۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (4)

تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

• سیاوش دیالک تیک دردناک نیما را به شرح زیر توضیح می دهد:

تز هشتم
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد، به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد و با سلیقه خویش بر ستم بشورد و یا چراغش را در تک سیاهی ها فروزان نگاهدارد و به هر ترتیب چاره جوی روز بزرگ بماند.


• برای درک محتوای این تز سیاوش باید قبل از همه، به بررسی مفاهیم مهم این تز بپردازیم:
• «تداوم»، «دوران سیاه فشار»، «دوران سیاه اختناق»، «دوران سیاه سختی»، «تنگدستی»، «انزوا»، «هسته اندیشه ها»، «بینش»، «فراست»، «وسعت نظر»، «پرهزگاری»، «دروغ»، «سیاهی»، «به سلیقه خویش»، «شورش بر ستم»، «فروزان نگاهداشتن چراغ»، «در تک سیاهی»، «چاره جوئی روز بزرگ»

1
مفهوم «تداوم»

طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد.

• مقوله «تداوم» (پیوست، استمرار) یکی از مقولات دیالک تیکی بسیار مهم است.
• این شناخت افزار دیالک تیکی، تحت عنوان دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست) برای توضیح مفهوم «نفی دیالک تیکی»، قانون دیالک تیکی موسوم به «نفی نفی» و روند توسعه و تکامل در طبیعت، جامعه و تفکر از اهیمت تعیین کننده ای برخوردار است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست که در تارنمای دایرة المعارف روشنگری مستقلا و مفصلا توضیح داده خواهد شد.

• سیاوش از «تداوم دوران سیاه ... » سخن می گوید، تداومی که باید به گسستی قطع شود و روزی نو آغاز گردد:
• بدون گسست هر پیوستی، بدون شکست هر تداومی، هیچ توسعه و تکاملی نمی تواند جامه عمل بپوشد:
• به عنوان مثال:
• هر فرزندی ـ خواه و ناخواه ـ به نفی دیالک تیکی پدر و مادر خویش می پردازد، تا راه توسعه و تکامل خود را هموار سازد.

• چرا ما اینجا از نفی دیالک تیکی سخن می گوییم؟

• برای اینکه نوع دیگری از نفی نیز وجود دارد و آن نفی مکانیکی است.

• تفاوت ایندو اما کجا ست؟

• فرزند هرکس در نفی دیالک تیکی او، تمامت او را نفی نمی کند، بلکه فقط و فقط جنبه های مادی و معنوی منفی و بازدارنده او را از خود می راند و جنبه های مادی و معنوی مثبت و بالنده او را نه تنها از آن خود می کند، بلکه شکوفا می سازد، توسعه می دهد، بلحاظ فرم و محتوا تکامل می بخشد.
• این را می گویند، دیالک تیک پیوست و گسست:
• دیالک تیک حفظ و توسعه جنبه های مثبت و بالنده (پیوست، تداوم، استمرار) و نفی جنبه های منفی، میرنده و بازدارند (گسست، شکست، قطع)

• فرزند، همه خصائل، استعدادها، مهارت ها و خصوصیات مادی و معنوی مادر و پدر را از آن خود می کند و بر پایه آنها خصائل، استعدادها و مهارت های نوین و متکاملی را بر پا می دارد، ولی همزمان همه جنبه های منفی و میرنده مادر و پدر را حتی الامکان نفی می کند.
• همین فرزند نافی (به معنی دیالک تیکی آن)، از سوی فرزند خود ـ به نوبه خود ـ بسان مادر و پدر خود، نفی (به معنای دیالک تیکی آن) خواهد شد:
• نافی دیروز، بوسیله نافی فردا، نفی خواهد شد.

• مثال دیگر:

• جامعه اشتراکی بی طبقه اولیه بوسیله جامعه طبقاتی (برده درای، فئودالیسم و سرمایه داری) نفی دیالک تیکی شده است، یعنی جنبه های مثبت آن (مثلا وسایل تولید، علم و فن و تجربه و غیره) حفظ و توسعه داده شده و جنبه های منفی آن دور ریخته شده است.
• تا روزی خود نافی جامعه اشتراکی اولیه، یعنی خود جامعه طبقاتی نفی دیالک تیکی شود و جامعه اشتراکی در پله ای دیگر با کیفیتی عالی تر پدید آید:
• این را می گویند:
• قانون نفی نفی!

• تداوم وضع سیاه موجود، هسته افکار نیما را تلخ می دارد و نتیجتا نیما در صدد نفی آن برمی آید:
• نیما می کوشد که گسستی را در تداوم وضع موجود پدید آورد و طرح نوینی پی افکند.

2
مفهوم «دوران سیاه فشار»،
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد.

• سیاوش با مفهوم «فشار» چه برای گفتن دارد؟

• عادی ترین مفاهیم، وقتی گنجینه نهفته در دل خود را عیان می سازند که مورد تأمل قرار گیرند.

• دوران فشار چه مشخصاتی را دارد؟

• برای پاسخ به این پرسش باید ضد فشار را پیدا کرد.

• فشار یعنی فرود آوردن زور وسنگینی‌ ‌برروی‌ چیزی‌.
• فشار یعنی اعمال زور و قدرت.

• پس دوران فشار، به دورانی اطلاق می شود که طبقه و یا قشر و یا گروه معینی مورد زورگوئی قرار می گیرد.
• بنابرین، منظور سیاوش از دوران سیاه فشار، می تواند سلب آزادی، امنیت و حقوق فردی و اجتماعی و سرکوب هر گونه مقاومت و دادخواهی، به بدترین وجه باشد.

3
مفهوم «دوران سیاه اختناق»

• منظور سیاوش از مفهوم «اختناق» چیست؟

• اختناق یعنی خفه شدن و یا خفه کردن
• بنابرین، اختناق می تواند به معنی سلب آزادی بیان (آزادی ابراز نظر، باور، عقیده، تشکیل انجمن و حزب، انتشار مطبوعات، کتاب، روشنگری و غیره) تلقی شود.
• صفت سیاه را سیاوش احتمالا برای نشان دادن حد اعلای اختناق به خدمت می گیرد.

4
مفهوم «دوران سیاه سختی»

• مفهوم «دوران سیاه سختی» از دشواری زیست نیما و همسانان نیما پرده برمی دارد.
• از دو صورت قصه خالی نیست:
• یا افراد جزو طبقه حاکمه اند و یا برعکس، جزو توده ستمکش اند.
• زیر دیکتاتوری اقلیت ستمگر، طبیعی است که اکثریت ستمکش و نمایندگان ایدئولوژیکی آنها دوران سیاه سختی را بگذرانند.

5
مفهوم «تنگدستی»

• تنگدستی یکی از فرم های نمودین «دوران سیاه سختی» است.
• در اشعار نیما نیز بکرات فقر و فاقه توده زحمتکش مورد انتقاد قرار می گیرد.

6
مفهوم «انزوا»

• انزوا یعنی گوشه گیری، غزلت گزینی
• منظور سیاوش اما نه انزوای خودخواسته برای گریز از توده و جامعه، بلکه انزاوای اجباری و تحمیلی است.
• کسی که وضع موجود را برنمی تابد و بر ضد آن می شورد، دستگاه حاکمه می کوشد که رشته های مادی و معنوی پیوند او را با جامعه و توده قطع کند.

• برتولت برشت در اثر خود تحت عنوان «قصه های آقای کوینر»، در قصه «در برابر زور چه باید کرد؟» می نویسد:

• «روزی از روزها، کوینر اندیشنده در سالنی برای عده ای سخنرانی می کرد.
• ناگهان متوجه شد که مردم از او دوری می جویند و سالن را بسرعت ترک می گویند.
• آقای کوینر به دور و برش نظر انداخت و زور را پشت سر خود دید.»

• یکی از فرم های انزاوای تحمیلی همین است:
• مردم از روشنگر می گریزند تا از فشار قدرت حاکمه رهائی یابند.

7
مفهوم «هسته اندیشه ها»
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد.

• منظور سیاوش از «هسته اندیشه ها» چیست؟

• شاید منظور سیاوش، اندیشه های اصلی نیما باشد، ولی آن در هر صورت مفهوم موفقی بنظر نمی رسد.
• اندیشه در این صورت باید پوسته هم داشته باشد.

• اما منظور از تلخی اندیشه ها چیست؟

• اندیشه (فکر) عبارت است از بخش نسبتا مستقل روند تفکر که در هیئت یک حکم، یک عبارت حکمی عرض اندام می کند.
• نتیجه روند تفکر و جرقه فکری ناگهانی نیز اندیشه نامیده می شود.

• اندیشه ـ فی نفسه ـ نمی تواند تلخ و شیرین باشد.

• آنچه تلخ و شیرین است، کابوس و رؤیا ست و ربطی به اندیشه ندارد.
• احتمالا خود نیما جائی این مفهوم را بکار برده و سیاوش به خدمت گرفته است.
• خواهیم دید.

8
مفهوم «بینش»
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد.

• بینش به چه معنی است؟

• احتمالا سیاوش بینش را به معنی جهان بینی بکار می برد:
• جهان بینی عبارت است، از درک کلی سیستماتیک از طبیعت، جامعه و انسان و علاوه بر آن، درک کلی سیستماتیک از قواعد رفتار انسانی در پراتیک اجتماعی.

• مراجعه کنید به جهان بینی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• سیاوش در هر صورت با جهان بینی نیما سر سازگاری دارد.
• چند و چون جهان بینی نیما باید پس از تحلیل آثار او تعیین شود، ولی در اینکه نیما بسیاری از خطوط اصلی جهان بینی علمی را از آن خود کرده، شکی نیست.

9
مفهوم «فراست»
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد.

• در آئینه مفاهیم هر کس، می توان جهان بینی او را به تماشا نشست.

• سیاوش بلافاصله پس از مفهوم «بینش» (جهان بینی) از مفهوم «فراست» استفاده می کند تا نیما را به خواننده خویش معرفی کند.


• فراست به چه معنی است؟

• مفهوم «فراست» را هم خردگرایان بکار می برند و هم خردستیزان:

1
مفهوم «فراست» در قاموس خردستیزان

• فراست در قاموس خردستیزان عبارت است از دریافتن ‌و ادراک‌ باطن ‌چیزها با نظرکردن ‌به ظاهر آنها.
• فراست علمی است که به وسیله آن از روی دقت در صورت و هیئت شخصی، می توان به روحیات و اخلاق او پی برد.
• فراست یعنی با هوشمندی از ظاهر چیزها به باطن آنها پی بردن .
• فراست در قاموس خردستیزان، بدان معنی است که شخص بدون واسطه از تماشای نمود (پدیده) به بود (ماهیت) پی می برد:
• در قاموس خردستیزان، نمود (پدیده) چیزها برای صاحبان فراست، به مثابه آئینه بود (ماهیت) آنها تلقی می شود.

• چنین تصوری با تجربه و خرد بشری ناسازگار است.

• نمود بیانگر مجموعه مشخصات خارجی چیزها، روندها و غیره است که بکمک حواس، مشاهده و تجربه بیواسطه برای ما قابل دسترسی اند.


• بود (ماهیت) اما بیانگر مجموعه تعین های عام و ثابت هر چیز و روند و غیره است که ضرورتا به آن چیز و یا روند تعلق دارند.

• بود (ماهیت) با نمود (پدیده) وحدت تضادمندی را تشکیل می دهد.
• بود (ماهیت) برخلاف نمود (پدیده) برای شناخت حسی بیواسطه دسترس ناپذیر است.

• از این رو، ادعای شناخت باطن چیزی با نظر کردن در ظاهر آن چیز، یاوه ای بیش نیست.

• برای شناخت ماهیت چیزها باید در روند پراتیک با آن چیزها درآویخت، روی آن چیزها باید کار کرد، آن چیزها را باید مورد آزمون و ازمایش و کند و کاو قرار داد و گام به گام به شناخت آنها و خیشتن خویش نایل آمد.

• برای ره یافتن به ماهیت چیزها باید از نمود آنها شروع به حرکت کرد، باید از پله های مفاهیم پائین رفت، به کنه چیزها راه یافت و ماهیت آنها را کشف نمود.

• با توجه به نمود چیزها نمی توان ماهیت آنها را شناخت.

• شناخت ماهیت چیزها کاری حسی ـ عقلی، زمانگیر و مشقت بار است.

2
مفهوم «فراست» در قاموس خردگرایان

• فراست در قاموس خردگرایانی از قبیل سیاوش، عبارت است از توانائی گذار از نمود (پدیده) به بود (ماهیت)
• فراست یعنی حرکت کردن از خطه نمود، پائین رفتن از پله های مفاهیم و ره یافتن به عالم بود.
• فراست یعنی شناخت ماهیت (بود) چیزها با به راه افتادن از نمود (پدیده) آنها.

• دیوان نیما سرشار از فوت و فن این کردوکار دشوار است.

• فلسفه نیما یکی از دشوارترین فلسفه ها ست و آدمی را بلحاظ بغرنجی به یاد فلسفه هگل می اندازد.

• نیما برای ره یافتن از نمود به بود، از پدیده به ماهیت، به رهنمائی نشانه های بود (که در نمود نمودار می شوند) تکیه می کند:


نیما
من به یاری آن شکفته چراغ
راه بردم ز گلخنی سوی باغ

هر کجا بود دلگشای مرا
از نشانی که رهنمای مرا.

• حتی جانوران با نشانه ها راه می یابند و از طریق نشانه گذاری، پیام می فرستند و برای دوست و دشمن از وجود خود خبر می دهند.

• مفهوم «نشان» در دیوان نیما بکرات و بطرزی بغرنج بکار برده می شود:


نیما
• کم از این، گر نه خود به جا ماند
• مردم از او، نشان او خواند.

• با نشان زیست، با فسانه زیست

• آنکه دانست، این نشانه چیست.

• سهوها جمله در نشانه ما ست

• قهر حرفی است، کز بهانه ما ست

• با نشان، آن که بود و زیست، برست
• گرچه بسیارها بهانه به دست

• میرد آن رنگ، کاو نشان ندهد
• وز همانی که هست، آن ندهد

• آنچه کآن بدهد از من و تو نشان
• گو سخن باشد آن، ز ما ست همان

• دیده تا دید، دید بی کم و کاست
• هر نشان در کمال خود زیبا ست

• من به توفیق این خیال و گمان
• رفت اندیشه ام، به سوی نشان

• آنکه ز اینگونه در فکند مرا
• ز او نجویم نشان، ز بهر چرا

• رشته جان او به جانم دوخت
• که چو شمعی به مجلس آمد و سوخت

• نگه از دل، دلم ز دیده نرست
• تا چه آید از آن نشانه به دست.

• سیاوش با به خدمت گرفتن مفهوم «فراست»، دیالک تیک نمود و بود را ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ مطرح می سازد:
• در قاموس او نیما شاعری فراست مند است که ببرکت تسلط بر دیالک تیک ماتریالیستی می تواند از خطه نمود تن برکند و به عالم بود نفوذ کند، به کشف حقیقت گرفتار در غل و زنجیر ظلمات نایل آید و مبلغ جسور حقایق مکشوفه باشد.
• مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) که عنقریب، در تارنمای دایرة المعارف روشنگری مفصلا توضیح داده خواهد شد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر