۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (40)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیل واره ای از
شین میم شین

بسیاری از هنرمندانی که در فاصلۀ دهه‌ های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ در عرصۀ فرهنگ ایران ظهور کردند، به واسطۀ سیطرۀ بی‌رقیب حزب توده بر بخش مهمی از جامعۀ روشنفکری که ناشی از هژمونی چپ در سراسر جهان بود، دلبستۀ افکار چپ‌گرایانه شدند.
(مهرنامه)

·        بزعم حریف، از سال 1320 تا 1350 «سیطرۀ بی‌رقیب حزب توده بر بخش مهمی از جامعۀ روشنفکری» برقرار بوده است.
·        ضمنا دلیل این سیطره بلامنازع حزب توده ناشی از هژمونی چپ در مقیاس جهانی بوده است.

·        منظور از سیطره حزب توده چیست؟

1
·        آیا در این مدت سی ساله (1320 تا 1350)  واقعا روشنفکریت ایران تحت سیطره حزب توده بوده است؟
·        آیا اصولا طیف اجتماعی ئی بسان روشنفکریت می تواند تحت سیطره حزب توده باشد؟

·        روشنفکریت یک قشر اجتماعی است.
·        روشنفکریت خصلت طیف گونه دارد.
·        متلون و رنگارنگ است.

·        چون عناصر متشکله آن طبیعتا متعلق به طبقات اجتماعی متنوع، متفاوت و حتی متضاد اند.
·        هم جلال آل عبا و ساعدی و غیره روشنفکر بوده اند و هم سایه و سیاوش.
·        هم صهبا و مصفا و شفا روشنفکر بوده اند، هم شهریار و شفیعی و شاملو.

·     چنین طیف تضادمندی چگونه می تواند عمدتا تحت سیطره حزب توده باشند، بویژه در شرایط پس از کودتا که تشکیلات حزب توده تار و مار شده و هژمونی آن حتی بر توده از بین رفته است؟

2
بسیاری از هنرمندانی که در فاصلۀ دهه‌ های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ در عرصۀ فرهنگ ایران ظهور کردند، به واسطۀ سیطرۀ بی‌رقیب حزب توده بر بخش مهمی از جامعۀ روشنفکری که ناشی از هژمونی چپ در سراسر جهان بود، دلبستۀ افکار چپ‌گرایانه شدند.

·        آیا واقعا روشنفکرانی از قبیل سیاوش و  زهری و به آذین و غیره که توده ای بوده اند، به دلیل هژمونی چپ در جهان، توده ای بوده اند؟
·        مهرنامه که قصد عوامفریبی ندارد.

·        خود حزب توده حداقل تا سال 1332 دست به روشنگری تمام اجتماعی چشمگیری نزده بود؟

·        تمایلات توده ای چیزی از جنس مینی ژوپ بوده است که در اروپا مد شود و هژمونی کسب کند و روشنفکران ایرانی را مثل دختر بچه های هپیلی هپو تحت سیطره خود قرار دهد؟

3
·        اگر چنین بوده، پس چرا پس از 1350 بخش اعظم روشنفکران که تحت سیطره بی رقیب حزب توده بودند، به مداح آوانتوریسم چپ و راست و فوندامنتالیسم بدل شدند؟

4
هوشنگ ابتهاج نیز که از جمله هنرمندان فعال آن عصر بود و با بسیاری از هم ‌نسلان 
اهل فرهنگش که برخی از آنان از اعضای فعال حزب توده بودند در مراودۀ مداوم بود، 
تئوری سوسیالیسم را پذیرفت و آنچنان که می‌گوید با وجود فراز و نشیب‌های فراوان این ایده 
در نیم قرن گذشته، هنوز هم دلبستۀ آن است.

·        واقعا؟
·        سایه تئوری سوسیالیسم را پذیرفته و سوسیالیست شده است؟

·        تئوری کذائی سوسیالیسم به چه معنی است که می توان آن را  پذیرفت؟

5
·        فلاکت نمایندگان ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی غیر پرولتری فقر فکری و فرهنگی و فلسفی آنها ست.

·        فرق بی سواد ترین توده ای با تحصیل کرده ترین فئودال و بورژوا همین جا ست:
·        مهرنامه اصلا نمی داند که مارکسیسم ـ لنینیسم چیست؟  

·        چرا ما به این نتیجه می رسیم؟

6
·        دلیل ما در همین جمله مهرنامه است:
·        مهرنامه فکر می کند که مارکسیسم ـ لنینیسم چیزی از جنس اصول دین مبین است تا کسی جزم مربوطه را بر زبان راند و مارکسیست ـ لنینیست شود.
·        به همان سان که بعضی ها جزم لا اله الا الله را بر زبان می رانند و در طرفة العینی مسلمان دو آتشه می شوند.

·        سایه هم ظاهرا به همین طریق و ترفند، تئوری سوسیالیسم را پذیرفته و سوسیالیست شده است.
·        اگر تئوری کمونیسم را پذیرفته بود، حتما کمونیست شده بود.
·        هنر نزد عیرانیان است و بس.

7
سایه تئوری سوسیالیسم را پذیرفت و آنچنان که می‌گوید با وجود فراز و نشیب‌های فراوان این ایده 
در نیم قرن گذشته، هنوز هم دلبستۀ آن است.

·        علم مارکسیسم ـ لنینیسم به چرخش چشمی به تئوری سوسیالیسم و بلافاصله به ایده بدل می شود و در 50 سال گذشته دچار فراز و نشیب می شود.
·        تئوری سوسیالیسم کذائی بزعم مهرنامه از نیم قرن گذشته یعنی از سال 1964 میلادی دچار فراز و نشیب شده است.

·        جل الخالق.
·        عیرانی ها چه لاطائلاتی را رنگ می زنند و به عنوان اطلاعات به خورد خلایق می دهند!

8
·        مارکسیسم ـ لنینیسم اتفاقا بر خلاف تصور مهرنامه، از همین سال 1964 به بعد، رو به رشد چشمگیر می نهد و بطرز همه جانبه ای شکوفا می گردد.

·        از همین نیم قرن به این ور بوده که صدها هزار صفحه تئوری تدوین و منتشر می شود.

·        تا نیم قرن قبل، حتی بخش مهمی از آثار مارکس و انگلس و لنین منتشر نشده بود، چه برسد به آثار غول آسای مارکسیست ـ ـ لنینیست های معاصر.

9
ابتهاج می‌گوید:
«من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم.

·        از همین طرز استدلال سایه می توان بوضوح دریافت که ایشان از مارکسیسم ـ لنینیسم کمترین خبری ندارند.
·        خود این فرم فرمولبندی غیر مارکسیستی است.
·        مفهومی به نام «سلامت تئوریک سوسیالیسم» اصلا وجود ندارد.

·        سوسیالیسم یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است.
·        به همان سان که فئودالیسم و یا کاپیتالیسم فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی اند.

10
هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست.

·        این جمله سایه هم بلحاظ تجربی و نظری و منطقی نادرست است.
·        بشریت بنا به قول کلاسیک های مارکسیسم ـ مارکس و انگلس ـ آنهم در اولین سند کمونیستی، یعنی در «مانیفست حزب کمونیست» همیشه در جامعه طبقاتی بر سر دو راهی قرار داشته:
·        یا گذار به پله فرماسیونی بالاتر و یا سقوط به اسفل السافین بربریت.

·        هراس هولناک امروزه نیز به همین دلیل است:
·        بشریت یا باید به سوسیالیسم بگذرد و یا به قهقرای بربریت سقوط کند.   

11
کمونیسم هم یک آرمان دور است.

·        این نظر سایه هم نادرست است.
·        شرایط عینی، علمی و فنی لازم برای گذار به کمونیسم در مقیاس جهانی دیری است که در متروپول های سرمایه داری فراهم آمده است.

·        چرا و به چه دلیل سایه ادعا می کند که «کمونیسم یک آرمان دور است»؟

·        کمونیسم نه آرمان، نه آرزو، بلکه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است و هر لحظه می تواند در بخش اعظم جهان برقرار شود.

12
تا به قول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هر کس به اندازه کارش بخواهد
 و بهره ‌مند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.

·        در همین جمله سایه جهان بینی او آشکار می گردد.
·        این نظر سایه دال بر جهان بینی ایدئالیستی او ست.

·        سایه فکر می کند که اول باید آدم ها صالح شوند تا بعد جامعه مصلحین تشکیل گردد.
·        این طرز تفکر سایه همان طرز تفکر مذهبی و ایدئالیستی رایج است.

·        سایه و خیلی های دیگر هنوز از کشف مهم مارکس تحت عنوان «درک و یا استنباط ماتریالیستی تاریخ» خبر ندارند.
·        کمونیسم ـ قبل از همه ـ مناسبات تولیدی معینی است.
·        کمونیسم فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی است.

13
·        هر مناسبات تولیدی در پیوند دیالک تیکی با نیروهای مولده قرار دارد:
·        میان مناسبات تولیدی و نیروهای مولده رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است:
·        فرم وقتی می توان تشکیل شود که محتوائی باشد.

·        تعیین کننده هر فرمی، محتوای مربوطه است.
·        تعیین کننده مناسبات تولیدی کمونیسم (به مثابه فرم) سطح توسعه نیروهای مولده است.

·        فقر را نمی توان به تساوی تقسیم کرد.
·        فقر را اصلا نمی توان تقسیم کرد.

·        برای تحقق شعار «از هر کس به اندازه استعدادش و به هر کس به اندازه نیازش»، قبل از همه باید نیروهای مولده توسعه همه جانبه یابند تا وفور نعمت برقرار شود.

·        توسعه فکری و فرهنگی انسان ها نیز جزئی از توسعه همین نیروهای مولده است.
·        چون انسان مولد، علم و فن در قلب نیروهای مولده قرار دارد.

ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر