۱۴۰۱ بهمن ۳۰, یکشنبه

درنگی در اندیشه ای (۶۶۲)

Ist möglicherweise ein Bild von Text „TRUTH“ 

میم حجری

 

کشف حقیقت 

علاوه بر خود حقیقت 

کاملا وابسته به فاعل شناسا است 

و

 در نتیجه درک ما از آن

 نسبی خواهد بود.

 علاوه بر این خود حقیقت نیز در فرآیند شناخت توسط انسان متحول می شود
شبگیر

 

۱

کشف حقیقت 

علاوه بر خود حقیقت 

کاملا وابسته به فاعل شناسا است 

و

 در نتیجه درک ما از آن

 نسبی خواهد بود.

 

شبگیر 

دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت

را

نخست

وارونه می سازد.

یعنی

نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت

 را

از آن سوبژکت شناخت (فاعل شناسا) قلمداد می کند.


این اما به چه معنی است؟

این بدان معنی است که در جامعه و جهان به تعداد افراد، حقیقت وجود دارد.

یعنی

عملا و عینا

حقیقتی وجود ندارد.

ضمنا

از آنجا که هر کس متعلق به طبقه ای است و لذا دارای منافع طبقاتی خاص خویش است،

بنابرین، هر کس بسته به منافع طبقاتی خود حقیقتی دارد.

این همان تحریف حقیقت، در مکتب امپریالیستی پراگماتیسم است:

حقیقت هر آن حکمی است که به برای کسی مفید باشد.

یعنی

بدترین خرافه مفید به آیة الله ها

حقیقت 

است.

 

مراجعه کنید

به 

پراگماتیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11561

 

پایان

 

۲

کشف حقیقت 

علاوه بر خود حقیقت 

کاملا وابسته به فاعل شناسا است 

و

 در نتیجه درک ما از آن

 نسبی خواهد بود.

 شبگیر 

از نقش تعیین کننده سوبژکت شناخت، نتیجه می گیرد که حقیقت نسبی است.

یعنی

عینا و عملا

به

مکتب امپریالیستی رلاتیویسم

می رسد.

یعنی

به

انکار دیالک تیک حقیقت نسبی ـ حقیقت مطلق

می رسد.


مراجعه کنید

به

رلاتیویسم

(نسبیت گرایی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7872

 

پایان

 

بدین طریق

به مهمترین معیار مارکسیستی، آفتابه برداشته می شود.

یعنی

خر تو خر نظری و عملی و بی پرنسیپی و بی انضباطی همه جانبه

تئوریزه و توجیه می شود.

 

 ۳
 علاوه بر این 

خود حقیقت 

نیز 

در فرآیند شناخت توسط انسان متحول می شود
شبگیر

ناپیگیری فکری شبگیر

اکنون

آشکارتر می گردد.

 

اگر حقیقت

فاقد ماهیت و عینیت و علمیت باشد،

ضمنا

نسبی باشد،

یعنی 

هرکس حقیقت دلبخواه خود را داشته باشد،

بی اعتنا به روند کذایی شناخت،

متغیر خواهد بود.

 

البته در این کشف شبگیر،

ذراتی از حقیقت هست:

اگر دیالک تیک لنینی حقیقت نسبی و حقیقت مطلق را در نظر بگیریم:

 هر چه نیروهای مولده (علم و فن و فرهنگ و تجارب بشری) رشد می کنند،

ماهیت و حقیقت چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها

عمیقتر و دقیقتر کشف می شود.

مثلا

حقیقت مربوط به میکرو ارگانیسم ها

با کشف میکروسکوپ های هر چه تیزبین تر

عمق و دقت هر چه بیشتر کسی می کند.

یعنی

بشر به حقیقت مطلق

به قول لنین

نزدیکتر و نزدیکتر می شود.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر