۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

سیری در شعری از نصرت رحمانی (3)


 سرچشمه:
صفحه فیسبوک
زری مینوئی
میم حجری
پیشکش به ندا فضلی
دوست دیرین و دردمندمان
  
«از دفتر حریق باد»
نصرت رحمانی
 
به دخترم گفتم :
«طنین عاشقانه دگر مرده است در رگِ در
و تجربه تمامی معیار نیست،
نیست،
که نیست،
ولی تسلایی است.

بر این مسکین بی رحم اعتیاد مکن
که اعتیاد عبث، اعتبار می بخشد
ز اعتبار عبث، انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!»
  
 به دخترم گفتم :
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»

دوباره دخترکم گفت :
«کیست؟
کیست؟»
گریست.
 
سکوت بود و سکون
که گفت دخترکم:
«هزار دست کوبه ی پولادی بزرگ، چرا
به در نمی بندی
که نعره ی هر یک
بزرگتر ز تپش های خواهشم باشد؟»
 
صدای در برخاست.
کسی به در می کوفت
نه با دو دست
که با قلب
با غمش،
با...
با...
پایان

ناصر

 شما به یک واقعیتی رسیده اید و نامش را حقیقت گذاشته اید،
در حالیکه حقیقت همیشه باید تعریف مشخص و چارچوب مشخصی داشته باشد وگرنه می شود بحث انتزاعی و کلی گوئی که از معایب ما ایرانی ها ست،
 اینکه شما می توانید در حوزه شعر و هنر به چنین قطعیتی برسید که همچون حقیقت،  باور پذیر باشد بسیار جای گفتگو دارد.

1
·        هر حقیقت امری انعکاس نسبتا درست واقعیت امری است.

2

·        حکم «زمین سیاره ای است»، واقعیت امری است که در آئینه ضمیر سوبژکت شناسنده، درست منعکس شده است.
·        چون زمین واقعا هم سیاره ای است.
·        بنابرین، حکم «زمین سیاره ای است»، حقیقت امری است.

3
·        ولی ادعای «زمین سیاره ای طلائی است»، واقعیت امری است که در ضمیر سوبژکت شناسنده درست منعکس نشده است.
·        چون زمین از طلا تشکیل نشده است.
·        بنابرین ادعای «زمین سیاره ای طلائی است»، حقیقت امری نیست.

4
·        ما همیشه در هر مورد معین با حقیقت واحدی سر و کار داریم و نه با حقایق متعدد.

5
·        حقیقت اما همیشه از گردنه دیالک تیک نسبی و مطلق می گذرد.
·        حقیقت مطلق در انحصار کسی نیست.
·        ولی می توان بدان نزدیک و نزدیک تر شد.

6
·        ما که ادعای کشف حقیقت مطلق را نکرده ایم.
·        ما فقط روی اندیشه ها می اندیشیم و استنباطات و نظرات خود را مرتب تصحیح می کنیم.

7

·        همین تحلیل شعر فروغ را که امروز منتشر کرده ایم، قبلا بطرز نادرستی تحیلش کرده بودیم و فردا بیشک دقیقتر از امروز تحلیل خواهیم کرد.

8
·        خود این کار سبب تحول و توسعه ما شده است.
·        چرا سبب تحول و توسعه همنوعان ما هم نشود؟
·        چرا نباید به جای شلیک به سوی یکدیگر، با هم بیندیشیم؟

ناصر

در هماندیشی حرفی نیست و از ضروریات است
 اما در میانه راه ، رأی قطعی صادر کردن
در باره مقولاتی که هنوز قطعیت آن به اثبات هیچ محکمه ای
(که این محکمه خودش مدام درحال تغییر و تطور است و هنوز به جائی نرسیده)
کمی بی انصافی ست.

1
·        کدام میانه ی راه؟
·        بشریت که دیروز از مادر نزاده است.
·        نیاکان ما ثروت مادی و فکری عظیمی به میراث نهاده اند.
·        دریائی از تجربه، اندیشه که ما هنوز جرعه ای از آن حتی  ننوشیده ایم.

2
·        کدام مقولات مورد نظر شما ست که هنوز قطعیت شان اثبات نشده؟

·        ما در تمامت عمر خویش کسب و کاری جز به محک زدن  مفاهیم و مقولات و قوانین مارکسیستی ـ لنینیستی نداشته ایم و در این زمینه که آنها همه انعکاس درست هستی عینی اند، به یقین قلبی دست یافته ایم.
·        شما به جای بحث کلی و انتزاعی مفهومی، مقوله ای و یا قانونی از گنیجنه مفاهیم و مقولات و  قوانین مارکسیستی ـ لنینیستی نام ببرید که فاقد قرینه عینی باشد.

3

·        منظورتان  از محکمه چیست به غیر از محکمه خرد، به قول کانت و هگل و دیگر رسولان روشنگری؟
·        و منظور از خرد چیست به غیر از فلسفه؟

·        بر اساس کدامین دلیل تجربی و منطقی ادعا می کنید که محکمه فلسفه و خرد هنوز به جائی نرسیده است؟

·        آیا نفوذ بشریت به اعماق کاینات و یا به ژرفای ذرات دلیل بر توسعه و پیشرفت غرور انگیز شناخت و شعور و خرد بشریت نیست؟
·        چگونه می توان با بی خیالی یک ندانمگرا و یا تردیدگرا توسعه و پیشرفت عظیمی از این دست در مدت کمتر از صد سال را تحقیر کرد و ادعا کرد که «این محکمه خودش مدام درحال تغییر و تطور است و هنوز به جائی نرسیده» است؟

4

·        خود تغییر و تطور مورد نظر شما نه به عقب، بلکه به جلو بوده است.
·        نه سقوط به قهقرا، بلکه صعود به قله ها بوده است.  
·        پیشرفت بوده است و نه پسرفت.
·        پیشرفتتی مارپیچی، پر افت و خیز، پر فراز و فرود، ولی نهایتا به پیش و نه به پس.

5
·        علاوه بر اینها همه، فرم عام هماندیشی همین است که ما عملی می سازیم:
·        میدان هماندیشی، بازار خرید و فروش گاو و گوساله نیست تا در آن چک و چانه زده شود.

6
·        در میدان هماندیشی، هر کس از حقیقت مورد نظر خود بی رودربایستی، بی رشوه دهی و بی رشوه گیری دفاع می کند.
·        تا در روند همین چالش فکری صریح و صادقانه، حقیقت عینی حتی الامکان کشف شود.

7
منیژه

زری ، یه جور آرامش توی صدات هست که خیلی دوسش دارم

·        آرامش پیش از اینکه و بیش از اینکه در صدای خواننده ی شعر باشد، در محتوای خود شعر است.  

·        آرامش حاصله از هروئین و تریاکی است که خود شعر حاوی و حامل آن است. 

·        شعر حافظ به عنوان مثال، به افیون سرشته است.  
·        شما اشعار حافظ را اگر خودتان هم بخوانید، تسکین می یابید و یا حتی تخدیر می شوید.

8
منیژه

بعضیا با خوانش بَد و صدایی خروسک گرفته انسان را از شعر بیزار می کنن
عقیده دارم صدای خوش لطافت شعر را نمایان می کند

·        حق با شما ست.
·        صدای خواننده شعر و سلاست خوانش شعر مهم است و فهم معنوی و احساسی ـ عاطفی خواننده ی شعر نیز به همین سان.
·        ولی تأثیر تسکینی و یا تخدیری اصلی را خود هروئین و تریاک شعر و غیره می گذارد. 


·        شما سمفونی بتهون را بشنوید و با نوای نوازندگان وطنی مقایسه کنید.
·        اولی شما را از جا می کند و به حرکت و جنبش و جوش و خروش وامی دارد و دومی به خر و پوف می اندازد.

ادامه دارد.

۱ نظر: