۱۳۹۳ خرداد ۴, یکشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (19)

انعکاس وارونه
فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

خویش را ‌آینه ای دیدم تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد به دست تو

گاه نقش قدرتت، گه نقش بیدادت 
گاه نقش دیدگان خودپرست تو

·        معنی تحت اللفظی:
·        خود را بسان آئینه ای تهی از خویشتن تصور کردم، آئینه ای که فقط و فقط جلوه گاه نقش های تو ست:
·        گاه نقش قدرت نمائی ات.
·        گاه نقش بیدادگری ات.
·        گاه عکس چشمان خودپرستت.

1
·        فروغ در این دو بیت دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد.

2
·        بعد دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت بسط و تعمیم می دهد.

·        چرا ما به این برداشت می رسیم؟

3
·        برای اینکه فروغ دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک خدا و آئینه بسط و تعمیم می دهد.
·        آئینه اوبژکت است.
·        چیزی جامد و بی جان و بی اراده و منفعل و هیچکاره است.

4

·        بدین طریق دیالک تیک خدا و انسان به شکل دیالک تیک خدا و چیزی در می آید.
·        این به معنی تهی شدن انسان از انسانیت خویش است.
·        این به معنی چیز واره (اوبژکت واره) گشتن انسان است.
·        این به معنی انسانیت زدائی از انسان است.  

·        این بدان معنی است که باور به خدا مساوی با بی باوری به انسانیت خویش است.
·        بی باروی به سوبژکت وارگی (فاعلیت) خویش است.

·        باورش دشوار است، ولی محتوای معنوی این بیت فروغ را فویرباخ ـ حکیم ماتریالیست آلمان ـ تبیین فلسفی کرده و باور به خدا را نشانه از خود بیگانگی انسان نامیده است.

5

·        خدا هم به همین نیت اختراع شده است:
·        خدا برای تحمیل ایده بندگی به انسان آزاد اختراع شده است و بنده، انسانی فاقد همه حقوق انسانی است.
·        بنده انسان واره ای بسان اشیاء است.

·        به قول ارسطو:
·        «بنده ابزار سخنگو ست!»

·        فرق بنده با گاو و گاو آهن، سخنگوئی او ست و بس.   

6
خویش را ‌آینه ای دیدم تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد به دست تو

گاه نقش قدرتت، گه نقش بیدادت
گاه نقش دیدگان خودپرست تو

·        فروغ هم همین منظور را دارد:
·        انسان آئینه واره ای تهی از خویش است.
·        می توان گفت که فروغ دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک واره ی همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد:
·        خدا بدین طریق به مثابه همه چیز و همه کاره در می آید و انسان به مثابه هیچ واره و هیچکاره و پوسته واره ای توخالی.

خویش را ‌آینه ای دیدم تهی از خویش

7
·        فروغ در این دو بیت، ضمنا به توصیف خدا ادامه می دهد:
·        خدا به مثابه موجودی وحشتناک تصور و تصویر می شود:
·        به مثابه موجودی قدرت نما، بیدادگر و خودخواه.
·        خدا را فروغ به صورت انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران، خوانین، سلاطین، امپراطوران، قلدران، شاهان، سرمایه داران، ژنرال های تهی مغز، خودنما و خودخواه و خونریز تصور و تصویر می کند.

8
·        حالا می توان فهمید که چرا طبقات اجتماعی واپسین این چنین پیگیر به اشاعه خرافه و خدا و دین و مذهب می پردازند.
·        خدا در حقیقت انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خود آنها ست.
·        طبقه حاکمه چه در سطوح ملی و چه در سطح بین المللی با اثبات وجود خدا و تحمیل آن به توده در حقیقت به اثبات وجود خود و تحمیل حاکمیت و اراده ی خود به توده مبادرت می ورزد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر