۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

شعری برایت می نویسم

مجید نفیسی
15 ژوئیه 1986

• شعری برایت می نویسم
• چون کلمه ی عشق که به هم پیوسته است:


• از چشمه ی جادوئی عین اش که تو را در خود می شوید
• از دندانه ی شیرین شین اش که به تو لبخند می زند
• و از قله ی گرد قاف اش که فتح ناشدنی ست.


• شعری برایت می نویسم
• چون کلمه ی آزادی که از هم گسسته است:


• از سربلندی مّد دریایش
• از سرسبزی الف کوهستانش

• از فشاری که ستون سه رکنش را خمیده کرده

• از کمال چارحرفش که از الف تا یا را در بر می گیرد

• و از جدایی پنج انگشتش که یک دست را می سازد.


• شعری برایت می نویسم:

• از عشق
که چون عَشَقه ریشه می گیرد

• و از آزادی که خود ریش ریش است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر