کراوس (1900 ـ 1976)
استاد دانشگاه ماربورگ، متخصص جنبش روشنگری
مبارز مقاومت ضد فاشیستی بر ضد ناسونال ـ سوسیالیسم
مؤلف آثار بیشمار:
تئوری ادبیات، فلسفه، سیاست
ادبیات اسپانیائی، ایتالیائی و فرانسوی در دوره حکومت مطلقه
روشنگری فرانسه
روشنگری اسپانیا، پرتقال، آمریکای لاتین
تاریخ ادبی رسالت تاریخی
مسائل مقدماتی علوم ادبی
زبانشناسی و تاریخ واژه ها

·        به قول ورنر کراوس، بدین وسیله تأکید به عمل می آید که از دیدگاه تاریخگرائی «قوانین سیر روند تاریخ ... غیر قابل شناخت شده اند...

1
·        "آزادی توسعه ی خلاق"، روند پیوسته حدوث را در هم می شکند و سبب می شود که تاریخ خصلت روندین و یا پروسه ای خود را از دست دهد و به عناصر بی پیوند با هم خود تجزیه شود.»

2
·        از آنجا که شناخت نسبیت پدیده های تاریخی و مراحل توسعه، بخش لاینفک تئوری دیالک تیکی پیشرفت را در روشنگری واپسین (روسو، هلوه تیوس، دیدرو، کلاود هنری د سن سیمون، هردر، هگل و غیره) تشکیل می داد که در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی توسعه و تکامل یافته، پس رلاتیویسم تاریخی قرن نوزدهم و بیستم بلحاظ تاریخی ـ ایده ای کاری جز مطلق کردن یکجانبه معارف از قبل موجود نداشته است.

3
·        «دیالک تیک، همانطور که هگل می گوید، گشتاوری از رلاتیویسم را، گشتاوری از نفی را و گشتاوری از اسکپتیسیسم را در بطن خود دارد، بی آنکه آن، خود را به رلاتیویسم تقلیل دهد.

4
·        دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس رلاتیویسم را بدون کوچکترین تردیدی در بطن خود دارد، ولی در آن خلاصه نمی شود.

5
·        به عبارت دیگر دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس نسبیت کلیه معارف را برسمیت می شناسد، اما نه به معنای انکار حقیقت عینی، بلکه به این معنا که مرزهای نزدیکتر شدن به حقیقت عینی بلحاظ تاریخی مشروط می شوند.»

6
·        «رلاتیویسم به مثابه مبنای تئوری شناخت فقط به معنای برسمیت شناختن نسبیت معارف ما نیست، بلکه علاوه بر آن به معنای انکار وجود هر حد و مرز و یا مدل عینی مستقل از بشریت است که شناخت نسبی ما بدان نزدیک و نزدیکتر می شود.»
·        (کلیات لنین، جلد 14، ص 131)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر