۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

قصه های خانم گا ف (20)

دماسنج دموکراسی!
گاف سنگزاد

• روزی اندیشنده پای منبر حریفی نشسته بود که می گفت:
• «برهنگی دماسنج دموکراسی است!»

• اندیشنده با تأسف و تأثر گفت:
• «باید به حال و روز دموکراسی ئی زار زد که «دماسنج» (معیار و ملاک) آن، برهنگی باشد!

• فرمالیسم یعنی وارونه کردن خردستیزانه دیالک تیک فرم و محتوا.
• فرمالیسم یعنی تعیین کننده قلمداد کردن فرم در دیالک تیک فرم و محتوا.

• فرمالیسم یعنی تقدم قائل شدن بر فرم چیزها در قبال محتوا و ماهیت آنها.

• به زبان عوام خریدن سیبی که ظاهری زیبا دارد، ولی باطنی گندیده.

• به جای خریدن سیبی که ظاهر چندان زیبائی ندارد، ولی در عوض خالی از کرم و عاری از گندیدگی است.

• برهنگی به همان اندازه می تواند معیار دموکراسی باشد که حجاب معیار پاکی و پارسائی.

• با طناب پوسیده فرم هرگز نمی توان به چاه اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.


• معیار دموکراسی عبارت است از حاکمیت اکثریت قریب به اتفاق جامعه و نه برهنگی و یا پوشیدگی این و آن.


• پیش شرط دموکراسی خرد و خودمختاری خلق است و نه برهنگی و یا پوشیدگی زن و مرد.


• معیار و ملاک عینی چیزها باید قابل تعمیم باشند و گرنه فاقد اعتبار خواهند بود.


• اگر برهنگی معیار دموکراسی باشد، پس جماعت عنتر همیشه برهنه باید در مسابقه دموکراسی، گوی سبقت از بنی بشر برده باشد.


• در غرب ـ بویژه در هالیوود و کنسرن های سکس و فحساء ـ از دیرباز غریزه و بویژه غریزه جنسی تجلیل می شود، تا عقل دردسرزا از عرصه بدر رانده شود.


• اکنون شاید بیش از یک میلیارد دختربچه و پسر بچه در صنایع سکس مورد بهره کشی جنسی قرار می گیرند.


• یکی از صدها رسانه انترنتی سکس در آلمان بیش از سی میلیون عضو دارد.


• جمعیت متشکل از کودک و نوجوان و بالغ و پیر آلمان حدود 80 میلیون نفر باید باشد.


• بورژوازی فاسد معاصر همه ارزش های شریف حتی خود بوژوازی آغازین را تخریب و بی اعتبار ساخته است.


• این را ایراسیونالیسم و یا خردستیزی بی غل و غش می نامند.


• مبارزه بر ضد فاناتیسم و ارتجاع و فوندامنتالیسم باید از طریق روشنگری و ارتقای شعور خود و توده ها انجام گیرد و نه از طریق برهنه شدن جلوی دوربین این و آن.


چنین کارهائی به معنی تخریب عزت انسانی اند!»

پایان

۲ نظر:

  1. با سلام و خسته نباشید

    تلاش میکنم نکته هائی را که درنگاه اول بعد خواندن این مطلب بفکرم رسید با شما در میان بگذارم. البته در اینجا ادعای حریف به منبر رفته برای من جالب و مهم نیست بلکه توضیحات و استدلالات شما عزیزان مد نظر من است.

    اول، عزیزان احکام معتبری را در باب دیالکتیک فرم و محتوا اساس قرار داده که از آن نتیجه ای را گرفته اند که به نظر من در تناقض با احکام مربوطه قرار میگیرد. یعنی آنجاکه که شما مینویسید:
    « به زبان عوام خریدن سیبی که ظاهری زیبا دارد، ولی باطنی گندیده.
    به جای خریدن سیبی که ظاهر چندان زیبائی ندارد، ولی در عوض خالی از کرم و عاری از گندیدگی است.»

    در واقع این نتیجه گیری است که فرم و محتوا را از یکدیگر جدا کرده و مثلأ برای یک محتوای "سالم" فرمی "گندیده" مفروض شده یا بالعکس! اگر ما قبول کنیم که در دیالکتیک فرم و محتوا نقش تعیین کننده با محتواست پس باید نتیجه گرفت که همیشه گندیدگی در واقع اول در محتوا رخ داده و فرم نیز بالطبع روند این گندیگی را در بیرون پدیده جلوه گر میسازد. در صورتی که همانطور که شما فرمودید گاهی گندیدگی یک سیب (پدیده) سالم و عاری از کرم و آفت از پوسته و فرم آغاز شده به محتوا رسیده و با گرفتن افسار محتوا در دست خود آن را نیز آلوده و گندیده کرده و منجر به اضمحلال کلی میشود. در این باره میتوان صدها نمونه طبیعی و اجتماعی را مثال زد. حلاجی حد و حدود و اندازهء فرم پدیده خود مبحثی است که نیاز به توضیحات بیشتری داشته و به نظر من به سرخی و سفیدی ظاهر سیب (پدید ها) محدود نمیشود. بخصوص اگر این، یک پدیده اجتماعی باشد که در آن پای سوبژکتهای انسانی در میان باشد.
    به نظر من در این رابطه با وجود نقش تعیین کنندهء محتوا، هم فرم گندیده منجر به میرائی محتوا و اضمحلال زود رس کلیت سیب میشود و هم محتوای آفت زده. تصویری که شما از این رابطه در مثال فوق ارائه داده اید تصویر یکدم و آنی از یک پروسه است( انتزاعی) و نمیتواند بیان کاملی برای توضیح این روند و رابطه باشد.
    عزیزا ن مطرح میکنند که « با طناب پوسیده فرم هرگز نمی توان به چاه اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.»
    من نتوانستم منظور شما عزیزان را از «طناب پوسیدهء فرم» متوجه شده و برای من قدری گنگ و نامفهوم به نظر میرسد. تا جائیکه فهمیدم روند شناخت انسانها بنا به بافت وجودی انها در مرحله اول با حواس و پوسته و فرم و ظاهر پدیده ها اغاز شده و بعد برای کشف چراها و چگونگی ها و علل سرخی و گردی بلندی و کوتاهی به درون ابژکت و موضوع مورد نظر بطور مشخص و درون خود میرود. مارکس نیز در تشریح جامعهء سرمایه داری با همین طناب پوسیده ( ریکاردو و اسمیت و بسیاری از فیلسوفان بورژوائی که مفتون ظاهر این جامعه شده بودند و همینطور بسیاری از معضلات عیانی که با چشم غیر مسلح نیز در جامعه قابل روئیت بودند) به درون چاه سرمایه داری رفت و به تشریح محتوای آن و قوانین اداره کنندهء این جامعه در یک پروسهء طولانی و مشقت بار پرداخت و سالم و سلامت نیز از آن بیرون آمد....ادمه

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف