۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

از حرف به عمل (5) (بخش آخر)

پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطان پور

انتگرال پراتیک
اثری از پروفسور هانس هاینتس هولتس


5
ایدئولوژی و حقیقت

• اگر جهان بینی عام بسته به شرایط تاریخی (و لذا نسبی) است و ضمنا انتگرالی از تشکیل سوبژکتیف شعور است، آیا
موضعگیری علمی بطور کلی می تواند در این صورت وجود داشته باشد؟

• آری می تواند، به شرط اینکه انگیزش ها از پایه و اساس در سوبژکتیویته قرار نداشته باشند و عمدتا با سمتگیری اوبژکتیف (عینی) روند توسعه بشریت انطباق داشته باشند.

• این شناخت فلسفی ـ تاریخی (یعنی شناخت مبتنی بر فلسفه تاریخ) بزرگ مارکس و انگلس امکان ان را فراهم آورد که آندو بتوانند در مشروطیت طبقاتی فرماسیون های تاریخی، کلیدی برای تعیین انطباق ممکنه نیروهای محرکه سوبژکتیف و گرایشات توسعه اوبژکتیف بیابند.

• از این رو، اگر در جامعه طبقاتی متشکل از دو طبقه آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) منوط به هم، از بین بردن وضع طبقاتی موجود آماج قرار داده شود و جامه عمل پوشد، آنگاه از این طریق، به وجود طبقه دیگر (یعنی طبقه حاکم) نیز پایان داده می شود و جامعه بی طبقه تشکیل می یابد.


• آنچه که در ترمینولوژی (اصطلاح شناسی) مارکسیستی، «رسالت تاریخی» طبقه کارگر نامیده می شود، همین است.
• زیرا بکرسی نشاندن منافع طبقه کارگر و منافع سوبژکتیف وابستگان این طبقه به معنی پایان دادن به وابستگی کار مزدوری و همراه با آن به معنی پایان دادن به حاکمیت سرمایه داران خواهد بود.
• شرایط لازم برای انجام این تحول کیفی را می توان بطرزی علمی تعیین کرد.

• ماتریالیسم تاریخی
، فرم تئوریکی لازم برای این تعیین است.


• مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی

• به محض اینکه عناصر تئوری بطرز علمی تشکیل یافته ی ماتریالیسم تاریخی در جهان بینی افراد و در جهان بینی عمومی وارد شوند، آن جهان خصلت علمی به خود می گیرد و در سیر تکاملی تاریخی خویش با پیشرفت علم و جامعه در «عصر علم» (به قول برتولت برشت) پیوند می خورد، ولی به مثابه جهان بینی از پرسپکتیو (نظرگاه) منافع خاص طبقه ای، یعنی طبقه کارگر، کماکان ایدئولوژی می ماند.

• ایدئولوژی ئی که بطور اوبژکتیف (عینی) حقیقی است و نه کاذب.
• برای اینکه آن با روند توسعه نوع بشر انطباق دارد.
• ایدئولوژی ـ اینجا بدین طریق ـ خصلت خود را تغییر می دهد.

• درست به همان دلیل که ایدئولوژی در جامعه طبقاتی، شعور کاذب است، در مرحله مبارزه برای پایان دادن به جامعه طبقاتی، در طبقه کارگر به مثابه جهان بینی علمی، به حامل حقیقت بدل می گردد.

• حقیقی (و نه کاذب) بودن جهان بینی علمی از آن رو ست که آن، انسان را در پیوندهای اجتماعی به مثابه موجود طبیعی خردمند خودمختار تلقی می کند که مولدانه با طبیعت درمی اویزد.


• ماتریالیسم تاریخی از این رو، با رابطه دیالک تیکی انسان با طبیعت سروکار دارد که بلحاظ تئوریکی (نظری) باید در دیالک تیک طبیعت توسعه و قوام یابد.

• (منظور دیالک تیک طبیعت و انسان است:
• دیالک تیک طبیعت اول با طبیعت دوم است که منشاء طبیعی داشته است و طبیعیت خود را هرگز از دست نخواهد داد.
• انسان بدون طبیعت قادر به ادامه حیات نیست.
• انسان را از طبیعت مادر گریز و گزیری میسر نیست.
• کار انسان به مثابه ماهیت او، چیزی جز داد و ستد او با طبیعت نیست. مترجم)

• با تقدم قائل شدن بر رهائی بنی نوع بشر به مثابه آماج عام انسانی از طریق خودمختاری مبتنی بر خرد، ساختار تشکیل شعور تغییر می یابد.


• این گذار که مارکس در اثر خود تحت عنوان «تزهائی راجع به فویرباخ» بطور برنامه ای فرمولبندی کرده، عبارت است از تحول مناسبات کاری مبتنی بر اهداف خویش به مناسبات پراتیکی (عملی) که در آن، عام به محتوای کردوکار شیئی خاص دبدل می شود.

• عام را اما تنها در تئوری می توان درک نمود.

• بدین طریق است که تئوری به گشتاور خود پراتیک بدل می شود، پراتیکی که عام را ببرکت کردوکار منفرد واقعیت می بخشد.


• مراجعه کنید به دیالک تیکی منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• شالوده فلسفی برای جهان بینی علمی مبتنی بر پراتیک سیاسی را انگلس در اثر خود تحت عنوان «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان» پدید می آورد.
• انگلس در این اثر نیز می تواند مسائل بغرنج سنت فلسفی را چنان عامه فهم توضیح دهد که بتواند بدون ساز و برگ تئوریکی تشکیل و اثبات خود، وارد جهان بینی شود و به قول آنتونیو گرامشی، وارد «فلسفه هرکس و یا همه کس» گردد.

• آنچه که انگلس با این اثر عامه فهم، ولی در عین حال حاوی معارف فوق العاده توسعه یافته و یونیورسال (عام و کلی) در زمینه وحدت فکری جنبش کمونیستی به انجام می رساند، خارق العاده است.

تحقیقات اقتصادی مارکس که قوه استدلالی و اثباتی خود را در بررسی جزئیات نشان می دهند، از سوئی و تعمیمات فوق العاده انگلس از سوی دیگر (یعنی هر دو با هم) به تشکیل «مارکسیسم» منجر می شوند، مارکسیسمی که تئوری محرک پراتیک جهان دگرگونساز است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر