۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (57)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
شهرام اقبال زاده
روز خیام خجسته باد!
خیام گذشته از زیبایی و دلنشینی رباعیاتش
نماد شک اندیشی فلسفی در عین داشتن تفکر علمی است.
نمونه ای از این "شکاکیت عالمانه "( برساخته ای ارتجالی از خودم!!) شعری است که در زیر می آورم:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دوسال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
شهرام اقبال زاده

سنگزاد

میم
·        رباعیات خیام تحلیل شده اند، شهرام.

1
·        تردیدگرائی (اسکپتیسیسم)  و ندانمگرائی (اگنوستیسیسم)  گرایشات ارتجاعی اند.
·         
·        مراجعه کنید به  اسکپتیسیسم (تردیدگرائی)  و اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        بشر دیری است که در ظلمات هستی نفوذ کرده است، چه در فرم کهکشان های دور از دید و چه در فرم میکرو ذرات پنهان از نظر.

3
·        همه چیز هستی از ذره تا کهکشان قابل شناخت است.
·        فقط دیر و زود دارد و نه سوخت و سوز

علی منجزی
هیچ چیز بد تر از این نیست که همه چیز و همه کس را با لعاب سیاست رنگ آمیزی کنیم!
براستی بیان این سخن چقدر دور ازانصاف و تمدن است که بگوییم :
خیام مرتجع است!
و قیافه حق به جانب هم بگیریم که بله ما پیرو فلسفه علمی هستیم.
 فلسفه علمی دوست عزیز دورانش تمام شده
با آن عکس های مارکس و انگلس و لنین هم
دیگر نمی توان مردم را ترساند.

اسدالله شعبانی
عزیزم این رباعی از خیام نیست
 اتفاقا اندیشه های خیامی نه تنها واپسگرایانه نیست،
 بلکه بسیارپیشرو و ساختارشکنانه است.
 شانس من بود که در نوجوانی برای نخستین بار چهارگانی های خیام همراه با ترجمه ی فیتز جرالد به دستم افتاد.
دنیای مرا که قفسی کوچک از سنت ها و باور های نسخته بود، به هم ریخت و افق دید مرا گسترش داد.
تأثیر شگفت انگیز این ترانه ها بر ذهن و زبان من چنان بود
که هر چه در باره ی خیام و رباعیات او نوشته می شد،
 می بلعیدم.
دوستانی که سن شان قد می دهد، به یاد دارند
که در نشریه ی رودکی اندیشه های خیام را با فلسفه ی شوپن هاور و المعری و...مقایسه می کردند
که بسیار خواندنی بود .
شاد و پاینده باشید

میم
1
·        خیام بیشک دانشمند بزرگی در زمان خود بوده است.
·        این حقیقت امر اما مانع   ارتجاعی بودن جهان بینی او و هر کس دیگر نمی شود.

2
·        امروز هم هزاران دانشمند وجود دارد که تا مغز استخوان شان مرتجع اند.
·        این مسئله ربطی به سیاست ندارد.

3
·        تردیدگرائی و ندانمگرائی (اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم)  خیام و بعد حافظ گرایشات معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت)  ارتجاعی اند:
·        نه ارزش علمی دارند و نه ارزش تجربی.

4
·        البته طبقات اجتماعی مرتجع می توانند همان را هم امروز هم نمایندگی کنند، نمایندگی هم می کنند.

5
·        اگر در مجله رودکی افکار خیام با شوپنهاور مقایسه شده، این خود نشاندهنده ارتجاعی بودن افکار خیام است و نه انقلابی بودن آنها.
·        چون شوپنهاور مرتجع ترین و کثیف ترین فیلسوف بورژوائی واپسین (امپریالیسم) بوده است.

6
·        خیام و حافظ مثل دیگر عوامفریبان قدیم و معاصر، ضمنا چپ نما هستند که حریف ساختارشکن جا می زنند.
·        حافظ که فلک را سقف می شکافد تا طرح نو اندازد، کسب و کاری جز مبارزه بر ضد عرفان ندارد.
·        اهل طریقت و عرفان نماینده نطفه ای طبقه متوسط انقلابی در آن زمان و پانته ئیسم (همه خدائی)  بوده اند.

7
·        خیام در دیالک تیک دم و عمر (لحظه و روند)، دم (لحظه)  را مطلق می کند تا عمر و یا روند را دور اندازد.
·        خیام جزء را مطلق می کند تا کل را انکار کند.
·        جزء ولی تعیین کننده نیست.
·        تعیین کننده کل است.
·        این طرز تفکر ارتجاعی است.
·        کاری اش هم نمی شود کرد.

اسدالله
دوست گرامی به نظر می آید متر و معیارتان خیلی تندکار است! در چند سطر خیام را واپسگرا و حافظ را عرفان ستیز و عرفان را درقلمرو پانته ئیسم معرفی می کنید!
 لطفا کمی به باورهای تان به قول خیام شک کنید!
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کی بی خبران راه نه آن است و نه این

میم
همه رباعیات خیام ـ  حدود 65 رباعی از خیام ـ تحلیل شده اند. خیلی از ترهات حافظ هم به همین سان.
بخوانید و بعد تهمت بزنید.
مراجعه کنید به  سیری در جهان بینی خیام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

جعفر ابراهیمی
مشکل اساسی در جامعه ما این است از قدیم با هرگونه اندیشه عرفانی ( وبخصوص فلسفی) مبارزه می شد ومی شود.
بعدها علمای دینی ( برخی) با عرفان کنار آمدند.
افکار فلسفی را گروه اندکی تأیید می کردند که همیشه در حاشیه قرار داشتند.
بعضی شاعران رندی می کردند و عرفان و فلسفه را به نوعی در هم می آمیختند.
 انگ الحاد و کفر بر نام خیام از گذشته های دور زده شده است که تا به به امروز ادامه دارد.
 درحالیکه شک اندیشی فلسفی خیام از بیدینی نبود.
بلکه چون دغدغه دین داشت، آن شک های فلسفی را مطرح می کرد...

میم
خیام ماتریالیست بوده است و لاجرم آته ئیست.
خیام اما مبلغ سرسخت تردیدگرائی و دم غنیمت شماری و حتی ندانمگرائی بوده است.
 بسان حافظ.
کسروی ـ روشنگر بزرگ کشور ما ـ این خزعبلات خیام و حافظ و غیره را بدرستی به نقد کشیده است.
 یادش به یاد باد!

جعفر
من هم تأیید می کنم که رباعی مذکور از خیام نیست.
اصلاً رباعیات خیام علاوه براندیشه ی خاصی که دارد، از باب موسیقایی شگفت انگیز است و هیچ شاعری نتوانسته از این بُعد هم به خیام نزدیک شود.
انگار واژگان در رباعیات خیام در حال رقص هستند.
آن هم رقصی خاص که خاص خود خیام است.
به این مصرع ( برای مثال) توجه کنید:
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
مفهومش را دیگر نمی گویم
که چه راز بزرگی را مطرح میکند.
من با این نظر که خیام ماتریالیست بوده، مخالفم.
اپیکوریست هم نبود ویا حتی مثلا افکار شوپنهاوری.
خیام ورای این چیزهاست.
 آنها فقط فیلسوف بودند ، خیام افکارش از علم، ریاضیات، نجوم و... سرچشمه می گرفت .
ومثلا وقتی خسته می شد از کارهای علمی، به شعر روی می آورد و روح خود را لطافت می بخشید.
چه طور میتوان یک عالم را لا ادری یا ملحد نامید ویا ماده گرا. 
او هیچ مسئله ای را مستیماً مطرح نکرده .
فتوا نداده ، بلکه همچون کافکا فقط سؤالاتی در ذهن انسان متفکر به وجود آورده.

میم
یکی از معایب ایرانی ها داوری سوبژکتیف و دلبخواهی راجع به چیزها ست.
اگر رباعیات خیام را تحلیل کنید می بینید که ماتریالیست است.

جعفر
آخر  در زمان خیام مکتب ماتریایسم وجود خارجی نداشت.
 باید یک شخصیت را با کلیات آثارش نقد کرد و نه با چند رباعی که بسیاری از آنها منسوب به خیام است وقطعاً مال او نیست

میم
 دموکریت

ماتریالیسم حتی در جهان باستان گام به گام ایدئالیسم وجود داشته است.
به عنوان مثال، دموکریت نماینده ماتریالیسم بوده.
ابن سینای خودمان بعدها.
محمد زکریای رازی هم.
 و خیلی های دیگر.
در رباعیت خیام عناصر جدی از تفکر ماتریالیستی وجود دارد.

علی منجزی
شك ندارم كه خيام شاعر و انديشمند بزرگ ايراني يكي از نوابغ بشري است و صحبت هايي از اين دست هم خشي حتا بر آوازه بلند او نخواهد انداخت
بحث روي نظرات او البته جاي خود دارد
بله او دواليست بود و شك گرا
 اما اينكه آثارش شكاف بزرگي در روانشناسي جزم انديش شادي گريز ايراني انداخت را كسي نمي تواند منكر شود
عظمت او آنچنان است كه تلاش مرتجعين را پس از هزار سال بر آن داشته تا او را بعنوان يك چهره جهاني ادب و تفكر تاييد كنند.
 اما آنچه كسروي در باره حافظ و خيام نوشته برخوردي سطحي و عجولانه بوده است.
يكي از كارهاي بزرگ حافظ و خيام مبارزه با رياكاري ديني است كه البته عمق فلسفي دارد.
اما در باره حافظ بايد گفت او يك شاعر است كه يك لاقبا به جنگ رذالت هايي رفت كه متاسفانه تا هنوز هم گريبان ملت ما را رها نكرده!
خيلي دوست داشتم نظرتان را راجع به مولوي بيان مي كرديد. ظاهرن شما پيرو انديشه هاي او هستيد چونكه مرتب از عرفان سخن مي گويي!

میم
کسروی به اسولب دیالک تیک واقف نبوده.
 ولی فراست غول آسائی داشته و ضمیری شفافتر از آئینه.
ما بخشی از تحلیل های کسروی را تحلیل کرده ایم.
در خطوط اصلی شان علمی و ستایش انگیزند.
جای کسروی همچنان و هنوز خالی است.
یاد خروشانش به یاد باد.
ما عرفان را فرمی از خردستیزی می دانیم.
شعر معروف مولوی را هم تحلیل کرده ایم.
اگر خواستید بخوانید.

جنازه کسروی و همراهش 
پس از ترور از طرف فدائیان اسلام
 
جعفر
بله ماتریالیسم بوده، ولی شکل نگرفته بود.
خیام تأثیری بر این جریان نداشته
 یعنی لنین و مارکس شناختی از خیام نداشته اند
کسروی که نادان بود.
اوبا شعر، قصه و... فردوسی، سعدی، خیام و با هم مخالف بوده
نه، اتفاقاً من فلسفه را بیشتر از عرفان دوست دارم.
بخصوص فلسفه پوچی را.
عقاید شخصی من بی شک، به نظرهایم در باره حافظ یا خیام ندارم.
اگر خیام را هم دوست دارم، به خاطر این است که نیم نگاهی به پوچگرایی دارد.

علی سهرابی
جناب جعفر ابراهیمی، کسروی را این‌گونه خطاب کردن نه شرط انصاف است و نه شرط ادب.
بله، این کار کسروی اشتباه بود
اما با این حال او از شمار اندک دانایان بود.

میم

سراسر تاریخ بشری میدان مبارزه میدان ایدئایلسم و ماتریالیسم بوده است از همان آغاز:
سقراط ایدئالیست بوده و دموکریت و لوکرتس و غیره ماتریالیست.
هراکلیت نماینده دیالک تیک بوده است.
 در عصر جدید ماتریالیسم را دیدرو، هلوه تیوس، هولباخ و فویرباخ و خیلی های دیگر نمایندگی می کردند.
مارکس و انگلس میراث فلسفی آنها ار ادامه داده اند
ضمنا کسروی بزرگترین روشنگر و متفکر و مورخ کشور بوده است.
زحماتی که او متحمل شده هیچ کس دیگر تا آن زمان متحل نشده بود.
مردم ایران روزی کسروی را یکی از افتخارات روشنگری کشور محسوب خواهند داشت 
و ارج درخور به ایشان خواهند نهاد.

شهرام
در عین حال فرافکنی تاریخی نادرست است و اندیشه و شعر گذشتگان را 
نمی توان با متر و معیار امروزی سنجید

میم

اندیشه به میراث مانده را اگر نقد نکنی مؤثر می افتد و فاجعه می آفریند.
به قول حریفی، 
خواب خرد به زایش هیولا می انجامد.
برای روشنگری علمی و  انقلابی بدیلی وجود ندارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر