۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

سیری در شعری از صائب تبریزی (4)


تحلیلی از شین میم شین
 پیشکش به بهترین دوستان مان
شیوا و صبا
  
كاكـل ـ از بالا بلندي ـ رتبــه اي پيدا نكرد
زلف ـ از افتادگي ـ قابل به مشك و عنبر است

·        معنی تحت اللفظی:
·        کاکل نتوانسته به دلیل بالاتر بودن از زلف، ارزشمندتر گردد.
·        زلف اما به دلیل فروتنی، لایق مشک و عنبر شده است.

1
·        صائب در این بیت، به پیروی از سعدی، معیارهای فئودالی رایج در جامعه را ناتورالیزه می کند و به چیزهای جامد و بی جان نسبت می دهد:
·        بدین طریق و ترفند، کاکل از خودراضی تلقی می شود و زلف متواضع.

2
·        صائب بدون کمترین دلیل منطقی و تجربی، لایق مشک و عنبر شدن را پیامد جبری فروتنی زلف قلمداد می کند.

3
·        صائب ضمنا ایدئولوژی فئودالی ـ روحانی حاکم را بطور سوبژکتیف و دلبخواهی  توجیه و تبلیغ می کند:
·        مثلا تئوری تواضع را که سعدی در بوستان و گلستان بابی را بدان اختصاص داده است.

·        امروزه هم آخوندهای با و بی عمامه در ایران و لبنان و غیره همان تواضع توخالی و تظاهر آمیز را حسابی عملی می سازند.

4
·        اگر صائب امروزه زنده می بود و می دید که سهم کاکل از عطر و رنگ و غیره بمراتب بیشتر از زلف است، آچمز می شد.

پادشه مفلس كه شد چون مرغ بي بال و پر است 
دائماً خون مي خورد تيغي كه صاحب جوهر است
 
 ·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر شاهی فقیر گردد به مرغ بی بال و پری شباهت پیدا می کند.
·        تیغ جوهرمند همیشه خون می خورد.

1
پادشه مفلس كه شد چون مرغ بي بال و پر است

·        صائب در این بیت، همان نظر مطروحه در بیت آغازین را نمایندگی می کند:
·        او دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک ثروت و سمت (سلطنت)  بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن  مادی (ثروت)  می داند.
·        پادشاهی که سمت داشته باشد، ولی ثروت نداشته باشد، بنظر او ول معطل است.

·        سعدی هم به همین دلیل توصیه می کند که از مردم اخاذی شود تا گنج شاه، خالی نماند.

2
دائماً خون مي خورد تيغي كه صاحب جوهر است

·        بنظر صائب در این مصراع دلیل خونین گشتن شمشیر، جوهرمندی آن است و نتیجتا دلیل تر و تمیز ماندن قاشق بی جوهری آن.

·        جوهر و یا گوهر نیز یکی از  مفاهیم کلیدی فئودالی است که هم سعدی و هم حافظ بکرات مورد استفاده و سوء استفاده قرار می دهند:

3
·        در ایدئولوژی فئودالی همه چیز هستی از جماد و نبات و جانور و انسان به دو طبقه عالی و پست تقسیم بندی می شود:
·        در این تئوری فئودالی، تقسیم بندی جامعه به طبقه حاکمه و توده به شکل دوئالیسم ازلی و ابدی اشرافیت فئودال و رعایا مطرح می شود، دوئالیسمی که میان دو قطب آن دیوار بتونی نفوذ ناپذیری کشیده شده است.
·        آن سان که تبدیل یکی به دیگری محال است.

4
·        مسئله ای که از همان آغاز تشکیل جامعه طبقاتی مطرح بوده، اثبات حقانیت این دوئالیسم بوده است.

·        اثبات اینکه به چه دلیل اقلیتی انگل و مفتخور، مالک معادن و منابع و قنوات و باغات و اراضی کشت و وسایل تولید و چه بسا حتی مولدین و زن و بچه آنها ست.

5
·        ایدئولوژی برده داری و بعد فئودالی برای اثبات حقانیت و مشروعیت این دوئالیسم ـ قبل از همه ـ تئوری دوئالیستی خیر و شر (هابیل و قابل کتب مقدس) را به خدمت می گیرد و برای امتیازات طبقه حاکمه برده داری و فئودالی منشاء الهی می تراشد.

6
·        بدین طریق تعلق به طبقه حاکمه و توده، امری الهی، ازلی و ابدی جا زده می شود:
·        طبقه حاکمه  به مثابه خیر و عالی و ممتاز مطلق از مادر زاده می شود و توده به عنوان شر و نازل و پست مطلق.

7
·        ایدئولوژی برده داری و فئودالی بعد به استدلال و اثبات عوامانه و عوامفریبانه این دوئالیسم می پردازد:
·        اینجا ست که اشرافیت بنده دار و فئودال گوهرمند و ممتاز جا زده می شوند و بندگان و رعایا بی گوهر و بی همه چیز.

·        بعد همین دوئالیسم گوهرمندی و بی گوهری ناتورالیزه می شود و به کل هستی طبیعی تعمیم داده می شود.
·        بدین طریق است که دوئالیسم لعل و سنگ، گوهر و خزف، سرو و درختان عادی، اسب و خر و امثالهم اختراع می شود و برای مشروعیت بخشیدن به دوئالیسم اجتماعی ـ طبقاتی  (طبقه حاکمه ممتاز و توده عوام، به اصطلاح عوام الناس) تبلیغ می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر